امام هشتم حضرت رضا(علیه السلام) مىفرماید: سلمان، ابوذر را به منزل خود دعوت كرد و دو گرده نان نزد ابوذر گذاشت. ابوذر نانها را ورانداز كرده و پشت و رو نمود.
سلمان: اى ابوذر! چرا نانها را ورانداز كردى؟
ابوذر: ترسیدم كه نانها خشك و سخت باشند.
سلمان، از این گفتار خشمگین شد و چنین گفت: چه چیز باعث شد كه نانها را پشت و رو كردى؟ سوگند به خدا در این نان، چیزهاى زیادى كار كرده است مانند آبى كه در زیر عرش است و باد آن را به ابر سپرده، ابر آن را به زمین فرستاده، رعد و برق، فرشتگان، زمین، چوب، حیوانات، آتش، هیزم و نمك و... همه و همه دست به دست هم گذاشتند تا این نان به دست من و تو افتاده است، آیا سزاست كه این گونه به نان بىاعتنایى شود؟
ابر و باد و مه و خورشید و فلك در كارند
تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى!
چگونه مىتوانى شكر همین نان را به جاى آورى؟
ابوذر: توبه كردم و از خدا طلب آمرزش مىكنم از این كه چنین كردم و از تو معذرت مىخواهم كه موجب رنجش خاطرت شدم.(1043)