سعدى علیه الرحمه در گلستان چنین حكایت نموده: یاد دارم كه شبى در كاروانى همه شب رفته بودم و سحر در كنار بیشهاى خفته. شوریدهاى كه در آن سفر همراه ما بود، نعرهاى برآورد و راه بیابان گرفت و یك نَفَس آرام نیافت. چون روز شد، گفتمش: آن چه حالت بود؟ گفت: بلبلان را دیدم كه به نالش در آمده بودند از درخت، و كبكان از كوه، و غوكان (=قورباغهها) در آب، و بهایم از بیشه. اندیشه كردم مروّت نباشد همه در تسبیح و من بغفلت خفته.
دوش مرغى بصبح مىنالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یكى از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید بگوش
گفت باور نداشتم كه تو را
بانگ مرغى چنین كند مدهوش
گفتم این شرط آدمیّت نیست
مرغ تسبیح گوى و من خاموش(1780)
نكته: این حكایت ظریف سعدى، تلمیحى لطیف است به آیاتى چند از قرآن مجید كه به چند مورد بارز آن اشاره مىكنیم:
الف: «تُسَبِّحُ له السَّماواتُ السَّبْعُ و الارضُ و مَن فیهنَّ و اِنْ مِنْ شىءٍ اِلّا یُسَبِّحُ بِحمده ولكن لا تَفقَهونَ تَسبیحَهم(1781)؛ آسمانهاى هفت گانه و زمین و كسانى كه در آنها هستند همه تسبیحِ او مىگویند و هر موجودى تسبیح و حمد او مىگوید ولى شما تسبیح آنها را نمىفهمید.»
ب: «اَلَم تَرَ اَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ له مَن فى السَّمواتِ و الارضِ و الطَّیرُ صافّاتٍ كُلٌّ قد عَلَمَ صلاتَهُ و تَسبیحَه(1782)؛ آیا ندیدى تمام آنها كه در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح مىكنند و همچنین پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان بال گستردهاند؟! هر یك از آنها نماز و تسبیح خود را مىداند.»
ج: «یُسَبِّحُ للَّهِ ما فى السَّمواتِ و ما فى الارضِ(1783)؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا مىگویند.»
د: «و سَخَّرْنا مع داوودَ الجِبالَ یُسَبِّحنَ و الطَّیرَ(1784)؛ و كوهها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختیم كه (همراه او) تسبیح (خدا) مىگفتند.»