تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

استخاره سیاحتگر شرق و غرب‏

مرحوم آقا نجفى قوچانى -مؤلّف دو كتاب مشهور سیاحت غرب و سیاحت شرق- به هنگام بیان بخشى از مشكلات دوران تحصیل چنین مى‏فرماید: القصه، در آن سه چهار ماه اول من از همه جهت بى‏بى شده بودم! فقط سرما نبود. بى‏مأوایى، بى‏پوشاكى، بى‏خوراكى، بى‏پختنى، بى‏همزبانى، رسم عادت طبیعى من بر كتمان حال و عدم اظهار حاجت حتى از خدا و على(علیه السلام) بوده و هست كه اظهار حاجت نزد مخلوق را -ولو به عنوان قصّه و شرح حال باشد- یكى از درجات كفر مى‏دانستم و در نزد خدا و اولیاء، منافى تسلیم مى‏دانستم. سنّت حسنه سكوت و بسوز و بساز را بر خود لازم مى‏شمردم «و كنتُ فى ذلك غَیوراً وَلَو صَدَرَ عن غَیرى لَسائَنى و صَبَرْتُ فى ذلك حتّى تَبَدَّلَتْ مَرارَتُهُ حُلْواً و جِیاعُهُ بِالمَنِّ و السَّلْوى‏ و اَحمَدُهُ فى مَورِدِ الشَّكوى‏ و حُضورِ البَلوى‏(1452).
فقط خوشى و سرور من به فهمیدن درس آخوند (مولى محمد كاظم خراسانى صاحب كفایة الاصول) و نوشتن آن بود و زیارت حضرت امیر(علیه السلام) و لوس شدن در خدمت آن بزرگوار. حتى پاكتى نوشتم به میان ضریح انداختم كه حاصل مضمونش اینكه «من مى‏خواهم تو را ببینم و یا پسرت حجّت عصر عجّل الله تعالى فرجه الشّریف را» و یك دو شعرى هم در مدیحه آن جناب ساختم و در آخر كاغذ نوشتم. وقتى كه پاكت (را به داخل ضریح) انداختم، از حماقت خود، خود را ملامت نمودم كه این كار عوامانه و بى‏فایده چرا از من سر زد. این كاغذ كه به من برنمى‏گردد كه از لا و نعم على(علیه السلام) من خبردار شوم. باز به دلم افتاد كه این قرآن‏هایى كه در بالاسر گذارده‏اند یكى را به طور استخاره باز مى‏كنم، آنچه را در سر صفحه بود جواب على(علیه السلام) است به من قرآن را بعد از چند صلواتى باز نمودم. در اول صفحه این بود: «مَن كانَ یرجوا لِقاءاللَّهِ فَاِنَّ اَجَلَ اللَّه لَاتٍ و هو السَّمیعُ العلیم(1453)؛ كسى كه امید به دیدار خدا (و رستاخیز) دارد (باید در اطاعت فرمان او بكوشد) زیرا سرآمدى را كه خدا تعیین كرده فرا مى‏رسد و او شنوا و داناست.»
از كلمه كلمه این آیه بوسیدم كه جواب شافى من بود.(1454)