بعضى از سؤالات، سؤالهایى است كه اساساً جواب ندارد. بدین معنى كه شما اگر جواب صحیحش را هم بدهید براى طرف قابل اثبات نیست. به عنوان مثال مطلبى یادم آمد و آن اینكه: وقتى امیرالمؤمنین على(علیه السلام) بر فراز منبر فرمود كه: «سلونى قبل ان تفقدونى؛ قبل از آن كه مرا از دست دهید هر چه مىخواهید از من بپرسید.»
یك شخص منافقى از پاى منبر بلند شد و گفت: اگر تو حالا همه چیز را مىدانى بگو! عدد این موهاى سر و ریش من چقدر است؟ (حالا فرض كنید عدد معیّنى دارد، مثلاً فرض كنید موهاى سر و ریش او 15496 تار باشد. حالا اگر كسى عدد دیگرى را گفت مگر این عملاً قابل اثبات است كه این عدد درست است یا خیر؟ مىشود موهاى سر و ریش یك نفر را یكى یكى بشماریم بعد ببینیم این جور درمىآید یا نه؟)
على(علیه السلام) جواب دیگرى واضح و روشن داد فرمود: «این سؤالى نیست كه كسى بخواهد بپرسد. یك جواب واضح، من به تو مىدهم و آن اینكه یك توله توى خانهات دارى -یعنى یك بچه كوچك- كه این قاتل فرزند من خواهد بود.»
به جاى جواب، یك امرى كه قابل اثبات یا انكار براى طرف نیست چیز دیگرى در جوابش فرمود كه همه مردم بدون این كه احتیاجى به این جور جریانها داشته باشند، بعدها بطور روشن قضیه را درك كنند.(1541)