سعدى گوید: یك شب از آغاز تا انجام، همراه كاروانى حركت مىكردم. سحرگاه كنار جنگلى رسیدیم و در آنجا خوابیدیم. در این سفر شوریده دلى (مجذوب حق شده) همراه ما بود، نعره از دل بركشید و سر به بیابان زد، و یك نفس به راز و نیاز پرداخت.
هنگامى كه روز شد به او گفتم: این چه حالتى بود كه دیشب پیدا كردى؟ در پاسخ گفت: بلبلان را بر روى درخت و كبكها را بر روى كوه، قورباغهها را در میان آب و حیوانات مختلف را در میان جنگل دیدم، همه مىنالیدند، فكر كردم كه از جوانمردى دور است كه همه در تسبیح باشند و من در خواب غفلت.(1371)