تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

فكر ریاست‏

سعدى گوید: یكى از دوستان كه از رنج روزگار خاطرى پریشان داشت نزدم آمد و از درآمد اندك و عیال بسیار و فقر گله كرد و گفت: قصد دارم براى حفظ آبرو به شهر دیگرى بروم تا كسى از نیك و بدكار من باخبر نشود.
بعد گفت: تو مى‏دانى كه در علم حسابدارى اطلاعاتى دارم، اكنون نزد شما آمده‏ام تا از مقام ارجمند شما كارى در دستگاه دولتى برایم معین شود و باقیمانده عمر را با خاطرى آسوده بگذارنم و از شما تشكر كنم!
به او گفتم: اى برادر! كارمند حسابدارى شدن براى پادشاه دوبختى است، از یك سوء امیدوار كننده است و از سوى دیگر ترس دارد، و به خاطر امیدى خود را در معرض ترس قرار نده.
دوستم گفت: مناسب حال من سخن نگفتى و جواب مرا درست ندادى. من گفتم: تو قطعاً داراى دانش و تقوا و امانت دارى هستى ولى حسودان عیبجو در كمین هستند، مصلحت آن است كه زندگى را با قناعت بگذرانى و ریاست را ترك كنى.
دوستم از حرفهایم ناراحت شد و گفت: این چه عقل و تدبیر است، دوستان در گرفتارى بكار آیند وگرنه در كنار سفره نعمت همه دشمنان دوست نما خواهند بود.
دیدم از پندم آزرده خاطر شد، ناچار او را نزد صاحب دیوان (وزیر دارایى) كه سابقه آشنائى داشتم بردم، و وضع حال او را گفتم. او دوستم را به سرپرستى كار سبكى گماشت.
زمانى گذشت، او را مردى خوش اخلاق و باتدبیر یافتند و درجات او را بالا بردند.
مدتى گذشت، اتفاقاً با كاروانى از یاران به سوى مكه سفر كردم. موقع بازگشت در دو منزلىِ وطنم، همین دوستم را دیدم به پیشواز من آمد با ظاهرى پریشان و به شكل فقیران بود!
پرسیدم: چرا چنین شده‏اى؟ گفت: همانگونه كه تو گفتى طایفه‏اى بر من حسد بردند و مرا به خیانت متهم كردند؛ شاه بدون تحقیق مرا زندان كرد و آزار داد، تا خبر آمدن حاجیان رسید مرا از زندان آزاد كردند؛ كارم به جائى رسیده كه شاه حتى ارث پدرى مرا هم مصادره كرد.
سعدى گوید به او گفتم: قبلا تو را نصحیت كردم كه كار براى شاهان مانند سفر دریا، هم خطرناك است و هم سودمند، یا گنج برگیرى یا در طلسم بمیرى، ولى نصحیت مرا نپذیرفتى.(1249)