نیمه شبى كمیل بن زیاد نخعى به همراه حضرت على(علیه السلام) از مسجد كوفه خارج شدند در تاریكى شب از كوچههاى كوفه عبور مىكردند تا به درِ خانهاى رسیدند. از آن خانه در آن وقت شب صداى تلاوت قرآن به گوش مىرسید. معلوم بود كه مرد پارسایى از بستر راحت برخاسته و با صدایى دلنشین و پرشور قرآن مىخواند آن چنان كه گریه و بغض گلویش را گرفته بود كمیل سخت تحت تأثیر آن صدا قرار گرفت. آن مرد(1785) این آیه را مىخواند: «اَمَّن هو قانِتٌ انآءِ اللَّیلِ ساجداً و قائماً یَحذَرُ الاخرةَ و یَرجو رحمَةَ رَبِّه قُل هل یَستَوى الَّذینَ یَعلَمونَ و الَّذینَ لا یعلَمونَ اِنَّما یَتَذَكَّرُ اولو الالباب(1786)؛ (آیا كسانى كه غرق زیورهاى دنیا هستند با ارزشتر و بهترند) یا آن كس كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت مىترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟ بگو آیا كسانى كه مىدانند با كسانى كه نمىدانند یكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر مىشوند.»
كمیل كه این آیه را با آن صداى پرسوز مىشنید، آنچنان در درون، دگرگون شد كه با خود مىگفت اى كاش مویى در بدن این قارى مىشدم و صداى قرآن او را مىشنیدم.
حضرت على(علیه السلام) از دگرگونى حال كمیل به خاطر آن صداى پرسوز و گداز آگاه شد و به او فرمود: «اى كمیل! صداى پراندوه این قارى تو را حیران و شگفت زده نكند چرا كه او از دوزخیان است و بعد از مدّتى راز این سخن را به تو خواهم گفت.»
این سخن مولى على(علیه السلام) ، كمیل را از دو جهت متحیّر و شگفتزده كرد یكى اینكه حضرتش از دگرگونى درونى كمیل خبر داد دیگر اینكه او را از دوزخى بودن آن خواننده قرآن باخبر كرد با اینكه بر حسب ظاهر مطلب برعكس جلوه مىنمود.
مدّتى گذشت تا اینكه جنگ نهروان پیش آمد. در این جنگ همانها كه با قرآن سر و كار داشتند، على(علیه السلام) را كافر خواندند و با او به جنگ برخاستند. كمیل چون سربازى جانباز همراه على(علیه السلام) بود و على(علیه السلام) كه شمشیرش از خون آن كوردلان مقدسمآب سیراب شده بود، متوجه كمیل شد و سپس نوك شمشیرش را بر سر یكى از هلاك شدگان گذارد و فرمود: اى كمیل! «اَمَّن هو قانتٌ آناءَ اللَّیلِ؛ آن كسى كه در آن نیمه شب قرآن را با آن سوز و گداز مىخواند همین شخص است.»
كمیل سخت تكان خورد و به اشتباه خویش پى برد و دانست كه نباید ظاهر افراد او را گول زده و به اشتباه بیندازد. او در حالى كه بسیار ناراحت شده بود خود را به روى قدمهاى مبارك حضرت انداخت و از خدا طلب آمرزش كرد.(1787)