شیخ احمد بشیر -از روحانیون انقلابى عراقى كه به دست رژیم بعث عراق گرفتار و زندانى شده است- چنین نقل مىكند:
زندانها و بازداشتگاههاى رژیم صدام به گونهاى بود كه همه از آن وحشت داشتند. اگر كسى گرفتار مىشد غزل خداحافظى را مىخواند. مأموران بعثى نزدیك ظهر مرا دستگیر و به زندانى در بغداد منتقل نمودند دو ماه و نیم در سلول انفرادى بودم در تمام این مدّت خیلى سعى مىكردم تا با ذكر و توجه به خدا روحیهام را حفظ و قوى كنم زیرا مىدانستم كه اگر دچار تزلزل شوم آنها مرا بیشتر آزار خواهند داد. یك روز یكى از بازجوها پیش من آمد و گفت: به ما دستور داده شده كه دیگر بر تو سخت نگیریم، حال هر چه از لباس، غذا، كتاب و... مىخواهى، بگو تا برایت آماده كنیم. گفتم: فقط نسخهاى از قرآن به من بدهید. طولى نكشید كه قرآنى به من دادند. حال، قرآن همدم و انیس من شده بود به طور متناوب آن را تلاوت مىكردم به خصوص اوقاتى كه دلم مىگرفت به این وسیله آرامش مىیافتم. مدّتى دیگر سپرى شد تا اینكه یك روز مأمورى نزد من آمد و گفت: از مقامات بالاتر دستور رسیده تا شما را آزاد كنیم، زیرا در گرفتن شما اشتباهى رخ داده. از این پیش آمد خیلى تعجّب كردم زیرا مداركى كه به راست یا دروغ علیه من جمع آورى شده بود كافى بود تا براى همیشه در زندان باقى بمانم. اینجا بود كه متوجّه شدم این گشایش، تنها به خاطر قرآنى بود كه علیرغم همه نیازهایى كه داشتم فقط آن را از بعثىها طلب كردم.(2260)