تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

معصوم سیزدهم:امام حسن عسكرى(علیه السلام)

مقام: امام یازدهم. نام: حسن(علیه السلام) . لقب: زكى، عسكرى(علیه السلام) . كنیه: ابو محمد(علیه السلام) . نام پدر: على(علیه السلام) . نام مادر: حُدَیث، (سلیل، ریحانه). تاریخ ولادت: 8 ربیع الثانى 232 هجرى. محل ولادت: مدینه منوره. مدت امامت: 6 سال. مدت عمر شریف: 28 سال. تاریخ شهادت: 8 ربیع الاول 260 هجرى. سبب شهادت: شربت زهرآلود، به دستور معتمد عباسى. محل دفن: سامراء. تعداد فرزندان: یك فرزند مى‏باشد.
گفتارى از شهید مطهّرى(رحمه الله)
شب ولادت امام عسكرى(علیه السلام) است، شب عید است و شب مولود امام یازدهم، شبى كه همه باید به وجود مقدّس حضرت صاحب الامر عجّل الله تعالى فرجه الشّریف تبریك عرض بكنیم. البته باید عرض ارادتى نیز كرده باشیم. وجود مقدّس امام حسن عسكرى(علیه السلام) از ائمه‏اى هستند [كه تحت فشار بسیار بودند ]چون هر چه كه دوران ائمه [به دوره امام عصر(علیه السلام) ]نزدیكتر مى‏شد كار بر آنها سخت‏تر مى‏گردید. ایشان در سامرا بودند كه در آن وقت مركز خلافت بود.از زمان «معتصم» مركز خلافت از بغداد به سامرا منتقل شد. مدّتى آنجا بود، دو مرتبه برگشت. علّتش هم این بود كه لشكریان معتصم خیلى به مردم ظلم مى‏كردند و مردم شكایت كردند و ابتدا معتصم گوش نكرد ولى بالاخره هر طور بود راضى‏اش كردند و او براى اینكه سپاهیان از مردم دور باشند مركز را به سامرا منتقل كرد.
امام عسكرى و امام هادى(علیهماالسلام) اجباراً در سامرا به سر مى‏بردند، در محلّى كه به نام «العسكر» یا «العسكرى» نامیده مى‏شد، یعنى محلّى كه محلّ سپاهیان و در واقع پادگان بود، یعنى خانه‏اى كه در آن زندگى مى‏كردند برایشان انتخاب شده بود كه مخصوصاً در پادگان باشند و تحت نظر. ایشان در بیست و هشت سالگى از دنیا رفتند (پدر بزرگوارشان هم در حدود چهل و دو ساله بودند كه از دنیا رفتند) و دوره امامتشان فقط شش سال طول كشید. به نص تواریخ، تمام این مدّت شش سال یا در حبس بودند یا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشرة و ممنوع الملاقات بودند.از نظر معاشرت آزادى نداشتند، اگر هم احیاناً رفت و آمدهایى مى‏شد یا گاهى حضرت را مى‏خواستند، تحت نظر بودند، وضع عجیبى بود.
مى‏دانید كه هر یك از ائمه گویى یك خصلت خاص بیشتر در او ظهور داشته است كه خواجه نصیر در آن دوازده بند خودش هر یك از ائمه را با یك صفتى توصیف مى‏كند كه بیشتر در او ظهور داشته است. وجود مقدّس امام عسكرى(علیه السلام) به جلالت و هیبت و رواء(3091) به اصطلاح، ممتاز بودند یعنى اساساً عظمت و هیبت و جلالت در قیافه ایشان به نحوى بود كه هر كس كه ایشان را ملاقات مى‏كرد تحت تأثیر آن سیما قرار مى‏گرفت قبل از اینكه سخن بگویند و او از علم ایشان چیزى بفهمد. وقتى كه سخن مى‏گفتند و دریاى مواجى شروع مى‏كرد به سخن گفتن، دیگر تكلیفش روشن است. در بسیارى از حكایات و روایات این قضیه كاملاً مشخّص و محرز است. حتّى دشمنان با اینكه ایشان را سخت تحت تعقیب داشتند و گاهى به زندان مى‏بردند وقتى كه با حضرت روبرو مى‏شدند وضع عجیبى داشتند، نمى‏توانستند در مقابل ایشان خضوع نكنند، كه در این زمینه داستانى را محدّث قمى در كتاب الانوار البهیه از احمد بن عبید الله بن خاقان، پسر وزیر المعتمد على الله، و او از پدرش نقل مى‏كند در حالى كه خودش هم حضور داشته است. داستان فوق العاده عجیبى است كه وقت گفتنش را عجالتاً ندارم.
علّت عمده این كه اینقدر امام شدید تحت نظر بود این بود كه این مطلب شایع بود و مى‏دانستند كه مهدى امت از صلب این وجود مقدّس ظهور مى‏كند. همان كارى كه فرعون با بنى اسرائیل مى‏كرد كه چون شنیده بود كسى از بنى اسرائیل متولّد مى‏شود كه زوال ملك فرعون و فرعونیها به دست او خواهد بود پسرهاى بنى اسرائیل را مى‏كشت و فقط دخترها را زنده نگه مى‏داشت و زنهایى را مأمور كرده بود بروند در خانه‏هاى بنى اسرائیل و ببینند كدام زن حامله است و هر زنى را كه حامله بود تحت نظر بگیرند، عین این كار را دستگاه خلافت با امام عسكرى(علیه السلام) انجام مى‏داد. چه خوب مى‏گوید مولوى:
حمله بردى سوى در بندان غیب‏
تا ببندى راه بر مردان غیب‏
این احمق فكر نمى‏كرد كه اگر این خبر راست است مگر تو مى‏توانى جلوى امر الهى را بگیرى؟!هر چند وقت‏یك بار مى‏فرستادند به خانه حضرت به تفتیش، مخصوصاً وقتى كه امام از دنیا رفت، چون گاهى مى‏شنیدند كه حضرت مهدى متولّد شده‏اند. راجع به ولادت ایشان هم داستان را همه شنیده‏اید كه خداى متعال ولادت این وجود مقدّس را مخفى كرد و در حین ولادت كمتر كسى متوجه شد. ایشان شش ساله بودند كه پدر بزرگوارشان از دنیا رفتند. در دوران كودكى، شیعیان خاص از هر جا كه مى‏آمدند حضرت ایشان را به آنها ارائه مى‏دادند. ولى عموم مردم اطّلاع نداشتند، اما این خبر بالاخره پیچیده بود كه پسرى براى حسن بن على عسكرى(علیه السلام) متولّد شده است و او را مخفى مى‏كنند.گاهى مى‏فرستادند به خانه حضرت كه این بچه را به خیال خود پیدا كنند و بكشند و از بین ببرند، ولى كارى كه خدا مى‏خواهد مگر بنده مى‏تواند بر ضدّ آن عمل كند؟! یعنى وقتى قضاى حتمى الهى در یك جا باشد دیگر بشر نمى‏تواند كارى در آنجا بكند. بعد از وفات حضرت و نیز مقارن با وفات حضرت، مأمورین ریختند خانه امام را تفتیش كامل كردند و زنهاى جاسوسه خودشان را فرستادند كه تمام زنها، كنیز و غیركنیز را تحت نظر بگیرند، ببینند آیا حامله‏اى وجود دارد یا نه؟ یكى از كنیزان را احتمال دادند كه حامله باشد. او را بردند تا یك سال نگاه داشتند، بعد فهمیدند كه اشتباه كرده‏اند و چنین قضیه‏اى نبوده است.
وجود مقدّس امام عسكرى مادرى دارد به نام «حدیث» كه به لقب «جدّه» معروف است. چون جدّه حضرت حجّت عجل الله تعالى فرجه الشّریف بودند ایشان را «جده» مى‏گفته‏اند. زنهاى دیگرى هم در تاریخ هستند كه به اعتبار اینكه شهرتشان به اعتبار نوه‏شان است اینها را «جدّه» مى‏گویند، از جمله جدّه شاه عباس است كه دو تا مدرسه هم در اصفهان به نام «جدّه» داریم. زنى كه شهرتش به نام نوه‏اش باشد قهراً به نام «جدّه» معروف مى‏شود. این زن بزرگوار به نام «جدّه» معروف شد. ولى تنها جدّه بودن سبب شهرتش نشد، مقامى دارد، عظمتى دارد، جلالتى دارد، شخصیّتى دارد كه نوشته‏اند (مرحوم محدّث قمى رضوان الله علیه هم در الانوار البهیة مى‏نویسد) بعد از امام عسكرى مفزع الشیعه بود، یعنى ملجا شیعه این زن بزرگوار بود. قهراً در آن وقت -چون امام عسكرى بیست و هشت ساله بوده‏اند كه از دنیا رفته‏اند، على القاعده مطابق سنّ امام هادى(علیه السلام) هم حساب كنیم- زنى بین پنجاه و شصت بوده است. اینقدر زن باجلالت و باكمالى بوده است كه شیعه هر مشكلى برایش پیش مى‏آمد به این زن عرضه مى‏داشت.
مردى مى‏گوید به خدمت عمّه امام عسكرى(علیه السلام) ، حكیمه خاتون دختر امام جواد(علیه السلام) رفتم، با ایشان صحبت كردم راجع به عقاید و اعتقادات مسئله امامت و غیره. ایشان عقاید خود را گفت تا رسید به امام عسكرى(علیه السلام) . بعد گفت فعلاً امام من فرزند اوست كه الآن مستور و مخفى است. گفتم حال كه ایشان مخفى هستند اگر ما مشكلى داشته باشیم به چه كسى رجوع كنیم؟ گفت به جدّه رجوع كنید. گفتم: عجب! آقا از دنیا رفت و به یك زن وصیت كرد؟! فرمود: امام عسكرى(علیه السلام) همان كار را كرد كه حسین بن على(علیه السلام) كرد. حضرت امام حسین(علیه السلام) وصىّ واقعى‏اش و وصىّ او در باطن على بن الحسین(علیه السلام) بود ولى مگر بسیارى از وصایاى خودش را در ظاهر به خواهرش زینب(علیها السلام) نكرد؟ عین این كار را حسن بن على العسكرى(علیه السلام) كرد. وصىّ او در باطن این فرزندى است كه مخفى است ولى در ظاهر كه نمى‏شد بگوید وصىّ من اوست. در ظاهر وصىّ خودش را این زن باجلالت قرار داده است.
مولودى امام حسن عسكرى(علیه السلام)
بهارى در خزان‏
درخشید بار دگر آفتاب‏
رمید از دو چشم گل، آهوى خواب‏
چمن بر دمن خیمه زد سبزگون‏
به چهرِ گل و لاله افتاد خون‏
به دامانِ كُهسار از خاك و سنگ‏
برویید صد بوته رنگ رنگ‏
مگر نیست بارى كه بس سال‏هاست‏
كه ما را بهارى نه دیگر بجاست؟
چرا پس دلم، غصّه از یاد برد
دل امشب چرا تن به شادى سپرد؟
یكى گفت: كاین شورِ دشت و دمن‏
چنین شد مهیّا كه آمد «حسن»
زمینِ جگر خسته، آرام یافت‏
زمانه، ز میلاد او، كام یافت‏
نهال امامت، چو پربار شد
دگر باره تاریخ، تكرار شد
چنان چون حسن كز پى بوالحسن‏
على را ز پى باز آمد حسن‏
فروزنده خورشید تابنده جان‏
یكى اخگر از روى آن دلستان‏
به رأى بلندش دو عالم به جاست‏
كه فرمان او عین حكم خداست‏
امام من، اى پور پاكان راد!
كنونم یكى شكوه آمد به یاد
نكردیم با ننگِ خوارى، درنگ‏
به ناخن شكستیم پولاد و سنگ‏
دگر باره، از پا، نمانیم نیز
همه عمر خواهیم كردن ستیز
ولى خسته جانیم و اندك نفس‏
نداریم، همراه، بسیار كس‏
بگو با برومند فرزند خویش‏
كه‏اى دست یزدان، بنه پاى پیش‏
عزیزا، دگر تا چه حد صبر و تاب‏
برآ و بتاب اى بلند آفتاب‏
نبینى كه چهر زمین مسخ شد
همه عهد و آیین ما، فسخ شد؟
بیا، دوستا، غم فراموش كن‏
یك امشب به بانگ طرب گوش كن‏
اگر نیز ما را دل از غم شكست‏
بهل، تا به شادى برآریم دست‏
ز خُمِّ ولایت مىِ ناب گیر
از این بحر اگر تشنه‏اى، آب گیر
بنوش و بنوشان و منشین خموش‏
چنان مست شو تا برندت به دوش‏
بنوش و دمى چشم دل باز كن!
ز بند تن خویش، پرواز كن!
اگر خواهى از زهره بر بگذرى‏
بزن چنگ در دامن عسكرى(3092)
گلِ عسكرى‏
بیا باغ گل را تجسّم كنیم‏
گل عسگرى را، تبسّم كنیم‏
به باغ اشارات او بشكفیم‏
كرامات او را، تكلّم كنیم‏
زمین، رو سیاه شب و دشنه است‏
بیا صبح او را، ترنّم كنیم‏
بیا تا ز احسان دستان او
زمین را پر از عشق و گندم كنیم‏
ز باران مِهرش، جهان را شبى‏
بهارانه، خیسِ تفاهم كنیم‏
بیا فصل چشمان او را، به شوق‏
صمیمانه، تقدیم مردم كنیم‏
بیا در نگاه صبور حسن‏
امام زمان را، تجسّم كنیم‏
بیا فصل میلاد چشمان اوست‏
بیا چشم او را تبسّم كنیم(3093)
مشترى طلعت و خورشید رخ و زُهره جبین‏
باغ توحید ندارد شجرى بهتر از این‏
نخل امّید نیارد ثمرى بهتر از این‏
نطفه‏یى چون تو، به پُشت پدر چرخ نبود
مادر دهر نزاید پسرى بهتر از این‏
مُشترى طلعت و خورشید رخ و زُهره جبین‏
دیده دهر ندیده قمرى بهتر از این‏
پر زند مرغ دلم بهر لبانش آرى‏
هیچ طوطى نچشیده شكرى بهتر از این‏
شب میلاد مبارك پى محبوب خداست‏
كه شب قدر ندارد سحرى بهتر از این‏
حسن عسكرى آن واسطه فیض خدا
كه نباشد به خدا راهبرى بهتر از این‏
پسرش مهدى و نور دل هادیست كه نیست‏
پسرى بهتر از آن و پدرى بهتر از این‏
درِ شادى بگشا، باب غم و غصّه ببند
كه نمى‏یابى شام دگرى بهتر از این‏
اوست معقول و همه كون و مكان محسوسند
به خداوند نباشد بشرى بهتر از این‏
باغِ دین یافت از او رونق سرسبزى را
كه ندیده‏ست به خود بارورى بهتر از این‏
مى‏توان بود به مهرش ز حسودان ایمن‏
نیست شمشیر بلاد را سپرى بهتر از این‏
گُهر بحر ولا، با پسرش كامل شد
كه نبد كنز خفى را گُهرى بهتر از این‏
بار الها سفر سامره را قسمت كن‏
در همه عمر نباشد سفرى بهتر از این‏
عقده خویش ز دست كرم او بگشا
كامشبت نیست گشاینده‏ترى بهتر از این‏
پسرش مهدى موعود پى دفع ستم‏
نیست در بیت قضا دادگرى بهتر از این‏
هم از او ترجمه «نَصْرُ مِنَ اللَّه» شود
صبر ما را نبوَد خود ظفرى بهتر از این(3094)
بر همه عالم عَلَم‏
ستاره عشق تافت به چرخ نیلوفرى‏
مهر جمالش ربود دل ز مه و مشترى‏
كوكب اقبال او خیمه بر افلاك زد
ز خیل انجم گرفت كوكبه مهترى‏
شاد به رویش سپهر، محو رخش ماه و مهر
زهره نهان كرد چهر، خجل شد از دلبرى‏
باد بهارى وزید بر خم گیسوى دوست‏
تا كند از زلف یار سنبل گل پرورى‏
طرّه مشكین اوست آیت شقّ القمر
طلعت زیباى اوست حجّت پیغمبرى‏
قامت رعناى وى، سدره و طوباى ماست‏
نرگس مخمور او جامِ مىِ كوثرى‏
روى دلاراى وى رحمت و لطف ازل‏
زلف سمن ساى او یاسمن و عبهرى‏
والى ملك وجود، قبله اهل سجود
منبع احسان و جود، خسرو دین عسكرى‏
بشارت حسن او فلك به آفاق برد
كزین افق بر دمد مهر جهان پرورى‏
شاه ملائك خدم، دانش و ایمان حشم‏
بر همه عالم علم، زد به سخن گسترى‏
دفتر تفسیر او كاشف اسرار عشق‏
درس و اشارت آن مخزن هر گوهرى‏
به خاك درگاه او باج دهد كیمیا
به تاج فرمان او فخر كند مهترى‏
پادشهان را به جان بندگیش افتخار
تاجوران را به دل خدمت او سرورى‏
اى رخ پر نور تو مشرقِ مهدىّ دین‏
مظهر عدل خدا، ماحىِ استمگرى‏
خسرو اقلیم جان، حجّت حق بر جهان‏
در تن عالم روان، بر سر ما افسرى‏
طالب دیدار او زهره زیباى چرخ‏
مشترى حسن وى مهر و مه و مشترى‏
تا نگشاید حجاب آن مه مكّى نقاب‏
بر رخ ما عاشقان، كس نگشاید درى‏
چشم «الهى»ست باز، منتظر اى دلنواز
تا تو بدان چشم ناز بر رخ ما بنگرى(3095)
شعشعه غیبى‏
اى شهریار ملك رضامندى‏
وى مظهر جمال خداوندى‏
آیینهْ‏دار شعشعه غیبى‏
شیرازهْ بندِ مُصحف لاریبى‏
اى خضر هفتْ وادى بینایى‏
منظور هفتْ شَوط تماشایى‏
اى پرده‏دار قرب تو، جبراییل‏
وى ریزه خوار خوان تو، میكاییل‏
مسند نشین بزم یداللّهى‏
رونق فزاى بزم دل آگاهى‏
امر قَدَر، ز قدرت تو محكم‏
كار قضا، ز حكم تو مستحكم‏
در امر توست، حكمت یزدانى‏
در نهى تو، مصالح انسانى‏
حیران معجزات تو، عیسى‏ها
محو تجلّیّات تو، موسى‏ها
باشد مراد ما ز پرستیدن‏
محراب ابروان تو را دیدن‏
اى افتخار نسل بنى آدم‏
آدم رهین لطف تو و، عالم‏
نرگس به باغ تو چه شكفت از هم‏
مهدى، قدم نهاد در این عالم‏
این نخل سبز! برگ و برآوردى‏
خورشید بودى و، قمر آوردى‏
در ظلّ تو، عوالم موجودست‏
پرورده تو، مهدى موعودست‏
مهدى - امام عصر - كه پور توست‏
آیینهْ‏دار نور ظهور توست‏
اى بحر پرخروش وجود، از تو
وى هستى كرامت و جود، از تو
روزى كه نور او، به ظهور آید
دوران شوق و ذوق و سرور آید
اجرا كند شریعت احمد را
احیا كند طریق محمّد را(3096)
در امامت آیت پیغمبرى‏
نور سراج دین حسن عسگرى نمود
دل‏هاى ضالّ را به خدا رهبرى نمود
در جلوه هویّت ذاتى غریق گشت‏
دل را ز موهبات صفاتى برى نمود
سلب صفات كون و مكانى ز ذات كرد
این قطب با خلیل خدا همسرى نمود
در حضرت جمال حق از خویش شد فنا
در حیرت از مهیمنه هم برترى نمود
با جوهر هویّت حق گشت متّحد
در شعبه‏هاى روح اثر گسترى نمود
چون حبّ ذات رفت در اجزاى كاینات‏
ز آثار فیض خویش جهان پرورى نمود
تحقیق او به شبه و مثل ملتبس نشد
با نزهتش خلیل خدا آزرى نمود
این ماه و مشترى به فروغ خدایى دید
آن را خدا به شكل مه و مشترى نمود
این از صفى كعبه دل، حق شناس شد
وآن از غرور خانه گل بتگرى نمود
كردند ختم عقد امامت به نسل او
كو در امامت آیت پیغمبرى نمود(3097)