استاد شهید مطهرى، مىگوید: ما یك سلسله لذّتهاى معنوى داریم كه معنویّت ما را بالا مىبرد. براى كسى كه اهل تهجّد و نماز شب است جزو صادقین و صابرین و مستغفرین بالاسحار باشد، نماز شب لذّت و بهجت دارد، آن لذّتى كه یك نفر نماز شب خوانِ حقیقى و واقعى از نماز شب خودش مىبرد، از آن «استغفراللّه ربّى و اتوب و الیه»ها مىبرد، از آن «العفو گفتنها» و یادكردن و دعا كردنهاى حدّاقل چهل مؤمن مىبرد، و آن لذّتى كه از آن «یا ربّ یا ربّ» گفتنها مىبرد، هیچ وقت یك آدم عیّاش كه در كابارهها مىگردد، احساس نمىكند. لذّت آن نماز شب خوان خیلى عمیقتر، نیرومندتر و نشاطبخشتر است. ولى اگر ما خودمان را غرق در لذّت مادّى دنیا كنیم مثلاً سر شب بنشینیم دور هم و شروع كنیم به گفتن و خندیدن و فرضاً غیبت هم نكنیم كه حرام است، صرفاً شوخیهاى مباح هم بكنیم و بعد هم سفره را پهن كنیم و آنقدر بخوریم كه نفس كشیدن برایمان دشوار شود، بعد مثل یك مرده در رختخواب بیفتیم، آیا در این صورت توفیق پیدا مىكنیم كه سحر از دو ساعت مانده به طلوع صبح بلند شویم و بعد، از عمق روح خودمان «یا ربّ یا ربّ» بگوییم؟ اساساً بیدار نمىشویم و اگر هم شویم مثل مستى كه چند جام شراب خورده است، تلو تلو مىخوریم.
پس اگر انسان بخواهد لذّتهاى معنوى و الهى را در این دنیا درك كند، چارهاى ندارد جز این كه از لذّتهاى مادّى كسر كند. به خدا قسم لذّتى كه یك مرد باایمان در آن وقت شب كه بلند مىشود و چشمش مىافتد به آسمان پرستاره و آیات آخر سوره آل عمران را كه صداى هستى است و از قلب وجود برخاسته است، مىخواند و با هستى همصدا مىشود، احساس مىكند برابر است با یك عمر لذّت مادّى در این دنیا.
یك چنین آدمى، نمىتواند مثل ما زندگى كند. نمىتواند سر سفره شام بنشیند در حالى كه ظهر غذاهاى سنگین، انواع گوشتها، روغنهاى حیوانى و نباتى، انواع شیرینىها و انواع محرّك اشتهاها را خورده است؛ تازه مقدارى سوپ بخورد تا اشتهایش تحریك شود این روح خود به خود مىمیرد، این آدم نمىتواند در نیمههاى شب بلند شود و اگر هم بلند شود نمىتواند لذّت ببرد.
لهذا كسانى كه چنین توفیقاتى داشتهاند و ما چنین اشخاصى را دیدهایم به لذّتهاى مادّیى كه ما دل بستهایم هیچ اعتنا ندارند. چه مانعى دارد كه من ذكر خیرى از پدر بزرگوار خودم بكنم. از وقتى كه یادم مىآید مىدیدم این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمىگذاشت كه وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تأخیر بیفتد. شام را سر شب مىخورد و سه ساعت از شب گذشته مىخوابید و حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده بیدار مىشد. و حداقل قرآنى كه تلاوت مىكند یك جزء است، و با چه فراغت و آرامشى نماز شب مىخواند. حالا تقریباً صد سال از عمرش مىگذرد هیچ وقت نمىبینم كه یك خواب ناآرام داشته باشد... اینها دل را زنده مىكند، آدمى كه مىخواهد از چنین لذّتى بهرهمند شود ناچار، از لذّتهاى مادّى تخفیف مىدهد تا به آن لذّت عمیقتر الهى برسد. آرى، چنان پدر چنین فرزندى را به اجتماع تحویل مىدهد.
گوهر پاك بباید كه شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گِلى لؤلؤ و مرجان نشود(2705)