تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

خرقه آتشین‏

نیمه شبى كمیل بن زیاد نخعى به همراه حضرت على(علیه السلام) از مسجد كوفه خارج شدند در تاریكى شب از كوچه‏هاى كوفه عبور مى‏كردند تا به درِ خانه‏اى رسیدند. از آن خانه در آن وقت شب صداى تلاوت قرآن به گوش مى‏رسید. معلوم بود كه مرد پارسایى از بستر راحت برخاسته و با صدایى دلنشین و پرشور قرآن مى‏خواند آن چنان كه گریه و بغض گلویش را گرفته بود كمیل سخت تحت تأثیر آن صدا قرار گرفت. آن مرد(1785) این آیه را مى‏خواند: «اَمَّن هو قانِتٌ انآءِ اللَّیلِ ساجداً و قائماً یَحذَرُ الاخرةَ و یَرجو رحمَةَ رَبِّه قُل هل یَستَوى الَّذینَ یَعلَمونَ و الَّذینَ لا یعلَمونَ اِنَّما یَتَذَكَّرُ اولو الالباب(1786)؛ (آیا كسانى كه غرق زیورهاى دنیا هستند با ارزش‏تر و بهترند) یا آن كس كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت مى‏ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟ بگو آیا كسانى كه مى‏دانند با كسانى كه نمى‏دانند یكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر مى‏شوند.»
كمیل كه این آیه را با آن صداى پرسوز مى‏شنید، آنچنان در درون، دگرگون شد كه با خود مى‏گفت اى كاش مویى در بدن این قارى مى‏شدم و صداى قرآن او را مى‏شنیدم.
حضرت على(علیه السلام) از دگرگونى حال كمیل به خاطر آن صداى پرسوز و گداز آگاه شد و به او فرمود: «اى كمیل! صداى پراندوه این قارى تو را حیران و شگفت زده نكند چرا كه او از دوزخیان است و بعد از مدّتى راز این سخن را به تو خواهم گفت.»
این سخن مولى على(علیه السلام) ، كمیل را از دو جهت متحیّر و شگفت‏زده كرد یكى اینكه حضرتش از دگرگونى درونى كمیل خبر داد دیگر اینكه او را از دوزخى بودن آن خواننده قرآن باخبر كرد با اینكه بر حسب ظاهر مطلب برعكس جلوه مى‏نمود.
مدّتى گذشت تا اینكه جنگ نهروان پیش آمد. در این جنگ همانها كه با قرآن سر و كار داشتند، على(علیه السلام) را كافر خواندند و با او به جنگ برخاستند. كمیل چون سربازى جانباز همراه على(علیه السلام) بود و على(علیه السلام) كه شمشیرش از خون آن كوردلان مقدس‏مآب سیراب شده بود، متوجه كمیل شد و سپس نوك شمشیرش را بر سر یكى از هلاك شدگان گذارد و فرمود: اى كمیل! «اَمَّن هو قانتٌ آناءَ اللَّیلِ؛ آن كسى كه در آن نیمه شب قرآن را با آن سوز و گداز مى‏خواند همین شخص است.»
كمیل سخت تكان خورد و به اشتباه خویش پى برد و دانست كه نباید ظاهر افراد او را گول زده و به اشتباه بیندازد. او در حالى كه بسیار ناراحت شده بود خود را به روى قدمهاى مبارك حضرت انداخت و از خدا طلب آمرزش كرد.(1787)