نكته 1: چرا این همه سخن از مهدى(علیه السلام)
چرا از حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف آن همه سخن به میان آمده، پیامبر (صلى الله علیه و آله) و همه ائمه(علیهم السلام) در فرصتهاىِ مختلف از آن حضرت سخن گفتهاند، حتّى به جزئیّات و شمائل و خصوصیّات مربوط به آن حضرت تصریح كردهاند... كه درباره هیچ یك از ائمه(علیهم السلام) چنین نیست؟
این همه توجّه پیامبر(صلى الله علیه و آله) و امامان به حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف و ذكر ویژگیهاى شخص آن حضرت و قیام او... به خاطرِ چند جهت است:
1- مردم در طول زمان، خود را آماده، ظهور آن حضرت كنند و با داشتن هدف مشخص، دنبال آن حضرت را بگیرند تا حكومت جهانى از دست استكبار جهانى بیرون آید و به دستِ صالحان قرار گیرد و این كار با نهضتهاىِ اسلامى عمیق و پىگیر قابلِ اجرا است.
2- ذكرِ خصوصیّات براىِ آن است كه افراد دروغگو كه از معتقداتِ مذهبى مردم سوء استفاده كرده و در طول تاریخ خود را همان مهدى موعود خواندهاند، شناخته شوند و رسوا گردند.
3- اهمیّتِ مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف و انقلابَش كه امیدِ همه در همه جهان در تاریخ است، نیز عاملى است كه قبل از ظهورش از آن حضرت سخن بسیار به میان آید و قلبها و روحها به نامِ نامىِ آن حضرت سرشار از امید و توجّه به آینده گردد، و مؤمنان و مستضعفان بدانند كه خداوند آنها را به خودشان واگذار نكرده، آنها حجّت بر حق دارند، رهبرى معصوم، پشتیبانِ آنها است، با چنین پشتیبانى از هیچ چیز و هیچ كس نهراسند و تحتِ رهبرىِ او به پیش روند.
و در طولِ زمانِ غیبت، با توجّه به اوصافِ او، دریابند كه چه كسى مىتواند به نیابت عام آن حضرت، زمامِ امور و رهبرى را به دست گیرد، دریابند كه باید نزدیكترین فرد به این خصوصیّات و اوصاف، بر مسندِ نیابت عام آن حضرت بنشیند و به عنوان ولایت فقیه مردم را رهبرى كند.
امّا اگر این خصوصیّات ذكر نمىشد و این همه اهمیّت به آن داده نمىشد، مردم در بسیارى از امور سیاسى و اجتماعى و معنوى، راه را گم مىكردند و از صراط مستقیم به سوىِ شرق و غرب پناه مىبردند.
نكته 2:صفتِ امام(علیه السلام)
هر یك از ائمّه ما(علیهم السلام) یك لقبى دارد، مثلاً امیرالمؤمنین على المرتضى(علیه السلام) ، امام الحسن المجتبى(علیه السلام) ، امام حسین سیدالشهداء(علیه السلام) و ائمّه دیگر(علیهم السلام): السجاد، الباقر، الصادق، الكاظم، الرضا، التقى، النقى، الزكى العسكرى.
حضرت مهدى(علیه السلام) یك لقبِ مخصوص به خود دارد، لقبى كه از مفهومِ قیام گرفته شده است، آنكه در جهان قیام مىكند: «القائم.» اصلاً ما حضرت مهدى(علیه السلام) را به قیام و عدالت مىشناسیم. هر امامى به یك صفت شناخته مىشود. این امام به قیام و عدالت شناخته مىشود.(3353)
نكته 3:ویژگىهاىِ حضرت
برخى خصایص و ویژگىهاىِ حضرت مهدى(علیه السلام) مطابق احادیث و روایات عبارتند از:
خاندان و ذریّه پیامبر(صلى الله علیه و آله) است.
هم نام، هم كنیه پیامبر(صلى الله علیه و آله) و شبیهترین مردم به آن حضرت است.
نهمین فرزند از فرزندانِ امام حسین(علیه السلام) است.
اسمِ پدرش حسن(علیه السلام) است.
مادرش سیّده كنیزان و بهترین ایشان است.
دوازدهمین امام و خاتم الائمّه است.
داراىِ دو غیبت است.
عمرِ بسیار طولانى دارد.
زمین را پر از عدل و داد مىكند، پس از آن كه پر از ظلم و ستم شده باشد.
گذشتِ روزگار او را پیر نمىكند.
ولادتَش پنهانى است.
دشمنانِ خدا را مىكُشد و زمین را از شرك و ظلم پاك مىكند.
دینِ خدا را آشكار و اسلام را در روىِ زمین گسترش مىدهد و فرمانرواىِ روىِ زمین مىشود.
با شمشیر قیام مىكند.
داراىِ نسبتهایى از انبیاست كه از آن جمله غیبت است.
روشِ او سیره پیامبر(صلى الله علیه و آله) است.
پس از این كه مردم در آزمایشهاىِ سخت واقع شوند، ظاهر مىشود.
حضرتِ عیسى(علیه السلام) نازل مىشود و پشتِ سرش نماز مىخواند.
پیش از ظهورش بدعتها و ظلم و گناه و تجاهر به فسق و فجور رایج مىشود.
هنگامِ ظهورش منادىِ آسمان به نام او و پدرش ندا مىكند كه همه، آن را مىشنوند و ظهور آن حضرت را اعلام مىكند.
پیش از ظهورش نرخها بالا مىرود، بیمارىها زیاد مىشود، جنگهاى بزرگ برپا مىشود و بسیارى كشته مىشوند.
پیش از ظهورش «نفس زكیّه» و «یمانى» كشته مىشوند و در بیدا (مكانى بین مكه و مدینه) خسفى واقع مىشود و «دجّال» و «سفیانى» خروج مىكنند و حضرت آنها را مىكشد.
پس از ظهورش، بركات آسمان و زمین ظاهر مىشود و زمین آباد مىگردد و هیچ كس غیر خدا را پرستش نمىكند.
سیصد و سیزده نفر اصحاب او هستند كه در یك ساعت به محضرش حاضر مىشوند.
معجزات بسیارى دارد و بسیارى مشرّف به دیدار حضرتش شدهاند.(3354)
نكته 4 :مكان و مسكنِ امام(علیه السلام)
از مسائلىكه درباره زندگىِ امام زمان(علیه السلام) ، موردِ بحث و گفت و گوست، مكان و محلِّ سكونتِ ایشان است. آیا آن حضرت، در مكانِ خاصّى سكونت دارد، یا نه؟ اگر در مكان ویژهاى است آن مكان كجاست؟ اگر مسكن خاصّى ندارد، پس چگونه زندگى مىكند و شناخته نمىشود؟ روایات و اخبارى كه در این زمینه است گوناگون و گاه، مخالف یكدیگرند. پیش از بررسى این احادیث، یادآورى یك نكته ضرورى است: آیا منظور از غیبتِ حضرت حجّت(علیه السلام) ، غیبتِ شخصى است، یا غیبت عنوانى؟ به عبارت دیگر، آیا آن حضرت، به گونهاى زندگى مىكند كه هیچ گاه با مردم در تماس نیست و امكان ندارد كسى مكانِ ایشان را پیدا كند؟ یا این كه آن حضرت با مردم در حشر و نشر است، با آنان زندگى مىكند و معاشرت دارد، لكن به گونه ناشناس. او، مردم را مىشناسد، ولى مردم ایشان را نمىشناسند. در عین حال، مكانى را براىِ سكونت برگزیده است. بحث از مكان و مسكنِ آن حضرت، در هر دو فرض قابلِ بررسى است. روایاتى كه در این زمینه وجود دارد چند دستهاند:
1. برخى از آنها محلِّ خاصّى را تعیین نمىكند و جایگاهِ حضرت را در بیابانها و كوهها معرفى مىكند. از آن جمله حضرتِ مهدى(علیه السلام) ، به پسر مهزیار مىفرماید: «فرزندِ مهزیار! پدرم امام حسن(علیه السلام) ، از من پیمان گرفت... و فرمان داد كه براى سكونت كوههاى سخت و سرزمینهاى خشك و دور دست را برگزینَم.»(3355)
این بخش از روایات، گویاىِ آن است كه حضرت از حوزه دسترسى مردم به دور است و به سختى و دشوارى زندگى مىكند و كسى از محلّ سكونت وى آگاه نیست. این كه در كدام منطقه و كدام سرزمین است، مشخّص نیست.
2. دسته دوم روایاتى است كه منطقه خاصّى را به عنوان محلّ سكونت آن حضرت، نام مىبرند و محدوده آن را نیز تعیین مىكنند.
در روایات از مدینه و پیرامون آن [كوهِ رضوى(3356)]، مكّه و پیرامونِ آن [ذى طوى(3357)] نام برده شده است.
3. دسته سوّم اخبارى است كه مانندِ دسته اوّل، جایگاهِ خاصّى را نام نمىبرد، ولى از وى به عنوان فردى كه با مردم حشر و نشر دارد و به گونه ناشناس زندگى مىكند، نام برده است.
امام صادق(علیه السلام) مىفرماید: «صاحب الامر(علیه السلام) شباهتى نیز به یوسف پیامبر دارد... جاى انكار نیست كه خداوند با حجّتِ خود، همان كارى را انجام دهد كه با یوسف داد. صاحب الزّمان(علیه السلام) ، آن مظلومِ حق از دست داده، در میانِ مردم رفت و آمد مىكند در بازار قدم مىنهد و گاهى بر فرش منزلهاىِ دوستان مىنشیند، لكن او را نمى شناسند تا زمانى كه خداوند به وى اذن دهد تا وى خود را معرفى كند، آن گونه كه یوسف(علیه السلام) را اجازه داد هنگامىكه برادرانش گفتند: تو یوسفى؟ گفت: آرى، من یوسفم.»(3358)
این روایت، صراحتِ در این معنى دارد كه غیبتِ حضرت حجّت(علیه السلام) ، غیبتى است عنوانى. در میان جمع و جامعه است، با مردم حشر و نشر دارد، زندگى طبیعى و معمولى را مىگذراند، در مراسم مذهبى و مناسك حج شركت مىجوید، ولى ناشناخته است و این امرى است كه سابقه داشته و دارد. فردى سالها در محلّى زندگى مىكند و با مردم نشست و برخاست و رفت و آمد دارد، لكن او را به گونهاى مىشناسند كه در واقع آن نیست و هیچ مشكلى هم به وجود نمىآید.
این سه دسته از روایات را چگونه مىتوان پذیرفت و آیا راه جمعى بین آنها هم هست یا نه؟ به نظر مىرسد، اصلِ اوّلى كه با عقل و عرف سازگار است، زندگى به شیوه عادى و معمولى است؛ زیرا این گونه زندگى، حساسیّت برانگیز نیست و براىِ حضرت نیز، آسانتر و طبیعىتر است. البتّه این منافات ندارد كه آن حضرت در بیشترِ وقتها، و یا در روزگارِ ویژه، در مكّه و مدینه حضور داشته باشد.
طبیعى است كه گاهى شرایطى پیش آید كه زندگى معمولى خطرآفرین شود و با فلسفه غیبت منافات داشته باشد. در این صورت، عزلت و دورى گزیدن از جامعه ضرورى مىنماید و شاید دستور امام حسن(علیه السلام) به فرزندش كه كوهها و بیانها را برگزین (به قرینه ذیل روایت) در آن مواردى باشد كه نیاز به این شكل زندگى كردن پیش آید.
بنابراین، بین این سه دسته از روایات، تضادّ و تنافى نیست و نام بردن مكانى خاص، با زندگى به شكل ناشناس قابل جمع است. انتخاب كوهها و مكانهاى دست نیافتنى در حال ضرورت و نیاز نیز، امرى است طبیعى و موافق با اصل تقیّه.
نكته 5 :زن و فرزندِ امام(علیه السلام)
آیا با توجّه به فلسفه غیبت و این كه آن حضرت به شیوه ناشناس زندگى مىكند و كسى از مكانِ وى آگاه نیست، ازدواج و داشتنِ فرزند، با این مسئله سازگار است؟
منابعى كه در اختیار است، یا اشكال سندى دارند و یا ابهام دلالى و نظر قاطعى را ارائه نمىدهند. در این جا، سه احتمال وجود دارد:
1. اساساً حضرت مهدى(علیه السلام) ازدواج نكرده است.
2. ازدواج انجام گرفته، ولى اولاد ندارد.
3. ازدواج كرده و داراى فرزندانى نیز هست.
اگر احتمالِ اوّل را بپذیریم، لازمهاش این است كه امام معصوم(علیه السلام) یكى از سنّتهاىِ مهمِّ اسلامى را ترك كرده باشد و این با شأنِ امام سازگار نیست. اما از طرفى دیگر چون مسئله غیبت، اهم است و ازدواج مهم، تركِ ازدواج، با توجه به آن امر مهمتر، اشكالى را ایجاد نمىكند و گاهى براىِ مصلحت بالاتر، لازم و واجب نیز هست.
امّا احتمالِ دوّم كه اصل ازدواج را بپذیریم بدون داشتن اولاد، جمع مىكند بین انجامِ سنّتِ اسلامى و عدمِ انتشار مكان و موقعیّت حضرت.
اما باز این اشكال باقى است كه اگر قرار باشد، آن حضرت شخصى را به عنوان همسر برگزیند، یا باید بگوییم كه عمر او نیز مانند عمر حضرت طولانى است كه بر این امر دلیلى نداریم، یا این كه بگوییم مدّتى با حضرت زندگى كرده و از دنیا رفته است كه در این صورت، حضرت به سنّتِ حسنه ازدواج عمل كرده و پس از آن، تنها و بدون زن و فرزند زندگى را ادامه مىدهد.
احتمالِ سوّم آن است كه آن حضرت ازدواج كرده و داراىِ اولاد نیز هست و اولادِ آن حضرت نیز فرزندانى دارند و...
این مسئله، افزون بر آن كه دلیل محكمى ندارد، اشكال اساسى آن این است كه این همه اولاد و اعقاب، بالاخره روزى در جست و جوى اصل خویش مىافتند و همین كنجكاوى و جست و جو، مسئله را به جایى باریك مىكشاند كه با فلسفه غیبتِ حضرت، نمىسازد.
البتّه برخى خواستهاند از روایات و بعضى از ادعیه، بر این احتمال اقامه دلیل كنند كه دلایلِ آن تمام نبوده و نمىتوان آنها را پذیرفت.(3359)
نكته 6 :قیام امام زمان(علیه السلام) در قرآن
در قرآن آیات متعدّدى به قیام امام زمان(علیه السلام) در آخر الزّمان اشاره دارد. ما در اینجا به نقل چند آیه اكتفا مىكنیم.
«هو الّذى أرسل رسوله بالهُدى و دین الحقّ لیظهره على الدّین كلّه»(3360)؛ او خداوندى است كه پیامبرش را با دین حق براى هدایت مردم فرستاد تا بر همه ادیان عالم تسلّط و برترى دهد.»
این آیه كه سه بار در قرآن تكرار شده، بشارت مىدهد كه دین اسلام سراسر دنیا را فرا خواهد گرفت.
براى جهان شمول شدن اسلام، سه شرط لازم است: 1- وجود یك رهبر جهانى. 2- وجود یك قانون جهانى. 3- آمادگى جهانى.
رهبر جهانى وجود دارد وآن حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف است، قانون جهانى نیز قرآن است، كتابى كه هدایتگر است و هیچ تحریفى در آن صورت نگرفته است.
و اما آمادگى جهانى، هنوز مشاهده نمىشود، لذا باید تلاش كرد و زمینههاى لازم را براى آن فراهم ساخت.
امام زمان وقتى ظهور مىكند كه آمادگى از هر جهت در میان مردم وجود داشته باشد. مردم به معارف و اندیشههاى قرآن و اسلام آگاه و آمادگى حكومت امام زمان را داشته باشند.(3361)
نكته 7 :یاران امام(علیه السلام)
امام زمان(علیه السلام) یار و یاور بسیار دارد، منتهى در روایات تعداد یاران امام سیصد و سیزده نفر آمده كه تعداد پنجاه نفر از آنها خانم هستند. البتّه اینان فرماندهان و افسران سپاه امام هستند.
در حدیث داریم، هنگامى كه امام زمان ظهور مىكند، دانشمندان و متخصّصین شرق و غرب با ایشان بیعت مىكنند و تخصّص خود را در اختیار ایشان مىگذارند، همان گونه كه هنگام پیروزى انقلاب اسلامى متخصّصان نظامى و غیرنظامى كشورمان با امام خمینى(قدس سره) بیعت كرده و تخصّص و توانایى خویش را در اختیار ایشان و اهداف مقدسّشان قرار دادند.
نكته 8 :غیبت امام زمان(علیه السلام)
امام دوازدهم، حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف غائب شده است و طبق صدها حدیث معتبر براى تشكیل یك حكومت عدل جهانى ظهور خواهد كرد.
البتّه غیبت حضرت در دو مرحله بوده است: غیبت كوتاه (صغرى) و غیبت طولانى و بلند (كبرى).
در مرحله اول كه حدود 70 سال به طول انجامید، شیعیان به واسطه چهار نفر به عنوان نایب خاص، با حضرت ارتباط داشته و امور دینى خود را به فرمان امام انجام مىدادند.
تا آنكه حضرت به چهارمین نایب خود فرمودند: تا چند روز دیگر تو از دنیا مىروى و پس از تو دیگر شخص خاصّى میان من و مردم واسطه نیست، بلكه شیعیان موظّفند به دانشمندان دینى رجوع كرده و به حكم آنها عمل كنند. آنها حجّت من بر مردم هستند همان طور كه من حجّت خدا بر آنان هستم.
از آن زمان غیبت طولانى حضرت آغاز گشته و هنوز ادامه دارد.
نكته 9 :سؤال: چرا امام زمان(علیه السلام) غایب است؟
پاسخ: اگر اداره برق یك شهر براى روشنایى كوچهاى، تیر چراغ برقى نصب كرد و لامپى به آن زد، ولى بچههاى كوچه با زدن سنگ لامپ را شكستند، مأموره اداره لامپ دیگرى مىزند. چنانچه مجدّداً بچهها لامپ را هم بشكنند، باز اداره برق، براى روشنایى محل اقدام به نصب لامپ دیگرى مىنماید. حال اگر براى بار سوّم بچههاى بىادب لامپ را شكستند، به احتمال بسیار زیاد، اداره برق تمایلى به نصب مجدّد لامپ ندارد، اما به خاطر خواهش بزرگترها و رفاه حال اهالى آن كوچه، ممكن است لامپ دیگرى را نصب كند.
اما فكر مىكنید اداره برق تا چه تعداد این كار را انجام دهد؟
در مورد بحث ما نیز، حاكمان ستمگر، یازده چراغ هدایت را شكستند، خداوند نیز چراغ دوازدهم را نگه داشت تا زمانى كه مردم لیاقت و آمادگى بهرهگیرى از این چراغ هدایت را پیدا كنند.(3362)
نكته 10 :سؤال: آیا ممكن است افرادى امام زمان(علیه السلام) را ببینند؟
پاسخ: البتّه دیدن امام زمان(علیه السلام) و رؤیت جمال نورانیش، چشمانى پاك مىخواهد، دل پاك مىخواهد، اگر كسى چنین شرایطى را داشته باشد، دیدار امام برایش غیر ممكن نیست، امام نسبت به شیعیان و دوستانش، علاقهمند و مهربان است.
او فرزند همان على(علیه السلام) یاور مستضفعان و بیچارگان است، او كه روى خاك مىنشست و بالاى سر بینوایان حاضر مىشد، سر آنها را بر زانو مىگرفت و با دستان مبارك خود بر دهان آنها غذا مىگذاشت. آرى او فرزند علىاست و ابائى از دیدار و پذیرش و نوازش ما ندارد، ما مشكل داریم!
خوشا به حال كسانى كه موفّق به دیدار امام زمان(علیه السلام) شدهاند!
در حرم امام رضا(علیه السلام) مشغول زیارت بودم، شخصى از من سؤال كرد، چند سال است طلبهاى؟ گفتم: خیلى سال است. گفت: امام على(علیه السلام) هنگامى كه یارانش را مىدید، لذّت مىبرد و خوشحال مىشد، آیا اگر امام زمان(علیه السلام) تو را ببیند، خوشحال مىشود؟ سرافكنده گفتم: اگر امام از من عصبانى نشود همین براى من كافى است!
خوشا به حال كسانى كه امام زمان(علیه السلام) از آنها راضى است.
در حدیث داریم كه هفتهاى دو مرتبه اعمال ما را به امام زمانمان عرضه مىكنند و او با دیدن اعمال صالح ما خوشحال مىشود.
البتّه باید مراقب مدّعیان دروغین مهدویّت نیز بود و مواظب باشیم تا از افرادى كه به دروغ ادّعاى ملاقات و زیارت امام زمان(علیه السلام) را دارند، فریب نخوریم.(3363)
نكته 11 :انقلاب اسلامى، زمینهساز ظهور
انقلاب اسلامى ایران نشان داد كه انقلاب جهانى حضرت مهدى(علیه السلام) امكانپذیر است و چندان مشكل نیست، زیرا انقلاب آن حضرت براى تحقّق سه امر مهم صورت مىپذیرد:
1- شكستن طاغوتها. 2- نجات مستضعفان. 3- احیاى دین.
امام زمان(علیه السلام) ظهور مىكند تا طاغوتها را بشكند و پایههاى شرك و نفاق را در هم بكوبد. «أین هادِمُ أبنیة الشرك و النفاق»(3364).
امام زمان(علیه السلام) براى تحقّق وعدههاى خداوند و نجات مستضعفان و به حكومت رساندن آنان است. «و نُریدُ أن نمُنّ على الّذین استُضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثین»(3365)
امام زمان مىآید تا دین اسلام را در سراسر جهان بگستراند و پرچم پر افتخار توحید و اسلام را در سراسر جهان به اهتراز در آورد. «لیظهره على الدّین كلّه»(3366)
حال كه در ایران طاغوت شكسته شد و مستضعفان حكومت را به دست گرفتند و قرآن حاكم گردید، بنا بر این در جهان هم مىتوان چنین كارهایى را انجام داد، چرا كه مشت نمونه خروار است، به ویژه هنگامى كه رهبرى همچون امام زمان(علیه السلام) زمام امور و فرماندهى را به دست بگیرد. اگر در ایران عالمى عادل، توانست رهبر شود، در عالَم نیز امامى عادل مىتواند رهبر شود.(3367)
نكته 12 :وظیفه ما در زمان غیبت
دانستن اینكه امام در چه زمانى ظهور مىكنند و یا اینكه اكنون در كجا زندگى مىكنند، ارزش چندانى ندارد، آنچه ارزشمند است آن است كه بدانیم وظیفه ما در حال حاضر چیست و امام از ما چه انتظارى دارد و سپس به آن جامعه عمل بپوشیم. لذا شناخت وظیفه، لازمترین مطلب در زمان غیبت امام است كه ما به برخى از آنها اشاره مىكنیم:
1- شناخت امام زمان و اهداف او. «اللهم عرّفنى حجتك فان لم تعرفنى حجّتك ضللت عن دینى»(3368)
2- معرّفى و شناساندن امام زمان و انقلاب جهانى او به دیگران و ایجاد زمینههاى لازم براى ظهور.
3- تلاش در جهت جلب رضایت امام زمان(علیه السلام) با انجام اعمال صالح و ارتباط معنوى.
4- انتظار فرج و دعا براى ظهور حضرت.
5 - صدقه دادن و دعا كردن براى سلامتى امام.
6- خواندن نماز و دعاهاى فرج، ندبه، عهد و سلام كامل.
7- پرداخت حقوق مالى (خمس)، متعلق به امام زمان(علیه السلام) .
8 - عمل به تكلیف و واجبات و دورى از گناه و محرّمات.
در پایان یادى كنیم از كسانى كه راه امامت و ولایت و تشیع را پیش پاى ما گذاشتند و به ما معرّفى كردند.
گاهى انسان یك حدیث مىخواند، افرادى را متحول مىكند و گاهى شخصى صدها حدیث بلد است، اما هیچ نتیجهاى از آنها عائد نمىگردد.
ما امروز به تعداد بسیار زیادى اسلام شناس ناب نیازمندیم، اینجاست كه اگر هر دانش آموز دبیرستانى از من بپرسد كه چه كاره شوم؟ مىگویم: اگر استعداد و پشتكار دارى برو طلبه شو.(3369)
نكته 13:مسئله عمرِ حضرت حجّت از زبانِ استاد مطهّرى(رحمه الله)
بسیارى از افراد وقتى موضوعِ حضرتِ حجّت(علیه السلام) پیش مىآید، مىگویند: آیا مىشود یك بشر حدودِ هزار و دویست سال عمر بكند؟! این بر خلافِ قانونِ طبیعت است. اینها خیال كردهاند كه سایرِ امورى كه در همین دنیا واقع شده است، با قوانینِ عادّى طبیعت - یعنى آن قوانینى كه عِلمِ امروزِ بشر مىشناسد - صد در صد سازگار است. اصلاً تمامِ تحوّلاتِ بزرگى كه در تاریخِ حیات و زندگىِ عمومِ موجوداتِ زنده - از گیاه و حیوان - پیش آمده، همه، تحوّلاتِ غیر عادى است. آیا اوّلین نطفه حیات كه روىِ زمین بسته شده، مطابق اصولِ علومِ زیستى است؟ اوّلین بار كه حیات در روىِ زمین پیدا شد با كدام قانونِ طبیعى جور درمىآید؟ مطابق فرضیههاىِ علمى كه امروز هست، از نظرِ علم امروز مسلّم است كه در حدود چهل میلیارد سال از عمر زمین مىگذرد. در میلیاردها سال پیش، این زمین ما یك كره گداخته بوده كه محال و ممتنع بوده است كه جاندارى بتواند روى آن زندگى كند. طبق تخمینهاىِ علمى میلیاردها سال گذشته است تا اوّلین جاندار در روىِ زمین پیدا شده است. علم امروز هم مىگوید جاندار همیشه از جاندار پیدا مىشود، و نمىتواند نشان بدهد كه جاندارى از غیرِ جاندار پیدا بشود. علم هنوز نتوانسته جواب بدهد كه آن اوّلین جاندار كه در روىِ زمین پیدا شد، یعنى آن اوّلین تحوّلِ بزرگ آن نطفه اوّل حیات كه روى زمین بسته شد، چگونه بسته شد؟ بعد مىگویند: اوّلین نطفه حیات و اوّلین سلّول كه پیدا مىشود، تكامل پیدا مىكند، به یك مرحلهاى كه مىرسد دو شاخه مىشود؛ شاخه نباتى و شاخه حیوانى. شاخه نباتى با یك مشخّصاتى، و شاخه حیوانى با مشخّصات دیگرى، كه در بعضى قسمتها ضدِّ یكدیگر و مكمّل یكدیگرند، و این عجیب است: اگر گیاه نباشد حیوان نیست و اگر حیوان نباشد گیاه نیست، مخصوصاً از جنبه گرفتن و پس دادنِ گازهایى كه در فضا وجود دارد. علم هنوز نتوانسته این را بیان كند كه این مرحله كه باز یك تحوّلِ بزرگى در حیات و زندگى پیدا مىشود چگونه رخ مىدهد؟ چطور شد شاخه نبات پیدا شد، چطور شد شاخه حیوان پیدا شد؟ و همچنین مراحِل دیگر در پیدایش خود انسان، پیدایش موجودى با این قدرت، با این عقل و فكر و اراده و اختیار مگر هنوز علم توانسته این را توجیه بكند؟!
مگر خودِ وحى یك امرِ عادى است؟! مگر خود وحى كه یك بشرى برسد به حدّى كه دستور از ماوراء طبیعت بگیرد، كمتر است از مسئله زنده بودن یك نفر هزار و سیصد سال؟ اصلاً این یك امرِ عادّى و طبیعى است، یك چیزى است كه بشر، اكنون دارد دنبالش مىرود، و شاید قانون طبیعى هم داشته باشد. بشرهاى امروز دنبال این مىروند كه یك وسائلى درست كنند - با یك دواهایى، با یك فرمولهایى - كه عمرِ بشر را افزایش دهند. كسى نمىتواند بگوید كه قانونِ طبیعت این است كه بشر، صد سال یا صد و پنجاه سال یا دویست سال و یا پانصد سال عمر كند. درست است كه سلّولهاىِ بدنِ انسان یك دوره حیاتى دارد، ولى این در شرایط محدود است. شاید روزى كشفى بشود كه با یك وسیله بسیار كوچك عمر بشر را تا پانصد سال یا بیشتر تطویل كنند. این یك امرى نیست كه انسان بخواهد در آن شك كند. این عادّىترین مسائلى است كه در دنیاىِ حیات رخ داده است. بنابراین، این موضوع، بحث ندارد كه انسان بیاید درباره آن فكر كند یا العیاذ بالله دچارِ شك و تردید شود.(3370)
نكته 14:مهدىهاىِ غیر واقعى
اصلِ مهدویّت امرى ریشه دار بوده و در صدرِ اسلام امرِ مسلّمى بوده است. از شواهدِ این قضیّه مىتوان به داستانِ مهدىهاى غیر واقعى كه در گذشته پیدا شده و اسامى آنان در تواریخ ثبت است، اشاره نمود. در زیر توجّه شما را به برخى از این موارد جلب مىكنیم:
«گروهى از مسلمین محمّد به حنفیه را امام و مهدى پنداشتهاند. مىگویند نمرده است و در كوه «رضوى» غائب مىباشد. بعد از این ظاهر مىشود و دنیا را پر از عدل و داد مىكند.»(3371)
«گروهى از جارودیه محمّد بن عبداللَّه بن حسن را مهدى غائب مىپندارند و در انتظارِ ظهورش به سر مىبرند.»(3372)
«ناووسیه حضرت صادق(علیه السلام) را مهدى و زنده و غائب مىدانند.»(3373)
«واقفیّه، موسى بن جعفر(علیه السلام) را امام زنده غائب مىپندارند و عقیده دارند كه آن جناب بعداً ظاهر مىشود و دنیا را پر از عدل و داد مىكند.»(3374)
«گروهى از اسماعیلیّه عقیده دارند كه اسماعیل فوت نشده بلكه از بابِ تقیّه نسبتِ مرگ به وى داده شده است.»(3375)
«فرقه باقریّه، حضرتِ باقر(علیه السلام) را زنده و مهدىِ موعود مىدانند.»
«فرقه محمّدیه عقیده دارند كه بعد از امام على نقى(علیه السلام) ، فرزندش محمّد بن على(علیه السلام) ، امام است. او را زنده و مهدىِ موعود مىدانند، بااین كه در حیاتِ پدرش وفات كرده است.»
«جوازیه مىگویند: حجت بن الحسن(علیه السلام) را فرزندى بوده است و اوست مهدى موعود.»(3376)
«فرقهاى از هاشمیّه، عبداللَّه بن حرب كندى را امامِ زنده و غائب مىپندارند و در انتظارِ ظهورش به سر مىبرند.»(3377)
«گروهى از مباركیه، محمّد بن اسماعیل را امامِ زنده غائب مىپندارند.»(3378)
«یزیدیّه عقیده دارند كه: یزید به آسمان صعود نموده است. بعداً برمىگردد و دنیا را پر از عدل و داد مىكند.»(3379)
«اسماعیلیّه مىگویند: این مهدى كه در اخبار وارد شده همان محمّد بن عبداللَّه ملقّب به مهدى است كه در مملكتِ مصر و مغرب به سلطنت رسید.»(3380)
«گروهى از امامیّه مىگویند: امام حسن عسكرى(علیه السلام) زنده است و اوست قائم و اكنون در حالتِ غیبت به سر مىبرد، بعداً ظاهر مىشود و زمین را پر از عدل و داد مىكند. گروه دیگرى مىگویند: مرده است ولى بعداً زنده مىشود و قیام مىكند، زیرا معنىِ قائم، قیامِ بعد از مرگ است.»(3381)
«قرامطه محمّد بن اسماعیل را مهدى موعود مىدانند و عقیده دارند كه زنده است و در بلادِ روم زندگى مىكند.»(3382)
«فرقه ابى مسیلمه، ابومسلم خراسانى را امام زنده غائب مىپندارند.»(3383)
«گروهى امام حسن عسكرى(علیه السلام) را مهدى مىدانند. مىگویند: بعد از مردن زنده شده و اكنون در حالتِ غیبت زندگى مىكند. بعداً ظاهر مىشود و دنیا را پر از عدل و داد مىكند.»(3384)
نكته 15:آیهاى روشن
«وَعَدَ اللَّهُ الّذینَ آمنوا مِنْكُم وَ عَمِلُوا الصّالحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فى الأرضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الّذینَ مِن قَبْلِهِم وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهم دینَهُمُ الّذى ارْتَضى لَهُم و لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعْدِ خَوفِهِم أَمناً یَعْبُدُونَنى لا یُشرِكونَ بى شَیئاً»(3385)؛ خداوند به كسانى از شما كه ایمان آورده و كارهاى شایسته انجام دادهاند وعده مىدهد كه قطعاً آنان را حكمران روى زمین خواهد كرد، همان گونه كه به پیشینیان آنها خلافت روى زمین را بخشید؛ و دین و آیینى را كه براى آنان پسندیده، پابرجا و ریشهدار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیّت و آرامش مبدّل مىكند، آنچنان كه تنها مرا مىپرستند و چیزى را شریك من نخواهند ساخت. و كسانى كه پس از آن كافر شوند، آنها فاسقانند.»
این آیه از آیاتى است كه به روشنى مىتوان به وسیله آن براى ظهور حضرت مهدى - ارواحنا فداه - استدلال كرد. علاوه بر محتواى آیه، روایات معصومین(علیهم السلام) نیز كه هم در كتب شیعه و هم در بعضى كتب اهل سنّت آمده، آن را به قیام حضرت مهدى عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف تفسیر كرده است. محتواى آیه محتواى مهمّى است، خداوند متعال به كسانى كه داراى این دو ویژگى؛ یعنى ایمان و عمل صالح باشند چهار وعده داده است:
اول: «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ؛ حكومت روى زمین براى آنها خواهد شد». یعنى حكومت الهى به وسیله مؤمنان صالح العمل، در تحت نظارت یك پیشواى الهى تشكیل مىشود.
دوم: «وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ؛ در سایه آن ایمان و عمل صالح و آن پیشواى الهى آسمانى، خداوند دین اسلام را دین حاكم بر كل جهان مىكند.»
سوم: سوّمین نعمتى كه خدا وعده داده به این گونه اشخاص بدهد این است: «وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ؛ یعنى در حالى كه جهان را ناامنى فرا گرفته، خدا در سایه این حكومت، ناامنى را از جهان برمىچیند و امنیّت را جایگزین آن مىكند.
چهارم: و امّا آخرین وعده الهى در این آیه چنین است: «یَعْبُدُونَنِى لَا یُشْرِكُونَ بِى شَیْاً»؛ آن هدف آفرینش كه عبادت و قُرب به خدا؛ یعنى توحید خالص است، در سایه این حكومت الهى حاصل مىشود.
قرآن مجید مىگوید: یك چنین وعدهاى را خداوند داده است، از آیاتِ دیگر قرآن هم استفاده مىشود همانگونه كه به مؤمنانِ پیشین این وعده را دادیم، در مدّتى از زمان، حكومت بخشهاى مهمّى از كره زمین در اختیارشان بود، به شما هم این وعده را دادهایم؛ البته این معنى در زمان پیغمبر اكرم(صلى الله علیه و آله) حاصل شد.
در روایاتِ در شأن نزول این آیه قریب به این مضمون آمده است: هنگامى كه مسلمانان از مكه به مدینه مهاجرت كردند در محیط آزادى قرار گرفتند، مردم مدینه هم از مسلمانان استقبال كردند و مدینه كانون اسلام شد. تمام دشمنان بر ضدّ مسلمانان بسیج شدند و گفتند: اینها تا در مكّه بودند در محدوده و چنگال ما بودند امّا الآن كه به مدینه آمدند و مردم مدینه از آنها استقبال كردند، حكومت مستقلى تشكیل مىدهند و فردا هزار دردسر براى ما دارند لذا تمام دشمنان، بسیج شدند.
همچنین در شأن نزول این آیه آمده است كه زمانىكه مسلمانان به صورت آمادهباش كامل جنگى بودند، با اسلحه مىخوابیدند و با اسلحه بلند مىشدند، یك روز آمدند خدمتِ پیغمبر(صلى الله علیه و آله) عرض كردند: یا رسولاللَّه! تا چه زمانى باید بدین صورت كه، شب مىخوابیم امنیّت نداریم، روز بیدار مىشویم امنیّت نداریم و همیشه به حالت جنگى و آماده باش هستیم زندگى كنیم؟ اینجا بود كه آیه شریفه 55 سوره مباركه نور نازل شد و در آن خداوند وعده داده كه چهار موهبت به شما مىدهد: اول آنكه خلافت روى زمین در منطقه وسیعى از جهان پیدا مىكنید. دوم حكومت الهى. سوم امنیّت كامل. چهارم بندگى خالصانه خدا كه هدف آفرینش است، نصیب شما مىشود.
در اینجا حدیثى از امام سجاد(علیه السلام) براى شما بخوانم، عجیب است. این حدیث را علماى شیعه در كتابهاى تفسیرشان به مناسبت این آیه نقل كردند.
قرطبى یكى از مفسران اهل سنّت است، این دانشمند سنّى هم وقتى به این آیه مىرسد، همین حدیث امام سجاد(علیه السلام) را نقل مىكند. امام سجاد(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه فرمود: «هم و اللَّه شیعتنا أهل البیت؛ یك مصداق مهم این آیه شریفه، شیعیان اهل بیتاند» و در ادامه فرمود: «یفعل اللَّه ذلك بهم على یدى رجل منّا و هو مهدى هذه الاُمّة؛ این حكومت الهى جهانى به وسیله مردى از خاندان ما كه «مهدى» این امت است تشكیل مىشود.»
امنیّت، جهان را مىگیرد و حاكمیّت اسلام شامل همه جا مىشود و عبادت خالصانه در نهایت امنیّت براى همه حاصل مىگردد. بعد فرمود: «یملأ الارض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً»؛ صفحه زمین كه از ظلم و جور و بیدادگرى و تبعیض پر شده است، به وسیله او از عدل و داد پر مىشود.» در ادامه امام سجاد(علیه السلام) به حدیثِ معروفِ پیغمبر استدلال كرد، این حدیث به طرق مختلف در كتابهاى مختلف شیعه و اهل سنّت نقل شده كه حضرت امام سجاد(علیه السلام) هم اینجا به آن استدلال مىكند: «و هو الذى قال رسول اللَّه لو لم یبق من الدهر الّا یوم لطوّل اللَّه ذلك الیوم حتى یبعث رجلاً من اهل بیتى یملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً».
امام سجاد(علیه السلام) فرمود: آن وعده پیغمبر به وسیله همین مهدى آخر الزمان و حجّت خدا حاصل مىشود.(3386)
نكته 16:ریشه اندیشه مهدویّت
اندیشه مهدویّت، به حسبِ اصل و ریشه، قرآنى است. این قرآن مجید است كه با قاطعیّتِ تمام، پیروزىِ نهائىِ ایمانِ اسلامى،(3387) غلبه قطعى صالحان و متّقیان،(3388) كوتاه شدنِ دست ستمكاران و جبّاران براىِ همیشه(3389) و آینده درخشان و سعادتمندانه بشریّت(3390) را نوید داده است.
این اندیشه بیش از هر چیز مشتمل بر عنصرِ خوش بینى نسبت به جریانِ كلّى نظامِ طبیعت و سیرِ تكاملىِ تاریخ و اطمینان به آینده، و طرد عنصر بدبینى نسبت به پایان كار بشر است، كه طبقِ بسیارى از نظریهها و فرضیّهها فوق العاده تاریك و ابتر است.(3391)
نكته 17 :آغازِ غیبتِ امام مهدى(علیه السلام)
در میانِ علماىِ اسلام در موردِ آغازِ غیبت صغرى چند نظر وجود دارد:
1 - برخى، آغازِ «غیبت صغرى» را از جریانِ سرداب مى دانند؛ یعنى زمانى كه مأمورانِ معتمد، خلیفه عباسى منزلِ آن حضرت در «سامرا» را موردِ تاخت و تاز قرار دادند تا آن حضرت را دستگیر كنند، آنان معتقدند: حضرتِ حجّت از این تاریخ به بعد از دیدهها پنهان و غیبتِ صغراىِ آن حضرت آغاز شد.
این سخن از اساس نادرست است و امام مهدى - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف - از هنگامِ حمله عبّاسیان به سرداب از دیدهها پنهان نشد، بلكه قبل از آن، غیبت آن حضرت - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف آغاز شده بود.
2 - برخى همانندِ شیخ مفید، آغازِ غیبت صغرى را از هنگامِ ولادتِ آن حضرت مى دانند.(3392) این نظر بر خلافِ نظرِ مشهور است و اكثرِ علماى امامیّه این نظر را قبول ندارند.
3 - نظرِ سوّم این كه، آغازِ غیبت صغرى از هنگامِ شهادت ابومحمد، امام حسن عسكرى(علیه السلام) و آغازِ سفارتِ اوّلین سفیرِ امام مهدى - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف، «عثمان بن سعید عمرى» از تاریخ هشتم ربیع الاول سال 260 هجرى قمرى، آغاز شد و این دوره تا تاریخِ پانزدهم شعبان سال 329 هجرى قمرى، هنگام درگذشت آخرین نایب خاصّ حضرت، «على بن محمد سمرى» به مدّتِ 69 سال و اندى ادامه داشت.(3393)
این دیدگاه موردِ قبولِ اكثریّتِ قاطعِ علماىِ امامیّه است.(3394)
نكته 18 :نوّابِ اربعه
نوّاب اربعه همان سفیران چهار گانه امام زمان(علیه السلام) در غیبت صغرى بودند. در تمام مدت غیبت صغرى، این چهار نفر میان امام زمان(علیه السلام) و مردم واسطه بودند و آنان نامهها و عرایض شیعیان را به امام غایب مىرساندند و به دستور حضرت، به آنان پاسخ مىدادند. این پاسخها به صورت توقیع از ناحیه مقدّسه صادر مىگردید. مرحوم مجلسى همه این توقیعات را در «بحارالانوار» آورده است. آن چهار نفر عبارتند از:
1- ابو عمر و عثمان بن سعید عمرى.
2- ابو جعفر محمد بن عثمان عمرى.
3- ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى.
4- ابوالحسن على بن محمد سمرى.
به نواب اربعه، نواب خاص هم اطلاق مىشود. وظایف و فعالیتهاى اساسى نواب اربعه را مىتوان چنین برشمرد: 1- مخفى داشتن نام و جایگاه امام 2- اخذ و توزیع اموال متعلّق به امام 3- پاسخ گویى به سؤالات فقهى و مشكلات عقیدتى مردم 4- مبارزه با مدّعیان دروغین نیابت.
ابو جعفر محمد بن عثمان عمرى دوّمین نائب از «نوّاب اربعه» امام زمان(علیه السلام) و فرزند نائب اول - عثمان بن سعید - است. در زمانِ حیات پدرش از طرف امام حسن عسكرى(علیه السلام) به نیابت امام غائب معرّفى شده بود و «عثمان بن سعید» به هنگام مرگ خود، امر نیابت را به دستور امام زمان(علیه السلام) به فرزند خود «محمد» سپرد. شیعیان به عدالت، وثاقت و امانت دارى او اتّفاقِ نظر داشتند...
او بیشترین مدّتِ نیابت را در میان «نوّاب اربعه» به خود اختصاص داد و حدود چهل سال به عنوان نایب و رابط بین امام و شیعیان بود. لِذا توفیق یافت مشكلات و مسائلِ فقهى، كلامى، اجتماعى و.... بیشترى را از محضر مبارك امام زمان(علیه السلام) استفسار نماید و در اختیار عموم مردم قرار دهد. كنیه او «ابوجعفر» است و چندین لقب براى او ذكر شده است: «عَمرى»، «اسدى» و «كوفى».
امام حسن عسكرى(علیه السلام) فرمودند: «عمرى - عثمان بن سعید - و پسرش - محمّد بن عثمان - هر دو موثّق و موردِ اطمینان هستند، هر چه آنها به تو برسانند از طرف ما مىرسانند...»
پس از وفاتِ نایب اوّل، نخستین كسى كه مورد خطاب ولى عصر(علیه السلام) قرار مىگیرد، محمد بن عثمان، پسر اوست. امام زمان(علیه السلام) مرگ پدر را بر او تسلیت مىگوید و در آن نامه اشارتى به شخصیّت محمد بن عثمان و تصریح به نیابت او شده است. در زمان نایب دوّم (حدود 265 - 305) كسانى پیدا شدند كه از فرصت غیبت امام زمان(علیه السلام) سوء استفاده كرده و خود را به عنوان نایب امام(علیه السلام) معرفى كنند تا بدین وسیله شهرت و منصبى اجتماعى كسب نموده و اموال سرازیر شده از سوى شیعیان به سوى امام را بدون مجوّز شرعى تصرّف نمایند. لذا یكى از وظایف محمد بن عثمان، تكذیب مدّعیان دروغین و رسوا كردن آنان و اثبات نیابت خود و فراهم آوردن اطمینان و اعتماد شیعیان به سوى خویش بود. یكى از دلیلهاى مشهود و راههاى عملى بر صحّت نیابت و وساطت خویش از طرف امام غائب، خبر دادن از امور غیبى و پنهانى با عنایت امام زمان(علیه السلام) به وسیله توقیعات و طرق دیگر بود.
«محمد بن عثمان» به جهت طولانى بودن دوره نیابتش، فرصت بیان بعضى از حقایق راجع به امام زمان(علیه السلام) از تولّد تا غیبت را داشته است. لذا در زمینههاى مختلف درباره امام زمان(علیه السلام) و درباره موضوعات دیگر، از ایشان روایت نقل شده است. احادیثى كه از ایشان نقل شده نشان مىدهد كه وى مكرّراً امام زمان(علیه السلام) را حتّى از دوران كودكى آن حضرت دیده و در دوران امامتش با او ملاقاتهایى داشته است. راوى مىگوید: محمد بن عثمان، قبرى را براى خود حفر كرد و آن را با چند قطعه تخته آماده ساخت. وقتى علّت آن را پرسیدم، گفت: براى مردن اسبابى هست! بعد از آن نیز از وى پرسیدم، گفت: مأمور شدهام كه خود را جمع و جور كنم. سپس دو ماه بعد وفات یافت.
ابو جعفر محمد بن عثمان در سال 305 ه.ق در آخر ماه جمادى الاولى وفات كرده است. قبر او در كنار قبر مادرش، بر سر راه كوفه و در محلّى كه خانهاش آن جا بود واقع است. این محل در سمت غربى بغداد مىباشد.(3395)
نكته 19:داستانِ سرداب
راستى امام مهدى - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف - در كجا و چگونه غایب شد؟ آیا در سرداب منزل پدرش غایب شد و هنوز نیز در آنجا است؟
در اینباره به شیعه تهمتهایى زدهاند و مىگویند: شیعه معتقد است كه مأمورانِ خلیفه عبّاسى به منزلِ حضرت در «سامرا» هجوم آوردهاند، تا او را دستگیر كنند. و آن حضرت كه در آن هنگام در سرداب بود، از دیدهها پنهان شد و تاكنون در آنجا بدون آب و غذا زندگى مىكند و روزى از آنجا ظهور خواهد كرد. این داستان چنان شهرت یافته است كه وى را «صاحب سرداب» لقب دادهاند!
این در حالى است كه در منابعِ شیعى و كتابهاىِ امامیّه، هیچ نامى از «سرداب» نیست. نویسندگانِ اهلِ سنّت در نوشتههاىِ خود بر این نظر اصرار مىورزند و متأسّفانه این سخن دستاویزى براىِ حمله برخى از آنان به تشیّع گردیده است.(3396)
آنان پنداشتهاند كه شیعیان در میانِ سرداب، امام خود را مىجویند و ظهورش را از آن نقطه انتظار مىكشند؛ از این جهت، تهمتهایى به شیعه زده و در این زمینه به خود زحمت مراجعه به منابع شیعه را ندادهاند.
در حالیكه براساسِ تاریخ و روایاتِ شیعه، امام مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف از هنگام ولادت در اختفا به سر مىبرد و بنا به مصالحى تولّد و زندگى او آشكار نبود و بعد از رحلت پدر گرامى غیبت صغراى آن حضرت، آغاز شد. امام مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف بعد از نماز گزاردن بر پیكر پاك پدر و تدفین آن حضرت وارد منزل شد و دیگر كسى آن حضرت را در اجتماع و در میان مردم ندید.(3397)
آن حضرت بنا به روایات شیعى در میان مردم زندگى مىكند و در موسم حج حاضر مىشود، ولى مردم او را نمىشناسند.(3398)
خانهاى كه از آن سخن گفته مى شود، دو قسمت داشت؛ یك قسمت براى مردان و قسمت دیگر براى زنان، یك سرداب هم زیر اطاقها قرار داشت كه در روزهاىِ گرم، اهلِ خانه در آن سرداب زندگى مىكردند.
شیعه این خانه و این سرداب را محترم مىدارد؛ زیرا امامانِشان در این خانه زندگى مىكردند، و در همین خانه، امام هادى(علیه السلام) ، امام عسكرى(علیه السلام) و نیز امام مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف خداوند سبحان را عبادت مىكردند. این یك امر معقول و طبیعى است كه به جهت علاقهمندى به پیشوا و رهبرِ دینى، آن چه متعلّق به او است محترم داشته شود، در میانِ تمامى ادیان و مذاهب چنین است و شیعه از این عشق و احترام به مكانهاىِ مقدّس و مشاهد مشرّفه دفاع مىكند. و آن را از مصادیق «فى بیوت اذن الله ان ترفع»(3399) مىداند؛ امّا این احترام، غیر از آن تهمتهاىِ مخالفان، به شیعه است.
حقیقت این است كه داستان غیبت حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف در سردابِ «سامرا» و زندگى كردن آن حضرت در این مكان، دروغ و بهتانى بیش نیست و هیچ یك از بزرگان شیعه، چنین باورى نداشته و ندارند.(3400)
نكته 20:جزیره خضراء از زبان علامه حسن زاده
مرحوم حاجى نورى راجع به جزیره خضراء روایتى نقل كرده است. یكى از فواید محضر شریف علاّمه شعرانى این است كه ایشان باز حاشیهاى در اینجا دارند كه ما آن حاشیه را در هزار و یك نكته آوردیم.
ایشان مىفرمود كه: جزیره خضراء الان هم هست. از بلادِ اندلس است. جزیرهاى است خیلى سبز و خرّم. نوعاً جزیرهها خضراء هستند. ولى آن جزیره ویژگى خاصى دارد. مهدى فاطمى آن جا را پایتخت خودش قرار داد و محلِّ حكومتش بود. بعد این مهدى فاطمى و جزیره خضراء، سر زبانها افتاد و دهان به دهان نقل شد، و بعضى از این جهال نقله، مهدى فاطمى را تبدیل كردند به حضرت مهدى بقیة الله(علیه السلام) و ایشان را در جزیره خضراء اسكان دادند و جزیره خضراء را با مثلّث برمودا ارتباط دادند. چه كارها كردند، چه چیزها دنباله این حرف آوردند و دیگران هم گرفتند این را در این كتاب و آن كتاب نوشتند.
راجع به این مثلّثِ بومودا كه خیلى حرفش هست، هم همین طور. متأسّفانه آقایان فرمایشى را كه مىشنوند اینها را مىآورند اسناد مىدهند به دین و آیین. به دین شریفى كه یكپارچه برهان و عقل است: «قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقین»(3401).
خداوند درجاتِ حضرت استاد آیت اللَّه جناب آقاى رفیعى را متعال بفرماید، ایشان درباره «لو لا الحجه لساخت الارض» و امثالِ این گونه بیانات درباره حجت كه انسان حجت مىخواهد، مىفرمود: وجود بقیه الله كه سر الله است، لازم است و نظام هستى بدون واسطه فیض و انسان كامل نمىشود.
این به جاى خود، كه براى اثبات آن دلیل و برهان داریم، حرف داریم و برهان حكمى، مطالب عرفانى، آیات، روایات در شرف متواتر و متضافر. امّا حجتى كه روایات ما را به آن تشویق مىفرمایند كه عالم حجّت مىخواهد لو لا الحجه لساخت الارض این حجّت یعنى عقل، یعنى برهان، یعنى دلیل.
انسان كه به گزاف هر چیزى را نمىگوید، در حرفهایش تثبت مىخواهد، در پذیرفتنش تثبت و تدبّر مىخواهد. دین، دین عقل و برهان است. حالا مثلث برمودا در دریا، آن محوطه زیر دریا كوه مغناطیس دارد، سنگ مغناطیس، قوه مغناطیسى. مىدانید قطب جغرافیایى زمین یك قطب است كه نسبت به كره سنجیده مىشود، و نیز زمین، قطب مغناطیسى دارد. قطب مغناطیسى قرار ندارد، چرخش دارد و مقدارى چرخش هم با قواعد ریاضى معلوم مىشود. این قطب مغناطیسى مثلث برمودا هم زیر دریا است، لذا كشتىهایى به به خود كشیده، بلكه طیاره را از هوا به خود كشیده، و بسیار قوى است، این را به حساب امام زمان(علیه السلام) گذاشتند!(3402)
نكته 21:شفاىِ هرقلى
اِربَلى از شمس الدین پسر اسماعیل بن حسن هِرَقْلِى(3403) نقل كرده است: در زمان جوانى روى ران چپم دُمَلى درآمد كه هر سال در فصل بهار چرك مىكرد و باعث ناراحتى فراوان من شده بود و با وساطت سیّد بن طاووس، به پزشكان حلّه و بغداد مراجعه كردم.
همه گفتند: اگر جراحى شود، بیمار مىمیرد. ناامید از پزشكان به سامرّا رفتم و به حرم عسگریّین(علیهماالسلام) پناهنده شدم. پس از زیارت آن دو امام(علیهماالسلام)، به سوى سرداب مبارك رفتم و دست به دامن امام زمان - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف - شدم، تا در آن جا امام زمانم را ببینم و شفایم را بگیرم.
چند روزى ماندم و در آخرین غُسلى كه در رود دجله كردم. داشتم براى آخرین زیارت به شهر بازمىگشتم، كنار دروازه شهر، چند سوار دیدم كه از شهر خارج مىشدند. یكى از آنان علاوه بر لباس، با پارچه مخصوصى شبیه چفیه، صورت خویش را پوشانده بود. همراهانش بر من سلام كردند و من جواب سلام را دادم.
آن سوار «امام زمان - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف -» به من فرمود:
آیا تو فردا مىخواهى به شهر خویش برگردى؟ من گفتم: آرى! حضرت فرمود: جلو بیا تا ببینم. این همان زخمى است كه این قدر باعث ناراحتى تو شده است؟
هِرَقْلى مىگوید: پیش خود گفتم عربها معمولاً رعایت طهارت و نجاست را نمىكنند و من هم كه تازه غسل كردهام و پیراهنم هنوز خشك نشده است، به همین دلیل مایل نبودم او دست به بدنم بزند. امّا به هر حال اطاعت كردم و جلو رفتم.
آن حضرت دستم را گرفت و به طرف خود كشید و همان طور كه روى زین اسب نشسته بود، خم شد، به گونهاى كه با دست مباركش از شانه تا منطقه زخم پایم را دست كشید و دست مباركش كه به زخم رسید، فشارى داد كه درد شدیدى احساس كردم. پیرمردى كه همراهش بود، خطاب به من گفت: نجات یافتى، اى شمس الدین پسر اسماعیل! ابن حسن هرقلى. من ضمن این كه تعجّب كردم كه چگونه من را به اسم مىشناسد، در پاسخ گفتم: هم شما و هم ما ان شاء اللَّه نجات یافته و رستگاریم.
آن پیرمرد خطاب به من گفت: این همان امام زمان توست كه به دنبالش مىگشتى. من جلو رفتم و در همان حال كه سوار بر اسب بود، او را بغل كردم و ران پایش را بوسیدم و او حركت كرد و من هم به دنبالش به راه افتادم.
آن حضرت خطاب به من فرمود: برگرد!
من گفتم: نه! هرگز از تو جدا نمىشوم.
دوباره آن حضرت فرمود: مصلحت در این است كه برگردى.
ولى من باز هم اصرار كردم و عرض كردم كه به همراهت مىآیم.
در این جا آن پیرمرد خطاب به من گفت: اى اسماعیل! خجالت نمىكشى؟ امام تو دو بار به تو امر كرد كه برگردى، باز هم تو مخالفت مىكنى؟!
با تهدیدِ او توقّف كردم و امام زمان - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف - به حركت ادامه دادند، امّا پس از چند قدم كه رفتند، برگشتند و به من توجّه كرده و فرمودند: وقتى به بغداد رسیدى، حتماً ابوجعفر المنتصر، خلیفه عباسى تو را به حضور مىطلبد، وقتى به حضورش رسیدى و خواست به تو پول بدهد، از او پول دریافت نكن و به فرزند ما رضى، سیّد بن طاووس بگو، نامهاى براى على بن عِوَض بنویسد و تو را معرّفى كند. ما به على بن عِوَض سفارش مىكنیم هر چه مىخواهى به تو بدهد.(3404)
نكته 22 :معنى انتظار
معنى اصلى انتظار این است كه انسان در خودش زمینه آمادگى براى اطاعت و پیوستن به آن حضرت را پیدا كند و همچنین زمینه را براى ظهور آن حضرت آماده كند. یعنى هم خودش آماده براى پیوستن به آن حضرت باشد و هم براى آن حضرت زمینه سازى كند.(3405)
مشخّصات انتظار بزرگ
نكته 23: [1-] خوشبینى به آینده بشریّت؛ درباره آینده بشریّت نظرها مختلف است، بعضى معتقدند كه شر و فساد و بدبختى، لازمه لاینفك حیاتِ بشرى است و بنابراین زندگى، بىارزش است و عاقلانهترین كارها خاتمه دادن به حیات و زندگى است.(3406)
بعضى دیگر اساساً حیاتِ بشر را ابتر مىدانند، معتقدند كه بشر در اثر پیشرفت حیرت آور تكنیك و ذخیره كردن انبارهاى وحشتناك وسائل تخریبى، رسیده به مرحلهاى كه به اصطلاح با گورى كه با دست خود كنده یك گام بیشتر فاصله ندارد.
راسل در امیدهاىِ نو مىگوید: «... اشخاصى هستند - و از آن جمله انیشتاین - كه به زعمِ آنها بسیار محتمل است كه انسان دوره حیاتِ خود را طى كرده باشد و در ظرفِ سالهاىِ معدودى موفّق شود با مهارتِ شگرفِ علمىِ خود، خویشتن را نابود سازد.» بنابراین نظریّه، بشر در نیمه راهِ عمرِ خود بلكه در آغازِ رسیدن به بلوغِ فرهنگى، به احتمالِ زیاد نابود خواهد شد. البتّه اگر تنها به قرائن و شواهِدِ ظاهرى قناعت كنیم، این احتمال را نمىتوان نفى كرد. نظریّه سوّم این است كه شرّ و فساد لازم لاینفك طبیعتِ بشر نیست، شر و فساد و تباهى معلولِ مالكیّتِ فردى است، تا این امّ الفساد هست، شر و فساد هم هست. مالكیّت فردى معلولِ درجهاى از تكامل ابزار تولید است و با خواسته انسانها این امّالفساد از بین نمىرود، ولى تكامل ابزار تولید و جبر ماشین روزى ریشه این امّالفساد را جبراً خواهد كند، پس آنچه مایه و پایه خوشبختى است تكاملِ ماشین است.
نظریّه چهارم این است كه ریشه فسادها و تباهیها نقصِ روحى و معنوىِ انسان است. انسان هنوز دوره جوانى و ناپختگى را طى مىكند و خشم و شهوت بر او و عقل او حاكم است. انسان بالفطره در راه تكامل فكرى و اخلاقى و معنوى پیش مىرود. نه شر و فساد لازم لاینفك طبیعت بشر است نه جبر تمدن فاجعه خودكشى دسته جمعى را پیش خواهد آورد. آیندهاى بس روشن و سعادت بخش و انسانى، كه در آن شر و فساد از بیخ و بن بر كنده خواهد شد در انتظارِ بشریّت است.
این نظریّه الهامى است كه دین آن را به ارمغان مىآورد. نویدِ مقدّس قیام و انقلاب مهدى موعود در اسلام در زمینه این الهام است.
[2 -] پیروزىِ نهائى صلاح و تقوا و صلح و عدالت و آزادى و صداقت بر زور و استكبار و ظلم و اختناق و دغل و دجالگرى و فریب.
[3 -] حكومتِ جهانىِ واحد.
[4 -] عمرانِ تمام زمین در حدّى كه نقطه خراب و آباد ناشده باقى نماند.
[5 -] بلوغِ بشریّت به خردمندى كامل و پیروى از فكر و ایدئولوژى و آزادى از اسارت شرائطِ طبیعى و اجتماعى و غرائزِ حیوانى.
[6 -] حداكثر بهرهگیرى از مواهبِ زمین.
[7 -] برقرارىِ مساواتِ كامل میانِ انسانها در امرِ ثروت.
[8 -] منتفى شدنِ كاملِ مفاسدِ اخلاقى از قبیلِ زنا، ربا، شرب خمر، خیانت، دزدى، آدمكشى و غیره و خالى شدن روانها از عقدهها و كینهها.
[9 -] منتفى شدنِ جنگ و برقرارىِ صلح و صفا و محبّت و تعاون.
[10 -] ناسازگارىِ انسان و طبیعت.(3407)
نكته 24:انتظارِ فرج
امید و آرزوى تحقیق نویدِ كلّى جهانى انسانى و ظهورِ منجى عالم بشریّت در زبانِ روایاتِ اسلامى، «انتظارِ فرج» خوانده شده است و عبادت - بلكه افضلِ عبادات - شمرده شده است. اصلِ انتظار فرج از یك اصلِ كلّى اسلامى و قرآنى دیگر استنتاج مىشود و آن اصلِ «حرمت یأس از روح اللَّه» است.
مردم مؤمن به عنایات الهى، هرگز و در هیچ شرائطى امید خویش را از دست نمىدهند و تسلیم یأس و ناامیدى و بیهوده گرائى نمىگردند. چیزى كه هست این انتظار فرج و این عدم یأس از روح الله در موردِ یك عنایت عمومى و بشرى است، نه شخصى یا گروهى، و به علاوه توأم است بانویدهاىِ خاص و مشخّص كه به آن قطعیّت داده است.(3408)
نكته 25 :چهارصد میلیون یاور!
قرآن چه موجودى است كه در مراتب مختلفه نزول، حكایت از شنیدنىها و دیدنىها مىكند؛ عدیل قرآن (عترت) هم حكایت از نعمتهاىِ عالَم مىكند؛ ولى ما از غمخوار، هادى، حامى و ناصرهاى خود قدردانى و شكرگزارى نمىكنیم و واسطه خیر را پى مىكنیم؛ كه: «فَعَقَروُها(3409) پس ناقه را پِى كردند.
و ائمه(علیهم السلام) را كه ولىنعمتهاى ما و مجارى فیض هستند، نمىتوانیم مشاهده كنیم. امام زمان - عجل اللّه تعالى فرجه الشریف - هم اگر بیاید با او همان معامله را مىكنیم كه با آباىِ طاهرینَش كردیم.
آیا مىشود امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشریف - چهارصد میلیون یاور داشته باشد و ظهور نكند؟!(3410)
نكته 26 :چگونگىِ دستور بناىِ مسجد جمكران
یكى از علماىِ شیعه به نام حسن به محمد بن حسن قمى در كتاب تاریخ قم در مورد چگونگى بناى مسجد مقدس جمكران از كتابِ مونس الحزین فى معرفة الحقّ و الیقین اثرِ شیخ ابوجعفر محمّد بن بابویه قمى شیخ صدوق(رحمه الله) چنین نقل مىكند: شیخ صالح و عفیف، حسن بن مثله جمكرانى گفت: شب سهشنبهاى كه مصادف بود با هفدهم ماه مبارك رمضان سال سیصد و نود و سه هجرى قمرى در خانهام خوابیده بودم در حالیكه شب از نیمه گذشته بود. ناگهان صداىِ عدّهاى از مردم كه در پشت در خانه گرد آمده و مرا صدا مىزندند به گوشم رسید. وقتى بیدار شدم خطاب به من گفتند: برخیز كه حضرت مهدى(علیه السلام) تو را به نزد خود مىخواند. حسن مىگوید: به آنها گفتم اجازه بدهد تا آماده شوم و لباسهایم را بپوشم. صدایى از طرف در خانه به گوشم رسید كه «آن پیراهن تو نیست» لذا از پوشیدن آن صرف نظر نمودم و بعد شلوارم را برداشتم تا بپوشم، باز هم همان صدا بلند شد كه: «آن شلوار مال تو نیست، شلوار خودت را بردار» آن را به زمین انداختم و شلوار دیگرى را كه مال خودم بود پوشیدم و سپس به دنبال كلید در خانه مىگشتم تا آن را باز كنم، باز از طرف در همان صدا به گوشم رسید كه: «در خانه باز است» وقتى به نزدیك در آمدم با جماعتى از بزرگان مواجه شدم. به آنها سلام كردم. آنها بعد از جواب سلام این پیشامد را به من تبریك گفتند. سپس مرا همراه خود به محلّى كه هم اكنون مسجد در آن بنا شده است آوردند. در آن جا وقتى خوب دقّت كردم، تختى را دیدم كه فرشِ زیبایى روى آن انداخته شده بود و جوانى در حدود سى ساله در روى آن به بالشى تكیه زده بود و پیرمردى مطلبى را از روىِ كتاب براىِ او مىخواند و بیش از شصت مرد كه بعضى از آنها لباس سبز و بعضى دیگر لباس سفید به تن داشتند در گوشه و كنار آن محل مشغول خواندن نماز بودند. آن پیرمرد كه حضرت خضر(علیه السلام) بود، مرا در كنار خود جاى داد.
آن گاه همان جوان نورانى كه بعد معلوم شد حضرت مهدى(علیه السلام) هستند بعد از تفقّد و احوالپرسى مرا به اسم خودم صدا زده فرمودند: «نزدِ حسن بن مسلم برو و به او بگو مدّتِ پنج سال است كه تو این زمین را آماده ساخته، كِشت مىكنى، ولى ما آن را خراب مىكنیم و امسال قصد دارى در آن زراعت نمایى در حالى كه تو چنین اجازهاى ندارى، باید سود این چند سال كشت را ردّ كنى تا در این جا مسجدى بنا شود.» سپس فرمودند: «به حسن بن مسلم بگو: این جا زمین شریفى است كه خداوند آن را از بین سایر زمینها برگزیده است، ولى تو آن را به زمین خود لاحق كردى و خداوند به خاطر این كار خلاف دو پسر جوان تو را از دست تو گرفت، ولى باز متنبّه نشدى. اگر باز هم بخواهى به این كار ادامه دهى، كیفر الهى دیگرى كه نمىتوانى آن را تصرّف كنى بر تو متوجّه خواهد شد.» حسن بن مثله مىگوید: به آن حضرت عرض كردم: مولاىِ من! براى این كه مردم سخن مرا بپذیرند، نشان و علامتى در این باره براىِ من تعیین بفرمایید. امام(علیه السلام) در پاسخ فرمودند: ما در این جا نشانهاى را قرار مىدهیم تا سخن شما را مردم تصدیق نمایند. تو آن چه را كه بیان شد انجام بده به نزدِ «سیّد ابوالحسن» برو و به او بگو بیاید و حسن بن مسلم را حاضر كند و سود چند ساله زمین را از او بگیرد و آن را به مردم بدهد تا با آن بناىِ مسجد را شروع كنند و بقیّه مخارجِ آن را از منافعِ قریه «رهق» كه ملك ما در ناحیه «اردهال» است، به اتمام برسانند.
ما نصف درآمد رهق را وقفِ این مسجد نمودهایم تا همه ساله درآمد آن را بیاورند به این جا و صرف عمارت و آبادانى و سایر مخارج این مسجد بنمایند. سپس حضرت افزودند: «به مردم بگو تا به این مكان روى آورند و آن را عزیز و گرامى دارند و در آن چهار ركعت نماز به جاى آورند؛ دو ركعت اول را به نیّت نماز تحیّت، به این ترتیب كه در هر ركعت، اوّل سوره حمد را یك بار و بعد سوره «قل هو اللّه احد» را هفت بار و در ادامه، هر یك از ذكرهاى ركوع و سجود را هم هفت بار تكرار كنند و نماز را به پایان ببرند و دو ركعت بعد را هم با نیّت نماز امام زمان(علیه السلام) به جاى مىآورند. به این ترتیب كه در هر ركعت بعد از نیّت وقتى سوره حمد را شروع كردند به «ایّاك نعبد و ایّاك نستعین» كه رسیدند، آن بخش را صد بار تكرار مىنمایند و بعد در ادامه سوره حمد را مىخوانند و آن گاه سوره توحید را یك بار و هر یك از ذكرهاىِ ركوع و سجود را هفت بار تكرار مىكنند و بعد نماز را تمام مىكنند.
سپس یك بار لا اله اللّه مىگویند و در ادامه هم تسبیحات حضرت زهرا(علیها السلام) را كه عبارت از سى و چهار مرتبه «اللّه اكبر» و سى و سه مرتبه «الحمدللّه» و سى و سه مرتبه «سبحان اللّه» است ذكر مىنمایند و آن گاه به مسجد رفته، صد بار بر پیامبر و آل پیامبر(علیهم السلام) درود و صلوات مىفرستند.
در ادامه حضرت اضافه كردند: «هر كس این نماز را بخواند مانندِ آن است كه در كعبه نماز خوانده باشد.»
حسن بن مثله مىگوید: وقتى این سخنان را شنیدم با خود گفتم: گویى آن مكان مورد نظر این جاست كه مسجد با شكوه امام زمان(علیه السلام) خواهد شد. بعد حضرت به من اشاره فرمودند كه: «برو!» چون به راه افتادم و مقدارى رفتم، دوباره آن حضرت مرا صدا زدند و فرمودند: «در گله جعفر كاشانى (كه یك نفر چوپان بود) بزى هست كه اگر مردم پول آن را دادند با پول آنها و اگر ندادند با پول خودت آن را خریدارى كن و آن را به این جا بیاور و ذبح كن و در روز چهارشنبه كه برابر با هجدهم ماه مبارك رمضان است، گوشت آن را در شب آینده براى بیماران و كسانى كه گرفتارى دارند انفاق كن. خداوند (تبارك و تعالى) همه آنها را شفا مىدهد. نشانى و علامت آن بز این است كه ابلق است و موى بسیار دارد و در ضمن هفت علامت سیاه و سفید در بدن آن بز هست كه سه تاى آنها در یك طرف بدن و چهار تا در طرف دیگر آن است كه هر یك از آنها به اندازه یك درهم هستند.
بعد وقتى مجدّداً به راه افتادم، براىِ سوّمین بار مرا صدا زده فرمودند: «این جا هفت یا هفتاد روز اقامت مىكنى. اگر هفت روز اقامت كنى، مصادف با شبِ قدر؛ یعنى بیست و سوّم رمضان خواهد بود و اگر هفتاد روز بمانى، مطابق با شب بیست و پنجم ذیقعده است كه هر دو شب بسیار گرانقدرى هستند.»
حسن بن مثله مىگوید: سپس برگشته و به خانه آمدم و تمام شب را در اندیشه آن چه واقع شده بود به سر بردم. وقتى صبح شد نماز را به جاى آوردم و بعد نزد «على بن منذر» آمده و ماجرا را به وى بازگو كردم. به همراه او به محلّى كه دیشب مرا به آن جا برده بودند، رفتیم. حسن بن مثله چنین ادامه مىدهد: سوگند به خدا علامتهایى را كه حضرت فرموده بودند كه از آن جمله میخها و زنجیرهایى بود كه با آنها حدود مسجد را مشخص نموده بودند، در آن جا مشاهده كردیم. سپس به همراه على بن منذر به طرف منزل سیّد بزرگوار ابوالحسن الرضا راه افتادیم. وقتى به در منزل او رسیدیم خدمتكاران او را دیدیم كه در كنار در خانه منتظر ما هستند. وقتى ما را دیدند به ما گفتند: آیا شما از اهالى جمكران هستید؟ گفتیم: آرى. گفتند: سیّد ابوالحسن از اول صبح در انتظار شماست. وارد خانه شده، ضمن اظهار تواضع خدمت سیّد عرض سلام كردم و او به گرمى و با احترام كامل جواب سلام را داده و مرا در كنارِ خود جاى داد و پیش از آن كه من سخنى بگویم خطاب به من گفت: اى حسن مثله! من خوابیده بودم. در خواب شخصى به من گفت: صبح زود مردى از اهالى جمكران كه او را حسن بن مثله مىنامند، نزد تو خواهد آمد. آن چه كه او به تو گفت آن را تصدیق كن؛ چرا كه سخن او سخن ماست. مبادا گفتههاى او را ردّ كنى. در این حال از خواب بیدار شدم و از آن وقت تاكنون منتظر آمدن تو بودم.
در ادامه حسن بن مثله جریانِ شبِ گذشته را به طورِ مفصّل بیان مىكند. سیّد ابوالحسن دستور مىدهد تا اسبها را آماده سازند. بعد سوار مىشوند و به طرفِ آن محل حركت مىكنند. در نزدیكىهاىِ روستاى جمكران به گلّه جعفر كاشانى برخورد مىكنند؛ حسن بن مثله براى پیدا كردن آن بز ابلق كه حضرت فرموده بودند وارد گلّه مىشود و مىبیند آن بز در عقب گله است. وقتى بز متوجه حسن بن مثله مىشود به سرعت خود را به او مىرساند و حسن او را مىگیرد و نزد جعفر كاشانى مىآورد تا آن را از او بخرد. جعفر كاشانى سوگند یاد مىكند كه من هرگز این بز را داخل گله ندیدهام، ولى وقتى آن را در عقب گله امروز دیدم خواستم كه آن را بگیرم، ولى هر چه تلاش كردم نتوانستم، امّا حالا چون شما را دید به نزد شما آمد و این امر بسیار شگفت انگیزى است.
بعد آنها بز را به محل مسجد مىآورند و در آن جا ذبحش مىكنند و همان طور كه حضرت دستور داده بود، گوشت آن را بین مریضها تقسیم مىكنند. سپس سید ابوالحسن، حسن بن مسلم را احضار مىكند و سود چند ساله زمین را از او مىگیرد و سود املاك روستاى رهق را هم مىآورند و مسجد جمكران را بنا مىكنند و سقف آن را با چوب مىپوشانند. در ضمن سیّد ابوالحسن الرضا زنجیرها و میخها را به منزل خود در قم مىبرد و از آن به بعد هر كس بیمار مىشد به آن جا مىرفت و به آن زنجیرها تبرّك مىجست و خداوند تبارك و تعالى تفضّلى نموده به واسطه آنها ایشان را شفا مىداد. ابوالحسن الرضا وقتى وفات یافت او را در محلّهاى كه «موسویان» نامیده مىشود، دفن كردند. بعدها وقتى یكى از فرزندان او مریض مىشود به سراغ صندوقى كه زنجیرها و میخها در آن نگهدارى مىشد مىرود، ولى هنگامى كه در صندوق را باز مىكند اثرى از زنجیرها و میخها در آن نمىبیند.
نكته 27:از اوضاعِ آخر الزمان
نزال بن سمره مىگوید: علىبن ابیطالب(علیه السلام) براىِ ما خطبهاى خواند و خداوند را حمد گفته و ستایش كرد، سپس فرمود: قبل از آنكه من از میان شما بروم از من سؤال كنید (این جمله را سه مرتبه تكرار كرد) در این موقع صعصعة بن صوحان از جاى خود بلند شد و گفت: یا امیرالمؤمنین! دجّال در چه زمانى خروج مىكند؟
....حضرت فرمود: آنچه را مىگویم به خاطر بسپار! دجّال وقتى ظهور خواهد كرد كه مردم نماز را ترك كنند و امانت را ضایع سازند و دروغ گفتن را مباح شمارند و رباخوارى كنند و رشوه بگیرند و ساختمانها را محكم سازند و دین را به دنیا بفروشند و سفیهان را به كار بگمارند و با زنان مشورت نمایند (در آن مواردى كه خارج از عهده آنهاست) و صله ارحام را قطع كنند و از هوى و هوسها پیروى كنند و خون یكدیگر را ناچیز بشمارند. حلم و بردبارى را نشانه و علامت ضعف و ناتوانى بدانند و ستم را افتخار به حساب آورند....»(3411)
نكته 28 :وقّاتون
وقّاتون كسانى هستند كه براى ظهور، وقت تعیین مىكنند. امام باقر(علیه السلام) در پاسخ كسى كه پرسید: آیا براى ظهور، وقت تعیین شده است؟ سه بار فرمود: «كذب الوقّاتون»(3412) امام صادق(علیه السلام) نیز در پاسخ همان پرسش، چنین گفت.(3413)
ویژگىِ یاران حضرت
براىِ یاران و همراهانِ حضرتِ مهدى(علیه السلام) ویژگىهایى ذكر كردهاند كه اهمِّ آنها عبارتند از:
نكته 29
خداجویى: «امام صادق(علیه السلام) درباره آنان مىفرماید: «مردانى كه گویا دلهایشان پارههاىِ آهن است. غبار تردید در ذاتِ مقدّس خداى، خاطرشان را نمىآلاید.... از ناخشنودى پروردگارشان هراس دارند. براى شهادت دعا مىكنند و آرزومند كشته شدن در راه خدایند.»(3414)
نكته 30
عبادت و بندگى: امام باقر(علیه السلام) مىفرماید: «گویا، قائم و یارانَش را در نجف اشرف مىنگرم، توشههاشان به پایان رسیده و لباسهایِشان مندرس گشته است. جاىِ سجده، بر پیشانىاشان نمایان است. شیرانِ روزند و راهبانِ شب.»(3415)
نكته 31
حافظانِ حدودِ الهى: حضرتِ على(علیه السلام) مىفرماید: «یاران با این شرایط با امامِشان بیعت مىكنند كه دست پاك باشند و پاكدامن. زبان به دشنام نگشایند و خونِ كسى، به ناحق نریزند. بر مركبهاىِ ممتاز سوار نشوند و لباسهاىِ فاخر نپوشند... ساده زندگى كنند و در راهِ خدا به شایستگى جهاد كنند. امام(علیه السلام) نیز متعهّد مىشود، به سانِ همراهان زندگى كند...».(3416) امام(علیه السلام) نیز بر رفتارِ كارگزارانِ خود و مواظبتِ آنان بر اجراىِ وظایفِ خود نظارتِ دو چندان دارد.(3417)
نكته 32
شجاعت: یارانِ حضرتِ مهدى(علیه السلام) دلیرمردند و جنگاورانِ میدانهاىِ نبرد. دلهایشان پارههاىِ آهن است(3418) و از انبوهِ دشمن هراسى به دل راه نمىدهند. یارانِ حضرت مهدى(علیه السلام) قدرتِ چهل مرد دارند. شیرانِ میدان رزم هستند و جانهایِشان از سنگِ خارا، محكمتر.(3419)
نكته 33
فرمانبَرى: یارانِ حضرت مهدى(علیه السلام) عاشقِ مولاىِ خودند و پاكبازانِ راهِ او و در انجامِ دستورهاىِ وى، بر یكدیگر پیشى مىگیرند. به فرموده پیامبر(صلى الله علیه و آله): «تلاشگر و كوشا در پیروىِ از اویند.»(3420)
نكته 34
زهد و ساده زیستى: زهد، زینتِ كارگزارانِ حضرت مهدى(علیه السلام) است. زندگیشان از معیشتِ درویشان فراتر نمىرود. نمىتوانند تن به آسایِش و شادكامى سپارند و از احوالِ مردمان غافل شوند و نامِ مصلحِ جهان بر خویش نهند؛ چرا كه آن كه با عشرت طلبان همسو مىشود و دل در گروِ آز و طمع مىبندد، نمىتواند مروّجِ دین و كارگزارى شایسته براىِ حكومتِ عدل و داد باشد.»(3421)
برخى از معجزاتِ حضرت
نكته 35
جوششِ آب و آذوقه از زمین: امام صادق(علیه السلام) مىفرماید: هنگامى كه حضرت قائم(علیه السلام) در شهرِ مكّه ظهور مىكند و قصدِ حركت به كوفه را دارد، به نیروهایَش اعلام مىكند كه كسى آب و غذا و توشه راه با خود برندارد. حضرت، سنگ موسى(علیه السلام) را همراه دارد. هر جا توقّف مىكنند سنگ را به زمین مىكوبد و از زمین چشمههاىِ آب مىجوشد. هر كس گرسنه باشد با نوشیدن آن سیر مىگردد و هر كس تشنه باشد، سیراب مىشود.(3422)
نكته 36
طىّ الارض و نداشتن سایه: امام رضا(علیه السلام) فرمود: هنگامى كه حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور مىكند، زمین از نورِ خداوند روشن مىشود و زمین زیرِ پاىِ حضرت به سرعت حركت مىكند و او با سرعت، مسیرها را مىپیماید و اوست كه سایه نخواهد داشت.(3423)
نكته 37
كندى حركتِ زمان: امام باقر(علیه السلام) فرمود: وقتى امامِ زمان(علیه السلام) ظهور كند، به سوىِ كوفه حركت مىكند و در آن جا هفت سال حكومت مىكند كه هر سالِ آن برابرِ ده سال از سالیانِ شماست.(3424)
نكته 38
عبور از آب: امام صادق(علیه السلام) مىفرماید: پدرم فرمود: هنگامى كه حضرت قائم(علیه السلام) قیام كند... سپاهیانى را به شهر قسطنطنیه مىفرستد. آنگاه كه به خلیج برسند، جملهاى بر روىِ پاهاىِ خود مىنویسند و از روىِ آب مىگذرند. رومیان وقتى این معجزه را مىبینند به یكدیگر مىگویند: وقتى سپاهیانِ امام این چنین باشند، خود حضرت چگونه خواهد بود. از این رو، درها را به روى آنان مىگشایند.(3425)
نكته 39
نداىِ ابر: امام صادق(علیه السلام) فرمود: «... حضرتِ مهدى(علیه السلام) در آخر الزّمان ظهور مىكند. بر سرِ آن حضرت ابرى در حركت است و هر جا برود، آن ابر نیز مىرود تا حضرت را از تابشِ خورشید حفظ كند و با صداى رسا و آشكار، ندا مىدهد، این مهدى است.(3426)
براى مطالعه بیشتر در باب معجزات حضرت، مىتوانید به كتاب نجم الثّاقب باب ششم مراجعه نمایید.
نكته 40 :دعاى افتتاح
یكى از دعاهایى كه بر اساس نقل صاحب اقبال(3427) و نیز صاحب مصباح(3428) خواندنش در ماه مبارك رمضان از طریقِ حضرت صاحب الزّمان - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف - توصیه شده است، دعاى شریف افتتاح است.
این دعا كه دستور خواندن آن در همه شبهاى ماه مبارك رمضان وارد است، فرازهاى ارزشمندى دارد كه اندیشه در آن، هر خوانندهاى را با شیوه دعا كردن و نوعِ تضرّع در درگاه پروردگار و كیفیّت مطرح كردن حاجت آشنا مىكند.
این دعا در كتاب شریف مفاتیح الجنان در دسترس همگان مىباشد.
سید بن طاووس این دعا را با اسنادى در الاقبال آورده است و مىگوید: از احمد بن عثمان خواستم كه آن دعاهایى را كه عمویش محمد بن عثمان بن سعید عَمْرى [نایب خاصّ دوّمِ حضرت ]در ماه مبارك رمضان مىخواند را برایم بیاورد.
او دفترى با جلد قرمز آورد كه دعاهاىِ زیادى در آن نوشته شده بود و من بسیارى از دعاهایى را كه در الاقبال نقل كردهام، از آن دفتر یادداشت مىباشد، كه دعاى شریف افتتاح هم یكى از همان دعاهاست.
در آن دفتر نوشته بود: این دعا را وقتى در هر شب از شبهاى ماه رمضان كه بخوانى، فرشتگان به این دعا گوش مىدهند و براى خوانندهاش دعا مىكنند.
عناوین این دعا به شرح ذیل است:
1 - لزوم اقرار به عظمت خداوند در دعا
2 - لزوم توصیف خداوند در دعا
3 - ناچیزى درخواست بنده در برابر قدرت خدا
4 - لزوم سپاسگزارى از خدا هنگام دعا
5 - لزوم توسّل به چهاردن معصوم(علیهم السلام) هنگام دعا
6 - شیوه مناسب مطرح كردن حاجت هنگام دعا
نكته 41 :دعاى ندبه
یكى دیگر از دعاهایى كه بنابر بسیارى از نقلها، دستورِ خواندنِ آن از حضرت صاحب الزّمان - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف - رسیده است، دعاى معروف ندبه است كه در اعیاد چهارگانه، یعنى روزهاى مبعث و عید قربان و عید فطر و روز جمعه، تأكید فراوان بر خواندن آن شده است.
به جهت اینكه این دعاى شریف در دسترس همگان مىباشد، از آوردن متن آن خوددارى شده است ولى موضوعهاى مطرح شده در آن را با رعایت ترتیب متن، در اینجا ذكر كردهایم.
آن دعا به این شرح است:(3429)
1 - سپاسگزارى از خداوند به خاطر ارسال پیامبران
2 - ستایش خداوند به خاطر بعثت حضرت محمد(صلى الله علیه و آله)
3 - مقام و منزلت حضرت على(علیه السلام)
4 - عزادارى براى شهیدان خاندان پیامبر(صلى الله علیه و آله)
5 - در انتظار ظهور حضرت مهدى - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف -
6 - در جستجوى دیدار حضرت مهدى - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف -
7 - در جستجوى همراه براى دیدار مهدى - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف -
8 - مناجات با خداوند در فراق مهدى - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف -
9 - واسطه قرار دادن حضرت مهدى - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف - در پیشگاه خداوند
نكته 42 :دعاىِ عبرات
مرحوم علّامه حلّى(قدس سره)(3430) در كتاب منهاج الصّلاح با سندى كه آورده از مرحوم سیّد رضىّ الدّین محمد بن محمد بن محمد آوهاى «ساوجى» نقل كرده است كه گفت: روزگارى گرفتار زندان یكى از پادشاهان جرماغون شدم و مدّتى زیاد از زندان را با اعمال شاقّه گذرانده بودم كه شبى حضرت صاحب الزّمان - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف - را در خواب دیدم، گریه كردم و گفتم: اى مولاى من! فكرى به حالم بكن!
حضرت صاحب الزّمان - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف - فرمود: «أدع بدعاء العبرات؛ دعاى عبرات را بخوان!» عرض كردم: دعاىِ عبرات چیست؟ تاكنون ندیدهام. آن حضرت فرمود: آن دعا در بینِ دعاهاىِ كتاب مصباح كه در نزدِ خود دارى، موجود است. عرض كردم: اى مولاىِ من! همه جاىِ كتابِ مصباح المتهجّد را خواندم، امّا چنین چیزى وجود نداشت.
آن حضرت فرمود: «أنظره تجده؛ در كتاب دقّت كن، پیدا مىكنى.»
در این هنگام از خواب بیدار شدم و پس از خواندنِ نمازِ صبح، كتاب مصباح را باز كردم، دیدم اوراقى در بین آن وجود دارد كه این دعا بر آن نوشته شده است. من چهل مرتبه آن دعا را خواندم و همان دعا، باعث خلاصى من از زندان شد و آن گونه كه بعداً برایم مشخّص شد، حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) دستور آزادى مرا از طریق خواب یكى از زنان شاه كه زنى درستكار بود، براى شاه فرستاد و او را تهدید كرد. و شاه هم من را آزاد كرد و با احترام مرا روانه ساخت.(3431)
نكته 43 :توجّهِ حضرت مهدى(علیه السلام) به زائرانِ حرم اهل بیت(علیهم السلام)
مرحوم میرزا حسین نورى از آقا محمد، مسؤول بخشى از امور حرم عسگریین امام حسن عسگرى(علیه السلام) و امام على النّقى(علیه السلام) و سرداب مقدّس نقل كرده است كه:
شخصى به نام مصطفى الحمود از اهل سنّت، جزءِ خادمهاى حرم بود و اغلب به آزار زایران مىپرداخت و با حیله و نیرنگ، از آنان پول مىگرفت و چون بیشتر زیارت نامهها را حفظ بود، به منطقه سرداب مقدّس، پشت پنجرهاى كه معروف به ناصر عبّاسى بود، مىآمد و از زایران كه اغلب در موقع خواندن دعا، برخى عبارات و كلمات را غلط مىخواندند، اشكال مىگرفت و به عبارت صحیح تكرار مىكرد و با این كار حواس زایران را پرت مىكرد و آنها را از حال دعا خارج مىكرد.
تا این كه شبى حضرت صاحب الزّمان - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف - را در خواب دید كه به او مىفرماید: «تا كى زوّار را مىآزارى و نمىگذارى زیارت بخوانند، تو را چه به مداخله در این كار، بگذار هر چه مىخوانند، بخوانند.»(3432)
پس از بیدار شدن متوجّه شد كه هر دو گوشش كَر است و دیگر خواندن زایران را نمىشنید.
نكته 44
سؤال: چرا نام امام زمان(علیه السلام) در قرآن نیامده است تا هر نوع ابهامى رفع شود؟
پاسخ: قرآن كریم براى معرّفى شخصیتهاى الهى از سه راه وارد مىشود، و در هر موردى طبق مصالحى از شیوه خاصّى پیروى مىكند. گاهى معرّفى با اسم، گاهى معرّفى با عدد، و گاهى نیز معرّفى با صفت.
اگر نام حضرت مهدى(علیه السلام) در قرآن نیست، ولى صفات و خصوصیّات حكومت او در قرآن وارده شده است.
اصولاً قرآن در معرّفى افراد، مصالح عالى را در نظر مى گیرد. گاهى مصالح ایجاب مىكند تنها به صفات افراد بپردازد، چنان كه درباره حضرت مهدى(علیه السلام) جریان از این قرار است كه:
اوّلاً: تشكیل چنین حكومتى، در مواردى صریحاً و در موارد دیگر به طور اشاره در قرآن وارد شده است. آیاتى كه در سورههاى مباركه «توبه» و «صف» از انتشار و گسترش اسلام در سطح جهانى نوید مىدهد، مانند: «لیظهره على الدین كله؛ تا آن را بر همه ادیان پیروز سازد»، اشاره به تشكیل این حكومت است. زیرا مفسّران گویند: مضمون این آیه را كه پیشگویى از گسترش فراگیر و همه جانبه اسلام در سطح جهان است، هنوز تحقّق نپذیرفته است.
از این گذشته، در آیه 106 سوره مباركه انبیاء مىفرماید: «ما پس از ذكر، در زبور نوشتیم كه بندگان شایسته من، وارث زمین خواهند بود». آیه شریفه نوید مىدهد كه صالحان، وارثان زمین خواهند بود و حكومت جهان را به دست خواهند گرفت. و به اتفاق تاریخ بشر، هنوز این وعده الهى تحقّق نپذیرفته است.
ثانیاً: اگر نام اصلى امام زمان(علیه السلام) را نبرده، به خاطر مصلحتى است كه براى اهل فضل و درك مخفى نمىباشد، زیرا به همان علّت كه نام امام على(علیه السلام) را نبرده، نام آن حضرت را نیز ذكر ننموده است. اگر نام این پیشوایان گرامى را مىبرد، كینههاى دیرینه «بدر و احد و حنین» بار دیگر زنده مىشد، و لذا مطلب را به صورت كلى مطرح كرده و فرموده است: «بندگان شایسته من، وارث زمین خواهند بود». نام بردن از گذشتگان، مانند لقمان و ذى القرنین، قابل قیاس با افراد آینده نیست، درباره گذشتگان، حسدها و كینهها تحریك نمىگردد، و افراد سودجو و شهرتطلب نمىتوانند از آن سوء استفاده كنند، ولى بردن نام آیندگان این محظود را دارد.
آیا شما فكر مىكنید كه تنها ذكر نام، دردى را دوا مىكند؟ آیا فكر مىكنید كه اگر نام امام زمان(علیه السلام) در قرآن برده مىشد، امكان نداشت كه در طول تاریخ، شیّادان و افراد شهرتطلب آنان سوء استفاده نكنند، یا افرادى روى غرضهاى خاص، وجود او را انكار ننمایند؟ تجربه تاریخى نشان داده است كه اگر هم در قرآن صراحتاً نام آن حضرت برده مىشد، باز در طول تاریخ، شیّادان و مدّعیان دروغین مهدویت پیدا مىشدند و نام خود را امام زمان و مهدى موعود مىگذاشتند، تا از آب گلآلود ماهى بگیرند و از نام او و انتظار مردم استفاده نادرست كنند. مگر نام پیامبر خدا(صلى الله علیه و آله) را در انجیل نبرده است؟ ولى گروههاى مغرض، از آن بهره بردارىِ ناجوانمردانه كردند.
بنابراین، مسئله مهم، بیان خصوصیّات دیگر آن حضرت است كه افراد دلآگاه، با شناخت آنها، مهدى واقعى را از مدّعیان قلاّبى مهدویت بازشناسند.(3433)
نكته 45
سؤال: آیا در كتب اهل سنّت روایاتى پیرامون وجود و ظهور و سیره امام مهدى(علیه السلام) نقل شده است؟
پاسخ: اگر چه عقیده به وجود «مهدى موعود» در بین شیعه امامیّه، موج بیشترى داد، و شاید روایات وارده در این موضوع بالغ بر یك هزار حدیث باشد؛ اما بعضى از پژوهندگان مسائل اسلامى، تعداد روایاتى را كه از طرق اهل تسنّن در این زمینه وارد شده، به دویست حدیث تخمین زدهاند.
بارى، هر چند كه خفقان عمومى در دوران بنى امیه و بنى عباس و دستهاى مقتدر و مرموز سیاست وقت و تعصّبات شدید مذهبى اجاره نمىداد كه اخبار مربوط به ولایت و امامت مورد مذاكره و ثبت و ضبط قرار گیرد، ولى باز هم كتابهاى اصلى اهل سنّت از احادیث مربوط به حضرت مهدى(علیه السلام) خالى نیست كه در اینجا به چند نمونه اشاره مىكنیم:
حذیفه گوید: رسول خدا(صلى الله علیه و آله) خطبه مىخواندند كه در خلال سخنان از آنچه در آینده به وقوع خواهد پیوست گفته و فرمودند: «اگر از عمر روزگار جز یك روز نمانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولانى كند كه مردى از فرزندانم، كه هماسم من است، برانگیخته شود.» سلمان عرض كرد: اى رسول خدا! از كدام فرزندتان خواهد بود؟ حضرت فرمود: «از این فرزندم و با دست مبارك به پشت امام حسین(علیه السلام) زدند.»(3434)
و عبد الله بن مسعود گوید: پیامبر اكرم(صلى الله علیه و آله) فرمود: «اگر از عمر دنیا جز یك روز باقى نمانده باشد، خداوند متعال آن روز را آنقدر طولانى مىگرداند تا مردى از امّتم و اهل بیتم مبعوث شود، نام او نام من است و زمین را پر از عدل و قسط مىكند، چنانكه پیش از آن پر از ظلم و جور بوده است.»(3435)
و نیز از همان حضرت روایت كردهاند كه فرمود: «مهدى موعود از عترت من و اولاد فاطمه است.»(3436)
و ابو سعید خدرى از پیغمبر(صلى الله علیه و آله) روایت كرده كه فرمود: «در آخر الزمان بلاى سختى از جانب سلطان، بر امّت من نازل مىشود، بلایى كه سختتر از آن شنیده نشده است، به طورى كه زمین فراخ بر آنها تنگ شده پر از جور و ستم مىشود. مؤمنین پناهگاه و دادرسى از ظلم و ستم نمىیابند. پس خدا مردى از خانواده مرا مىفرستد تا زمین را پر از عدل و قسط كند، چنانكه از ظلم و جور پر شده است. ساكنین آسمان و زمین، از او راضى خواهند بود. زمین تمام گیاهان خود را برایش مىرویاند، و آسمان بارانش را پى در پى فرو مىفرستد، به طورى كه مردگان آرزوى زندگى دوباره مىكنند، هفت سال یا نه سال در بین مردم زندگى مىكند.»(3437)
و نیز از آن حضرت روایت شده كه فرمود: «مهدى ما پیشانى بلند و باریك بینى است. زمین را پر از عدل و داد مىكند، چنان كه از ظلم و بیدادگرى پر شده است، مدت هفت سال حكومت مىكند.»(3438)
و نیز ابن عباس از رسول خدا(صلى الله علیه و آله) روایت كرده است كه فرمود: «مهدى(علیه السلام) طاووس اهل بهشت است.»(3439)
نكته 46نشانه پیامبران و قائم
سؤال: چه شباهتهایى میان پیامبران الهى و امام زمان(علیه السلام) وجود دارد؟
پاسخ: در مقام پاسخ به پرسش فوق، ذكر چند روایت در این زمینه كافى است، لذا توجّه شما را به نمونههایى از اخبار و روایات معصومین(علیهم السلام) جلب مىكنیم:
امام زین العابدین(علیه السلام) فرموده است: «در قائم ما چند سنّت از سنن پیغمبران است: یك سنّت از آدم و یك سنّت از نوح و یك سنّت از ابراهیم، و یك سنّت از موسى، و یك سنّت از عیسى و یك سنّت از ایّوب و سنّتى از محمّد صلوات الله علیهم. اما آن سنّتى كه از آدم و نوح(علیهماالسلام) دارد، طول عمر است؛ از ابراهیم(علیه السلام) ، پنهان بودن ولادتش و دورى گزیدن وى از مردم است؛ از موسى(علیه السلام) ترس و غیبت از مردم؛ از عیسى(علیه السلام) اختلافى كه مردم درباره او دارند؛ از ایّوب(علیه السلام) ، فرج بعد از شدّت، و از محمّد(صلى الله علیه و آله) قیام با شمشیر است.»(3440)
محمد بن مسلم روایت نموده كه گفت: خدمت امام باقر(علیه السلام) رسیدم تا درباره قائم آل محمد از آن حضرت پرسشى كنم. پیش از آنكه من سؤالى بنمایم، فرمود: اى محمد بن مسلم، در قائم آل محمد پنج شباهت از پیغمبران است: شباهت یونس بن متى، یوسف بن یعقوب، موسى، عیسى و محمد صلوات الله علیهم.
شباهتى كه به یونس(علیه السلام) دارد، غیبت اوست كه بعد از پیرى به صورت جوانى به سوى قریش بازگشت. شباهت او به به یوسف(علیه السلام) ، غیبت و پنهانى او از خواصّ خود و عموم مردم و برادرانش و اشكالى بود كه كار او براى پدرش یعقوب پدید آورده بود، با اینكه مسافت بین او و پدر و كسان و علاقمندانش نزدیك بود. شباهتى كه به موسى(علیه السلام) دارد، ترس ممتد او از مردم و غیبت طولانى و مخفى ماجراى ولایتش، و پنهان گشتن پیروان او به واسطه آزار و خوارى كه بعد از وى به آنها رسید؛ تا جایى كه خداوند متعال، فرمان را صادر كرد و بر دشمنانش پیروز داشت. شباهت او به عیسى(علیه السلام) ، اختلافى است كه مردم درباره او دارند. زیرا جماعتى گفتند: او متولّد نشده، و عدّهاى گفتند: او مرده است، و گروهى نیز گفتند: او را كشتند و به دار آویختند.
و اما شباهتى كه به جدّ خویش حضرت محمد(صلى الله علیه و آله) دارد، قیام به شمشیر و كشتن دشمنان خدا و رسول و جباران و گردنكشان و پیروزى وى به وسیله شمشیر و رعبى است كه در دلها پدید مىآورد، از جمله علامات قیام او و خروج سفیانى از جانب شام و شخص یمنى از یمن، و صداى آسمانى در ماه مبارك رمضان، و ندا كنندهاى است كه او را به نام و نام پدرش صدا مىزند.»(3441)
نكته 47 نام، لقبها و كنیههاى حضرت
نام اصلى حضرت، «محمد» است. نامى كه پیغمبر اكرم(صلى الله علیه و آله) براى او گذارده و فرمود: اسم او اسم من و كنیه او كنیه من است.
كنیه حضرت: ابوالقاسم است. و نیز ابو صالح و ابوعبدالله و ابوابراهیم و ابوجعفر و ابوالحسین هم گفته شده است.(3442)
القاب حضرت: بسیار است، از جمله:
نكته 48
1- مهدى: مشهورترین لقب حضرت است. مهدى به اسم مصدر هدایت است، به معنى كسى كه به وسیله خدا هدایت شده باشد. امام صادق(علیه السلام) در ضمن حدیثى فرموده است: «آن حضرت را مهدى گویند، زیرا او مردم را به امرى كه گم كردهاند هدایت مىكند». و نیز امام باقر(علیه السلام) فرموده است: «او را مهدى نامیدند براى اینكه به امرى پنهان (اسلام راستین) هدایت مىكند.»(3443)
نكته 49
2- قائم: یعنى قیام كننده به حق. رسول خدا(صلى الله علیه و آله) مىفرماید: «از این جهت قائم را «قائم» نامیدند، كه پس از فراموش شدن نامش قیام كند.»(3444)
نكته 50
3- منصور: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «من قتل مظلوما» فرمود: «او حسین بن على(علیه السلام) است، و بقیه آیه شریفه: «فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یشرف فى القتل انه كان منصورا»(3445) مقصود امام زمان عجّل الله تعالى فرجه الشّریف است، مقصود امام زمان عجّل الله تعالى فرجه الشّریف است، كه نامش در این آیه «منصور» مىباشد، چنان كه خداوند احمد و محمد را محمود، و عیسى را مسیح خوانده است.»(3446)
نكته 51
4- منتظر: از امام جواد(علیه السلام) پرسیدند: چرا وى را «منتظر» مىگویند؟ فرمود: «زیرا وى براى مدّتى طولانى غیبت مىنماید و علاقمندان، منتظر ظهورش خواهند بود و آنها كه تردید دارند انكار مىكنند...»(3447)
نكته 52
5- بقیة الله: روایت شده كه چون آن حضرت خروج كند، پشت به كعبه مىكند، و سیصد و سیزده مرد به دور او جمع مىشوند و اول چیزى كه تكلم مىفرماید، این آیه است: «بقیة اللَّه خیر لكم ان كنتم مؤمنین»(3448)
آنگاه مىفرماید: منم بقیة الله و حجّت او و خلیفه او بر شما، پس هیچ سلام كنندهاى به او سلام نمىكند، مگر اینكه گوید: «السلام علیك یا بقیة الله فى ارضه».(3449)
آن حضرت است كه در بسیارى از ادعیّه و اخبار به همین لقب مذكور شدهاند، و بیشترین محدّثین آن را ذكر نمودهاند و با آنكه در این لقب سایر ائمه(علیهم السلام) شریكند و همه حجّت خدایند بر خلق، لیكن چنان اختصاص به آن جناب دارد كه در اخبار هر جا بدون قرینه و شاهدى ذكر شود، مراد آن حضرت است. و بعضى گفتهاند: لقب آن حضرت «حجة الله» است. به معنى غلبه، یا سلطنت خداى بر خلایق، چه این هر دو به واسطه آن حضرت به ظهور خواهد رسید. و نقش خاتم آن جناب، «انا حجة الله» است.(3450)
القاب دیگرى چون: خلف صالح، شرید (رانده شده)، غریم (طلبكار)، مؤمل (منتظر، و آرزو برآورده شده)، منتقم، مأمعین (آب ظاهر و جارى بر روى زمین)، ولى الله، صاحب الزمان و غیره است كه جهت توضیحات بیشتر مىتوان به كتاب منتهى الآمال و بحارالانوار و كتب مربوطه مراجعه نمود.
نكته 53
سؤال: چرا وقتى كه نام قائم برده مىشود شیعیان تمام قد روى پاى مىایستند؟
پاسخ: یكى از اعمالى كه در بین شیعیان مرسوم و معمول بوده است، این است كه چون نام «قائم» عجّل الله تعالى فرجه الشّریف در جایى برده مىشود، اهل مجلس، بلند مىشوند. اگر چه دلیلى مسلّم بر وجوب قیام به هنگام ذكر این لفظ در دست نیست، اما در این حد مىتوان گفت كه این امر در بین مردم، به عنوان یك عمل مستحب، ریشهاى مذهبى دارد و در حقیقت، اظهار ادب و احترام به آن امام عزیز است.
چنانكه نقل شده: حضور امام رضا(علیه السلام) در خراسان كلمه «قائم» ذكر شد، حضرت برخاست و دستش را بر سر نهاد و فرمود: «اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه؛ خداوندا! بر فرجش شتاب كن، و راه ظهور و نهضتش را آسان گردان.»(3451)
و از روایتى چنین استفاده مىشود كه این رفتار در عصر امام صادق(علیه السلام) نیز معمول بوده است. از حضرت صادق(علیه السلام) سؤال شد: علّت قیام در موقع ذكر «قائم» چیست؟
حضرت فرمود: «صاحب الامر غیبتى دارد بسیار طولانى، و از كثرت لطف و محبّتى كه به دوستانش دارد، هر كس وى را به لقب قائم -كه مشعر است به دولت كریمه او، و اظهار تأثّرى است از غربت او- یاد كند، آن حضرت هم نظر لطفى به او خواهد نمود؛ و چون در این حال، مورد توجّهِ امام واقع مىشود سزاوار است از باب احترام به پا خیزد و از خدا تعجیل در فرجش را مسئلت نماید.»(3452)
البته مىتوان گفت در بعضى شرایط واجب مىباشد. مثل اینكه این لقب یا القاب دیگر حضرت در مجلس یاد شود، آنگاه همه اهل مجلس به احترام آن به پا خیزند. در این حال اگر كسى از اهل مجلس بدون عذر از جاى خود برنخیزد، این برنخاستن توهین و هتك حرمت آن حضرت خواهد بود، و بدیهى است این عمل حرام مىباشد.
آیت الله سید محمود طالقانى رحمه الله مىگوید: «این دستور قیام، شاید (فقط) براى احترام نباشد، والاّ باید براى خدا و رسول و اولیاى مكرّم دیگر هم به قیام احترام كرد، بلكه دستور آمادگى و فراهم كردن مقدّمات نهضت جهانى و در صف ایستادن براى پشتیبانى این حقیقت است.این همه فشار و مصیبت، از آغاز حكومت دودمان دنائت و رذالت اموى، تا جنگهاى صلیبى و حمله مغول و اختناق و تعدیلهاى دولتهاى استعمارى، بر سر هر ملّتى وارد مىآمد، خاكسترش هم به باد فنا رفته بود؛ لیكن دینى كه پیشوایان حقّ آن دستور مىدهند كه چون اسم صریح «قائم» مؤسّس دولت حقّه اسلام برده مىشود، به پا بایستید و آمادگى خود را براى انجام تمام دستورات اعلام كنید، و خود را همیشه نیرومند و مقتدر نشان دهید، هیچ وقت نخواهد مُرد.»(3453)
نكته 54 مهدى(علیه السلام) از دیدگاه دیگران
زبور
قرآن كریم تعبیرى را از زبور نقل مىكند كه در زبور فعلى عیناً موجود است. قرآن كریم مىفرماید: «و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الأرض یرثها عبادى الصالحون؛ علاوه بر ذكر -تورات- در زبور نیز نوشتیم كه بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد.»(3454) و اینك متن زبور: «زیرا كه شریران منقطع خواهند شد، و اما منتظران خداوند، وارث زمین خواهند شد. هان! بعد از اندك زمانى شریر نخواهد بود، در مكانش تأمّل خواهى كرد و نخواهد بود. و اما حلیمان وارث زمین خواهند شد... زیرا كه بازوان شریر شكسته خواهد شد. و اما صالحان را خداوند تأیید مىكند. خداوند روزهاى كاملان را مىداند و میراث آنها خواهد بود، تا ابدالاباد.»(3455)
و در جاى دیگر مىفرماید: «قومها را به انصاف داورى خواهد كرد. آسمان شادى كند و زمین مسرور گردد. دریا و پرى آن غرش نمایند. صحرا و هر چه در آن است به وجد آید. آنگاه تمام درختان جنگل ترنّم خواهد نمود به حضور خداوند. زیرا كه مىآید. زیرا كه براى داورى جهان مىآید. ربع مسكون را به انصاف داورى خواهد كرد.»(3456)
نویدهاى مصلح غیبى در زبور بسیار فراوان است، طالبین مىتوانند به متن مزامیر كه در ضمن «عهد عتیق» چاپ شده، مراجعه فرمایند.
نكته 55
تورات
نویدهاى مصلحى كه در آخر الزمان ظهور كرده جهان را پر از عدل و داد كند در تورات و دیگر كتابهاى مندرج در «عهد عتیق» بسیار فراوان است كه به سه نمونه كوتاه بسنده مىكنیم:
در كتاب اشعیا نبى مىخوانیم: «مسكینان را به عدالت داورى خواهد كرد...گرگ با بره سكونت خواهد كرد، پلنگ با بزغاله خواهد خوابید... و در تمامى كوه مقدّس من، ضرر و فسادى نخواهد كرد، زیرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد.»(3457)
و در كتاب دانیال نبى مىخوانیم كه خداوند خطاب به حضرت دانیال مىفرماید: «و در آن زمان میكائیل، امیر عظیمى كه براى پسران قوم تو «ایستاده» (قائم) است خواهد برخاست... و بسیارى از آنانكه در خاك زمین خوابیدهاند، بیدار خواهند شد... آنانكه بسیارى را به راه عدالت رهبرى مىنمایند مانند ستارگان خواهند بود تا ابدالاباد. اما تو اى دانیال! كلام را مخفى دار و كتاب را تا آن زمان مهر كن. بسیارى به سرعت، تردّد خواهند نمود... خوشا به حال آنانكه انتظار كشند.»(3458)
و در كتاب حبقوق نبى آمده است: «اگرچه تأخیر نماید برایش منتظر باش، زیرا كه البته خواهد آمد و درنگ نخواهد كرد...بلكه جمیع امّتها را نزد خود جمع مىكند و تمامى قومها را براى خویشتن فراهم مىآورد.»(3459)
نكته 56
انجیل
بیشتر نویدهاى انجیل به تعبیر «پسر انسان» است، كه این تعبیر طبق نوشته مستر هاكس آمریكائى، بیش از 80 بار در انجیل و ملحقات آن (عهد جدید) تكرار شده كه فقط 30 مورد آن با حضرت عیسى(علیه السلام) قابل تطبیق است.(3460) و 50 مورد دیگر آن از نجات دهندهاى سخن مىگوید كه در آخر زمان ظهور خواهد كرد. عیسى(علیه السلام) نیز با او خواهد آمد و او را جلال خواهد داد. و اینك چند نمونه از متن اناجیل:
«همچنانكه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر مىشود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد...آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آن موقع جمیع طوایف زمین سینهزنى كند و پسر انسان را ببیند كه برابرهاى آسمان با قوت و جلال مىآید... اما از آن روز و ساعت هیچ كس اطّلاع ندارد، حتّى ملائكه آسمان...لهذا شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتى كه گمان نبرید پسر انسان مىآید.»(3461)
«در آن وقت فرشتگان خود را از جهات اربعه از انتهاى زمین تا به اقصاى فلك فراهم خواهد آورد... ولى از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچ كس اطّلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم، پس بر حذر باشید و بیدار شده دعا كنید، زیرا نمىدانید كه آن وقتى كى مىشود.»(3462)
«كمرهاى خود را بسته، چراغهاى خود را افروخته بدارید...خوشا به حال آن غلامان كه آقاى ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد...پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتى كه گمان نبرید پسر انسان مىآید.»(3463)
نكته 57
كتب مقدّسه هندوها
در كتب مقدّسهاى كه در میان هندوها به عنوان «كتاب آسمانى» شناخته شده، اشارات فراوانى به مصلح آسمانى منتظر هست كه به چند نمونه بسنده مىكنیم:
«كالكى، مظهر دهم و یشنو، در انقضاى كلى یا عصر آهن سوار اسب سفیدى در حالیكه شمشیر برهنه درخشانى به صورت ستاره دنبالهدار در دست دارد، ظاهر مىشود. و شریران را تماماً هلاك مىسازد و خلقت را از نو تجدید، و پاكى را رجعت خواهد داد.»(3464)
«دور دنیا تمام شود به پادشاه عادلى در آخر الزمان كه پیشواى ملائكه و پریان و آدمیان باشد. حق و راستى با او باشد. آنچه در دریاها و زمینها و كوهها پنهان باشد، همه را به دست آورد و از آسمانها و زمین آنچه باشد خبر مىدهد. از او بزرگتر كسى به دنیا نیاید.»(3465)
«پادشاهى و دولت دنیا به فرزند سید خلائق در دو جهان (كشن) تمام شود و كسى باشد كه بر كوههاى مشرق و مغرب دنیا حكم براند و فرمان كند و بر ابرها سوار شود و فرشتگان كاركنان او باشند، جنّ و انس در خدمت او شوند و از «سودان» كه زیر خط استوا است تا سرزمین «تسعین» كه زیر قطب شمالى است، و ماوراء بحار را صاحب شود و دین خدا زنده گردد. و نام او «ایستاده» (قائم) باشد و خداشناس باشد.»(3466)
نكته 58
كتب مقدّسه مانویه
در كتاب «شابوهرگان» كتاب مقدّس مانویه، نام «خردشهر ایزد» آمده كه باید در آخر الزمان ظهور كند و عدالت را در جهان بگسترد.
همچنین در تعالیم مانى از مرد بزرگوارى بحث شده كه دوازده جانشین دارد و به وسیله آنها ارواحى كه شایستگى دارند به بهشت راه مىیابند.(3467)
نكته 59
كتب مقدّسه زردشتیان
موعود آخرالزمان در اوستا «استوت ارت» یا «سوشیانت» نامیده مىشود، كه در پهلوى «سوشیانس» گویند.
سوشیانس به معناى سودمند است و درگاتها به معناى رهاننده یا نجاتدهنده ذكر شده است.
در منابع زرتشتى هر كجا سوشیانت مطلق آمده، آخرین موعود اراده شده است.
نویدهاى مربوط به موعود آخرالزمان در متن اوستا موجود است و در میان منابع زرتشتى در كتاب هفتم دینكرد بیش از همه از ظهور سوشیانت بحث شده است:
«چاره و درمان جمیع دردها و رنجها با اوست، رنج و بیمارى و پیرى و ظلم و بىدینى و فساد را ریشه كن سازد. مردمان ناپاك را نابود سازد و همه آنها را براندازد.»(3468)
«سوشیانت (نجات دهنده بزرگ) دین را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستى را ریشه كن سازد. ایزدان را از دست اهریمنان نجات داده، مردم جهان را هم فكر و هم گفتار و هم كردار سازد.»(3469)
نكته 60
جینها
در كتب مقدّسه جینها آمده است: «هنگامى كه فساد و انحطاط و تباهى جهان را فرا گیرد، شخص كاملى كه آن را «تیرتنگر» (نوید دهنده) گویند، ظهور كرده، تباهى را از بین مىبرد و پاكى و صافى را از نو برقرار مىسازد.»(3470)
نكته 61
برهمائیان
در كتب مقدّسه برهمائیان از ظهور «ویشنو» نویدهاى فراوانى هست:
«ویشنو در میان مردم ظاهر مىگردد...از او همه كس قویتر و نیرومندتر است...در یك دست «ویشنو» شمشیرى به مانند ستاره دنبالهدار و در دست دیگر انگشترى درخشنده دارد. هنگام ظهور وى، خورشید ماه تاریك مىشوند و زمین خواهد لرزید.»(3471)
نكته 62
چینیان
در «مهابهارت» یك فصل تمام به «كریشنا» اختصاص داده شده، و «بهگودگیتا» شرح و بسط همان فصل است. در «مهابهارت» پس از تقدیس فراوان از «كریشنا» چنین آمده است:
«كریشنا ظهور كرده جهان را نجات مىدهد.»(3472)
نكته 63
از نظر ملل مختلف جهان
پس از یك بررسى عمیق در تاریخ زندگى و اعتقادات ملل مختلف جهان به این نتیجه مىرسیم كه همه ملل مختلف بر اساس اعتقاداتى كه از كتابهاى مذهبى یا رجال دینى خود فرا گرفتهاند، در انتظار مصلحى هستند كه در آخر الزمان ظهور كرده جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود:
اسنها، اسلاوها، سلتها، ژرمنها، اهالى صبرستان و اقوام اسكاندیناوى در انتظار ظهور موعودهایى به نامهاى مختلف، چون: «آرتور»، «اودین»، «كالویبرك»، «ماركوكرالیویچ»، «بوخص»، «بوریان بورو یهم» و عناوین دیگر، مىباشند كه معتقدند موعودهایشان روزى ظهور كرده، به جنایتها و خیانتهاى جهان خاتمه داده، عدالت و داد را در جهان گسترش خواهند داد.(3473)
نكته 64 آثار و نتایج قیام قائم
هنگامى كه حضرت قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف قیام كنند، جهان دگرگون خواهد شد، و از مسیر این دگرگونى و تحوّل آثار و نتایجى باقى خواهد ماند كه ثمره دلنشین آن كام همگان را شیرین خواهد كرد.
از جمله ثمرات آن، مىتوان به این موارد اشاره كرد:
1- جهان با فروغ جمالآرایَش منوّر گردد.
2- ثروت به طور مساوى تقسیم شود.
3- جهان در آسایش و آرامش بىنظیر قرار گیرد.
4- امّت اسلامى مجد و عظمت فوق العادهاى پیدا كند.
5- همه بدعتهاى جاهلى ریشه كن شود.
6- حسد و حیله از بین برود.
7- همه بى نیاز شوند و از پذیرش پول امتناع كنند.
8- همه شیعیان جهان از اقطار و اكناف جهان در اطراف شمع وجودش گرد آیند.
9- هر حقّى به صاحب حق برگردد.
10- در روى زمین ویرانهاى نمىماند جز اینكه آباد گردد و...
براى آگاهى بیشتر ر.ك به مقدّمه كتاب او خواهد آمد.
نكته 65 احتجاج قائم با پیروان ادیان مختلف
مطابق روایات، امام قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف با معتقدان به ادیان مختلف، مناظره و احتجاج مىكند و با توراتیان به تورات، با انجیلیان به انجیل، با صحفیان به صحف و با قرآنیان به قرآن و...، و همه آنها به حقّانیّت امام عصر عجّل الله تعالى فرجه الشّریف پى مىبرند و سوگند یاد مىكنند كه تورات و انجیل و صحف و قرآن حقیقى همان است كه امام عجّل الله تعالى فرجه الشّریف به آنها نشان مىدهد. سر انجام آنها به اسلام حقیقى مىگروند.(3474)
در عین حال حضرت قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف با كمال قاطعیّت به كتاب (قرآن) عمل مىكند و هر گونه منكرات را نابود مىسازد. و براى برقرارى حكومت جهانى قیام به شمشیر (نهضت نظامى) مىكند، در حدّى كه به فرموده امام صادق(علیه السلام) : «وقتى كه امام زمان(علیه السلام) قیام به شمشیر مىكند (از منحرفان و طاغوتیان و توطئه گران) از هر هزار نفر، 999 نفر آنها را به هلاكت مىرساند».(3475)
نكته 66 استغاثه به قائم
یكى از تكالیف بندگان نسبت به امام عصر(علیه السلام) ، استمداد و استغاثه به آن حضرت در هنگام شدائد و بلاها و امراض و روى آوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و ندیدن راه چاره است و اینكه از ایشان بخواهیم تا بلا را دفع و غم و اندوه را رفع نماید. خود آن حضرت در توقیعى كه براى شیخ مفید فرستادند، مرقوم فرمودند:
«علم ما به خبرهاى شما محیط است و هیچ چیز از اخبار شما و بلایى كه به شما مى رسد از ما پوشیده نیست.»(3476)
از جمله استغاثه اى كه به امام زمان(علیه السلام) مىشود این است كه هر كجا باشى، دو ركعت نماز به حمد و هر سورهاى كه خواهى مىگذارى، سپس رو به قبله مىایستى و مىگوید:
«سلامُ اللَّه الْكامِلُ التّامُّ الشّامِلُ العامُّ و صَلَواتُهُ الدّائمَةُ و...(3477)
نكته 67 اهداف قیام قائم
مقصود از «هدف» قیام قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف، چیزى است كه آن حضرت براى دست یافتن به آنها با تحقّق آنها حركتى جدّى را آغاز خواهد كرد. فهرستى از اهداف مقدّس به این صورت است:
1- احیاى اسلام كه بر اثر كجرویها زنگار گرفته است.
2- تأمین قسط و عدل اجتماعى و اجراى قانون شرع.
3- اصلاح جامعه و به حركت درآوردن امّت.
4- حاكم ساختن حقّ و نیرو بخشیدن به حق پرستان.
5- احیاى سنّت نبوى و سیره علوى.
6- از بین بردن بدعتهاى جاهلانه.
7- آزاد سازى اراده ملّت از محكومیّت سلطه و زور.
8- آگاه ساختن مسلمانان و افشاى ماهیّت واقعى جبّاران.
9- از بین بردن سلطه استبدادى خودكامگان بر جهان اسلام.
10- تأسیس یك مكتب عالى تربیتى و شخصیّت بخشیدن به جامعه.
این هدفها، هم در اندیشه و عمل حضرت قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف جلوهگر خواهد بود و هم در یاران و سربازانش. (اهداف مذكور همان اهداف عاشوراست، زیرا حسین(علیه السلام) و مهدى(علیه السلام) پیروان یك مكتبند).(3478)
نكته 68 ایرانیان و قائم
در روایتى مىخوانیم، هنگامى كه از رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در مورد آیه 54 سوره مباركه مائده سؤال كردند، پیامبر اكرم(صلى الله علیه و آله) دست خود را بر شانه سلمان فارسى نهاد و فرمود: «منظور از این یاران، هموطنان این شخص هستند».
سپس فرمود: «لَو كانَ الدَّینُ مُعَلَّقاً بِالثُّرَیّا لِتَناوُلَهُ وِجالٌ مِن اَبناء الْفارسِ؛ اگر دین به ستاره ثریّا بسته باشد و در آسمانها قرار گیرد، مردانى از فارس آن را در اختیار خواهند گرفت.»(3479)
در بعضى از روایات بجاى دین، «علم» آمده است.(3480)
طبق بعضى از روایات آن 313 نفر از یاران مخصوص حضرت مهدى(علیه السلام) از عجم هستند.(3481)
نكته 69 پیشرفت علم و قیام قائم
در زمان حكومت حضرت ولى عصر عجّل الله تعالى فرجه الشّریف، پیشرفت صنعتى همچنان ادامه مىیابد و اگر صنایع به صورت عوامل تخریبى و ویرانگر در آیند، اسلام و حكومت قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف شدیداً با آن مخالفت مىكند.
حكومت صاحب الزّمان عجّل الله تعالى فرجه الشّریف مؤیّد پیشرفتهاى همه جانبه صنعتى است كه در خدمت بشر و عدالت و امنیّت و آسایش و آزادى به كار مىرود.
امام صادق(علیه السلام) در رابطه با اوج پیشرفت در آن زمان، فرمود: «در عصر قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف، مؤمنى كه در شرق جهان است برادرش را كه در غرب جهان است مىبیند، و به عكس مؤمنى كه در غرب جهان است برادرش را كه در شرق جهان است، مىبیند.»(3482)
همچنین در جاى دیگر مىفرمایند: «علم بیست و هفت حرف است، آنچه تا به امروز پیامبران آوردهاند، دو حرف بیش نبوده و مردم تا امروز غیر از این دو حرف بقیّه آن را نشناختهاند. پس هر گاه قائم ما عجّل الله تعالى فرجه الشّریف خروج كند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون مىآورد و آنها را در میان مردم پراكنده مىكند و دو حرف دیگر را به آنها ضمیمه كرده و بدین ترتیب بیست و هفت حرف را منتشر مىنماید.»(3483)
نكته 70 یهودیان و انتظار
یهودیان كه خود را پیروان حضرت موسى(علیه السلام) مىدانند نیز، منتظر موعودند. در آثار دینى یهود، و اسفار تورات، و دیگر كتابهاى انبیاء آنان، همواره به موعود اشاره شده است.
چون یهودیان، به حضرت مسیح(علیه السلام) ایمان نیاوردند، و در نتیجه موعود آنان هنوز ظهور نكرده است. اگر در مجموع آنچه در آثار مقدّس یهودى نظیر كتابهاى دانیال پیامبر، صََفَنیاى پیامبر و اشعیاى پیامبر آمده تأمّل شود، چهره سه موعود، در آنها ترسیم مىشود:
حضرت مسیح(علیه السلام) ، حضرت محمّد(صلى الله علیه و آله) و حضرت مهدى(علیه السلام) .
از آنجا كه این قوم، نه به حضرت مسیح(علیه السلام) و نه به حضرت محمّد(صلى الله علیه و آله)، به هیچ كدام نگرویدند، باید از دیگر منتظران، منتظرتر باشند، و بیشتر به انتظار و آمادگى براى ظهور فكر كنند و از این همه ظلم و خیانت و انسان كشى دست بردارند و از عواقب ظلم و ستم بترسند.
در روایات آمده كه جماعتى از یهودیان گرد «دجّال» را مىگیرند و با ظهور مهدى عجّل الله تعالى فرجه الشّریف و فرود آمدن عیسى و كشته شدن دجّال، آنان نیز قتل عام مىشوند و دامنه تاریخ و دامن بشریّت از وجود آن جماعت ناپاك، پاك مىگردد.(3484)
نكته 71 یا لثارات الحسین(علیه السلام)
«یا لثارات الحسین(علیه السلام) ؛ بیایید به طلب خون حسین!»، شعارى است كه همیشه در خون شیعه مىجوشد:
این شعار شورآور، از ظهر عاشورا، از درون خاك خونین كربلا برخاست و همین شعار است كه شورشیان دوران شورش بزرگ، شورش مهدى(علیه السلام) نیز، سر خواهند داد.
امام جعفر صادق(علیه السلام) مىفرماید: «... یاران مهدى، مردانى هستند پولاددل، و همه وجودشان یقین به خدا، مردانى سختتر از صخرهها... این مردان، تنها از خدا مىترسند، و فریاد «لا اله الّا الله»، آنان بلند است. و همواره در آرزوى شهادت و كشته شدن در راه خدایند. شعار آنان: «یا لَثاراتِ الحسین(علیه السلام) » است.»(3485)
نكته 72 ولایت فقیه
«ولى فقیه» یعنى مرجع تقلیدى كه شایستگى نیابت عامّ امام زمان(علیه السلام) را داشته باشد، چنین فردى مىتواند به جانشینى از امام قائم(علیه السلام) زمام امور را در دست بگیرد.
هنگامى كه در دوران غیبت كبرى شیعیان ارتباط مستقیم با آن حضرت ندارند باید به چه كسى مراجعه كنند و وظائف دینى خود را از چه كسى بپرسند و به آن عمل كنند؟
امام قائم(علیه السلام) در پاسخ این سؤالِ اسحاق بن یعقوب با خطّ مبارك خودشان مرقوم فرمودند: «...وَ أمّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةِ فَارْجِعُوا فیها الى رُواةِ أحادیثنا، فَاِنَّهم حُجَّتى علیكم و أنا حُجَّة اللَّه...؛ در حوادث به راویان احادیث ما مراجعه كنید كه آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر شما هستم.»(3486)
راهنماى مردم در عصر غیبت، نائب امام است. مسلمین در این عصر نیز بى سرپرست رها نشدهاند. و طبق قاعده لطف كلامى -كه در امامت به آن استدلال مىشود- نائب امام، به جاى امام قرار دارد. و احیاء و اجراى احكام قرآن، و رهبرى شعار قرآن، و تشكیل دادن جامعه قرآنى، به عهده اوست. و نائب امام در هر عصر، عالم بزرگ آن عصر است، عالم نمومه امام (عالم ربّانى)، و جامع همه شرائط لازم.
با وجود غیبت امام، باید افراد بر طبق موازین دینى تربیت شوند، و باید جامعه بر طبق سیاست دینى و اسلامى اداره شود، و این سیاست در جامعه حاكم باشد. باید احكام قرآن مورد عمل قرار گیرد، و هدایت قرآنى فعلیّت یابد، و قرآن كتاب شناخت و عمل باشد. آرى، در عصر غیبت تكلیف باقى است، هم به دلیل عقل و هم به دلیل نقل، و هم به دلیل اعتبار -چنانكه بزرگان بیان كردهاند.(3487)
نكته 73 نزول حضرت عیسى(علیه السلام)
در روایات اسلامى وارد شده است كه پس از ظهور حضرت قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف، حضرت عیسى(علیه السلام) از آسمان فرود مىآید، و پشت سر مهدى عجّل الله تعالى فرجه الشّریف نماز مىگذارد، و فریاد مىزند كه: «در بیت المقدّس را باز كنید». در را باز مىكنند. در این میان، دجّال با هفتاد هزار یهودى مسلّح پدیدار مىشود... و چون عیسى(علیه السلام) آهنگ كشتن دجّال مىكند، او مىگریزد.
عیسى(علیه السلام) مىگوید: من تو را با یك ضربت مىشكنم و چنین مىشود (او را مىگیرد و مىكشد).
یهودیان در گوشه و كنار، و در پناه هر سنگ و درخت و جانور و چیز دیگرى پنهان مىشوند. امّا همه چیز، به سخن مىآید و بانگ برمىدارد «اى بنده مسلمان خدا! اینجا یك یهودى است بیا و او را بكش». و اینچنین جهان از وجود یهود پاك مىگردد.(3488)
نكته 74 نیمه شعبان
«نیمه شعبان» سالروز میلاد برترین موجود عالم امكان حضرت بقیّة الله، مهدى صاحب الزّمان عجّل الله تعالى فرجه الشّریف است. آن حضرت در نزدیكیهاى اذان صبح چنین روزى از سال 255 ه. ق، دیده مبارك به جهان گشودند.
درباره فضیلت شب نیمه شعبان و روز آن و همچنین اعمال مخصوص این اوقات شریف، مطالبى در كتب ادعیّه و منابع معتبر نقل شده است.
«شیخ حرّ عاملى» از بزرگان اصحاب نقل مىكند كه امام صادق(علیه السلام) فرمود: «شبى كه حضرت قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف متولّد شد، و اگر در سرزمین كفر متولّد گردد، خداوند او را به بركت امام زمان عجّل الله تعالى فرجه الشّریف به سوى ایمان منتقل مىسازد.»(3489)
امام باقر(علیه السلام) درباره فضیلت شب نیمه شعبان فرمود:
«آن شب افضل شبها بعد از «لیلة القدر» است. در آن شب خداوند فضل خود را به بندگان عطا مىفرماید و آنان را به كرم خود مىبخشد. پس در آن شب در تقرّب جستن به سوى خدا سعى و كوشش كنید به درستى كه آن شبى است كه خداوند به ذات مقدّس خود سوگند یاد كرده كه بندهاى را دست خالى برنگرداند به شرط آنكه آن بنده در آن شب گناه نكند. و خداوند شب نیمه شعبان را براى ما قرار داده در مقابل شب قدر كه براى رسول خدا(صلى الله علیه و آله) قرار داد.»(3490)
ضمناً در روایاتى آمده كه نیمه شعبان همان شب قدر و تقسیم ارزاق و عمرها است.
براى این شب مبارك چند عمل بر شمردهاند:
اوّل: غسل است كه باعث تخفیف گناهان مىشود.
دوّم: احیا داشتن در این شب به نماز و دعا و استغفار همانگونه كه امام سجّاد(علیه السلام) چنین مىكردند.
سوّم: زیارت امام حسین(علیه السلام) كه برترین اعمال در این شب است و صد هزار پیامبر آن حضرت را در این شب زیارت مىكنند.
چهارم: خواندن دعاى كمیل در سجده است. كمیل گوید:
«حضرت على(علیه السلام) را دیدم كه این دعا را در شب نیمه شعبان در سجده خواندند».
از نمازهاى مستحبّى كه در این شب وارد شده است، دو ركعت است كه در هر ركعت بعد از حمد، صد مرتبه توحید خوانده شود.(3491)
نكته 75 ماء معین
«ماءمَعینْ» یعنى آب ظاهر جارى بر روى زمین، و از القاب مهدى موعود عجّل الله تعالى فرجه الشّریف است.
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «قُلْ أرَأیتُم اِنْ أصْبَحَ مآؤكُم غَوراً فَمَن یَأتیكُم بِماءٍ مَعین(3492) بگو به من خبر دهید كه اگر آبهاى سرزمین شما در زمین فرو رود، پس چه كسى مىتواند براى شما آب روان بیاورد.»
فرمود: «این آیه درباره قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف نازل شده است. خداوند مىفرماید: اگر امامتان از شما غائب شد، كه نمىدانید او در كجاست، پس كیست كه براى شما امام ظاهرى بیاورد كه براى شما اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام خداوند عزّ و جل را بیان كند.»
آنگاه فرمود: «تأویل این آیه نیامده است، و به ناچار خواهد آمد.»(3493)
نكته 76 مالك اشتر
یكى از كسانى كه در روایات اسلامى از او به عنوان یار امام قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف در هنگام خروج نام برده شده است، «مالك اشتر» است.
مالك اشتر مردى شجاع، رئیس قبیله، و از بزرگان شیعه و سخت دوستدار امیر مؤمنان على(علیه السلام) و یاور او بود. مالك پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه و آله) براى نبرد با سپاه رومیان كه به مبارزه با اسلام برخاسته بودند، وارد سپاه اسلام شد و همراه با آنها در یكى از نواحى شام به نام «یرموك» با دشمن به نبرد پرداخت، در آنجا بود كه شایستگى خود را آشكار ساخت.
پس از به خلافت رسیدن حضرت على(علیه السلام) نخستین كسى كه با حضرت بیعت كرد، «مالك اشتر» بود. امام على(علیه السلام) درباره او مىفرماید:
«او از شمشیرهاى خداست، نه كُند مىشود و نه ضربتش بىاثر مىماند.»
و در جاى دیگر مىفرماید: «مالك اشتر براى من همانگونه بود كه من براى رسول خدا بودم.»
مالك اشتر از طرف امام على(علیه السلام) به عنوان فرماندار مصر به آن سرزمین روانه شد. امّا قبل از اینكه به مصر برسد، در میانه راه به وسیله مأموران معاویه كه از رسیدن او به مصر وحشت داشتند، مسموم شد و به شهادت رسید.(3494)
نكته 77 كشته شدن شیطان
همانگونه كه در قرآن كریم آمده است، شیطان از سجده بر انسان خوددارى كرد(3495) و از درگاه خداوند رانده شد(3496). در این هنگام او از خداوند درخواستى كرد:
«قالَ رَبِّ فَأنظِرْنى اِلى یَومِ یُبْعَثونَ(3497)؛ گفت: پروردگارا! مرا تا روز رستاخیز مهلت ده (و زنده بگذار)!».
خداوند در پاسخ او فرمود: «قالَ فَاِنَّكَ مِنَ المُنْظِرینَ -الى یَومِ الْوَقتِ المَعلومِ(3498)؛ تو از مهلت یافتگانى! (امّا نه تا روز رستاخیز، بلكه) تا روز و وقت معیّنى.»
از این تعبیر معلوم مىشود درخواست شیطان اجابت نشده است، و طبق فرموده امامان(علیهم السلام) منظور از روز وقت معیّن، وقت ظهور امام قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف است.
بنابراین شیطان در این وقت كشته مىشود یا مىمیرد.
در روایات مىخوانیم، شخصى در مورد جمله «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلومِ» كه در آیه مذكور آمده از امام صادق(علیه السلام) سؤال كرد؛ امام(علیه السلام) فرمود: «وقتى كه قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف ظهور كند و به مسجد كوفه بیاید، در این مسجد، شیطان به حضور آن حضرت مىآید و زانو به زمین مىزند و مىگوید: «یا وَیْلَهُ مِنْ هذا الْیَومِ؛ واى از این روز.»
آنگاه امام قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف موى پیشانى شیطان را مىگیرد و گردنش را مىزند و او را به هلاكت مىرساند، این روز وقت معلوم، (در آیه مذكور) است.(3499)
بنابراین شیطان كشته مىشود، ولى در اینجا این سؤال پیش مىآید: پس دیگر مردم آزادى در اراده ندارند و همچون فرشتگان مجبور به اطاعت خدا خواهند بود؟
پاسخ: خیر، آزادى اراده و اختیار از انسانها گرفته نمىشود، منظور از كشتن شیطان این است كه ریشههاى فساد و عوامل انحراف و ظلم و جور در عصر درخشان حكومت امام عصر عجّل الله تعالى فرجه الشّریف نابود مىگردد و به جاى آن عقل و ایمان حكومت مىكند، چنانكه در حدیث دیگرى نیز مىخوانیم:
«در صحف ادریس پیامبر(علیه السلام) آمده: تو اى شیطان! تا زمانى كه مقدّر كردهام كه زمین را در آن زمان از كفر و شرك و گناه پاك سازم، مهلت داده خواهى شد، ولى در این زمان (به جاى تو) بندگان خالص و پاكدل و باایمان روى كار آیند، آنها را خلیفه و حاكم زمین مىكنم و دینشان را استوار مىسازم، كه تنها مرا مىپرستند و هیچ چیز را شریك من قرار نمىدهند، در آن روز است كه تو (شیطان) و همه لشكریانت از پیاده و سواره را نابود مىنمایم.»(3500)
توضیح بیشتر اینكه كشته شدن و نابودى شیطان همانند كشته شدن و نابودى انسان نیست، شیطان مانند بشر جسم ندارد كه كشته شود، كشته شدن او در مورد بالا، همان قطع نفوذ او و مرگ حكومت و تزویر او مىباشد.(3501)
نكته 78شب قدر
«قدر» نود و هفتمین سوره قرآن كریم است. این سوره، 5 آیه، 30 كلمه، 112 حرف دارد.
آنچه از احادیثى كه در تفسیر این سوره و تفسیر آیات آغازین سوره «دخان» و جز آن رسیده است، فهمیده مىشود كه فرشتگان در شب قدر، مقدّرات یكساله را به نزد «ولىّ مطلق زمان» مىآورند، و بر او عرضه مىدارند. این واقعیّت همواره بوده و خواهد بود.
در روزگار پیامبر اكرم(صلى الله علیه و آله) محلّ نزول فرشتگان شب قدر، آستان مصطفى(صلى الله علیه و آله) بوده است. این امر مورد قبول همگان است.(3502)
نكته 79 قم
یكى از شئون یك حكومت جهانى، و یا فراهم آوردن مقدّمات آن، استفاده از مراكز استراتژیكى و مهم از نظرات مختلف، به خصوص از نظر معنوى است. این مراكز همچون پایگاه و هستههاى اصلى هستند كه مىتوان از آنها به عنوان فراهم آوردن اسباب كار، استفاده كرد.
در روایات مربوط به حضرت مهدى عجّل الله تعالى فرجه الشّریف سه مركز مكّه، كوفه، و قم به خصوص اسم برده شده است. در مورد قم و فضیلت این سرزمین مطالب بسیارى گفته شده است.
امام صادق(علیه السلام) درباره قم فرمود: «مردم قم یاور قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف و خواهان حقّ ما هستند.» آنگاه آن حضرت سر مبارك را به سوى آسمان بلند كرد و عرض نمود: «خدایا! این مردم را از هر فتنهاى حفظ كن و از هر هلاكتى نجات بده.»(3503)
همچنین آن حضرت(علیه السلام) فرمود: «پیش از ظهور مهدى عجّل الله تعالى فرجه الشّریف قم مركز علم و دانش مىگردد و از آنجا به تمام شهرها در شرق و غرب، علم و دانش منتشر مىشود، و حجّت خداوند بر همه مردم تمام مىگردد و كسى نمىماند كه از این سرزمین بهرهمند نشده باشد.»(3504)
«قم چندین نام دارد كه از جمله نامهاى آن: مجمع انصار القائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف، یعنى محلّ تجمّع یاران امام زمان عجّل الله تعالى فرجه الشّریف.
مأوى للفاطمیین، یعنى پناهگاه منسوبین به فاطمه زهرا(علیها السلام) است.(3505)
قم آشیانه اهل بیت(علیهم السلام) و مركز نشر اسلام است. اهمیّت قم به امورى مانند وجود بارگاه ملكوتى حضرت معصومه(علیها السلام) (كریمه اهل بیت)، وجود حوزه علمیّه مقدّسه آن، كه توسّط آن اسلام به جهان منتشر مىشود، و وجود مسجد مقدّس جمكران (مسجد صاحب الزّمان) مىباشد.(3506)
نكته 80 زنان در قیام قائم
به تجربه ثابت شده كه زنان در انقلابها نقش مؤثّر و تعیین كننده دارند، زنان هستند كه جوانان رشید و سلحشور را در دامان پاك خود مىپرورانند و در پشت جبهه و خانهدارى، پشتیبان محكم و خوب براى مردان مىشوند.
روایاتى كه به ما رسیده، نشان دهنده این است كه در قیام جهانى حضرت مهدى(علیه السلام) هم زنان حضور خواهند داشت.
امام باقر(علیه السلام) فرمود: «سوگند به خدا، سیصد و اندى نفر مردمى آیند، در میانشان 50 نفر زن هستند، و در مكّه اجتماع مىكنند، بىآنكه قبلاً وعده داده باشند، آمدنشان همچون ابرهاى پاییزى است (كه با حركات تند مىآیند و در آن مركز جمع مىگردند.»(3507)
زنان باید شخصیّت و نیروى معنوى خود را بیابند و بدانند كه مىتوانند نقش سازنده داشته باشند و از اصحاب صاحب الامر(علیه السلام) گردند، و در جبهههاى سیاسى و نظامى، شركت و تلاش فعّال نمایند و به پانسمان زخمىها بپردازند و نوازشگر انقلابیون شوند.
«مفضّل» مىگوید: «امام صادق(علیه السلام) فرمود: «همراه مهدى(علیه السلام) سیزده زن هست». عرض كردم: این بانوان براى چه در كنار مهدى(علیه السلام) هستند؟
فرمود: «اینها مجروحان را مداوا مىكنند و از بیماران جنگى پرستارى مىنمایند، چنانكه زنان در زمان پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) همراه آن حضرت در جنگها این كارها را بر عهده مىگرفتند.»(3508)
نكته 81 رجعت
«رِجْعت» از دیدگاه تشیّع یعنى اینكه خداوند عدّهاى از مردگان را با همان اندام و صورتى كه بودند زنده كرده و به دنیا برمىگرداند، به گروهى از آنان عزّت داده و گروهى را ذلیل خواهد كرد و حقّ مظلومان را از ستمگران مىگیرد. و این جریان پس از قیام قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف به وقوع مىپیوندد.
زنده شدگان كسانى هستند كه در حدّ اعلاى ایمان و یا در حدّ اعلاى كفر و فسادند، پس از مدّتى زنده شدن و دریافت كیفر و پاداش برخى از اعمالشان دوباره مىمیرند و در روز قیامت براى كیفر و پاداش كاملتر زنده مىشوند.
در قرآن كریم آیات متعدّدى بر این مطلب دلالت دارد، از جمله آیه 10 سوره مباركه مؤمن و آیه 260 سوره مباركه بقره و... روایات هم در اینباره به حدّ تواتر به ما رسیده است.
همچنین در عصر رجعت، پس از امام قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف، ائمّه دیگر به دنیا برمىگردند و یكى پس از دیگرى حكومت مىكنند، حتّى وقتى حضرت قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف از دنیا رحلت مىكنند، امام حسین(علیه السلام) ایشان را غسل مىدهد.(3509)
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) كه درباره رجعت صادر شده، مىفرمایند: «نخستین كسى كه قبرش مىشكافد و زنده شده به دنیا برمىگردد، حسین بن على(علیه السلام) است، و این رجعت عمومى نیست (كه تمام مردگان زنده شده و سر از قبر درآورند) بلكه افراد خاصّى به دنیا برمىگردند كه یا مؤمن خالص و یا مشترك محض باشند».
همچنین امام باقر(علیه السلام) فرمود: «پیامبر اكرم(صلى الله علیه و آله) و حضرت على(علیه السلام) به دنیا رجعت مىكنند.»(3510)
نكته 82 احیاگر قرآن
در آخر الزمان كه سنّتهاى قرآنى به فراموشى سپرده شده و بسیارى از معارف این كتاب الهى از سوى كژاندیشان به تحریف و تبدیل كشیده شده و حیات و حیات آفرینى آیاتش، در حصار جهل و هوس دنیا پرستان نادیده گرفته شده است، مهدى(علیه السلام) مىآید تا احیاگر این معجزه جاوید باشد و اسلام و مسلمین را در پرتو انوار فروزان آن جانى تازه بخشد.
«اللهمّ جدّد به ما امتحى من دینك و أحىِ به ما بُدّلَ من كتابك و أظهر به غُیّر من حكمك؛ خدایا از دینت آنچه به نابودى گراییده بوسیله او تجدید فرما و از كتابت آنچه دگرگونى و تبدیل پذیرفته بوسیله او احیا كن و از احكامت آنچه را كه تغییر یافته بوسیله او آشكار گردان.»(3511)
نكته 83 تعلیم دهنده احكام قرآن
«صاحب الزّمان و مُظهر الایمان و مُلقِّن احكام القرآن...(3512)؛ سلام خدا بر صاحب الزمان و آشكار كننده ایمان و تلقین و تعلیم دهنده احكام قرآن.»
نكته 84 قرائت كننده و تفسیرگر قرآن
براى قرائت و تفسیر قرآن كریم چه كسى شایستهتر از حضرت مهدى(علیه السلام) است كه در این زمان «چراغ هدایت» و «حامل علوم قرآن» و «نگاهبان گنجینه دانش الهى» و «حافظ سرّ خدا» تنها اوست و «امانات نبوّت» و «ودیعتهاى رسالت» در این عصر تنها به او سپرده شده است؟(3513) اوست كه قرآن را چونان كه پیامبر(صلى الله علیه و آله) و على(علیه السلام) قرائت مىكردند، قرائت مىكند و آنچنان كه خداى محمد و على(علیهماالسلام) مىپسندد و مقرّر فرموده است، تفسیر مىنماید. «السلام علیك حین تقرء و تبیّن.»(3514)
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن
به رخت نظاره كردن، سخن خدا شنیدن
نكته 85 تلاوت كننده و ترجمان قرآن
از آن رو كه تلاوت آیات كتاب خدا بهترین وسیله انس با خداست، و براى مقرّبان درگاه حق هیچ لذّتى بالاتر از خواندن قرآن و تدبّر در آن نیست، حضرت مهدى(علیه السلام) كه در این دوران والاترین درجات انس و بالاترین مقامات قرب الى اللّه را داراست، شایستهترین كسى است كه به عنوانِ «یا تالىَ كتابِ اللَّه و ترجمانَه(3515) مىتواند مورد خطاب قرار گیرد.
نكته 86 حضرت مهدى(علیه السلام) در احادیث قدسى
1 خداوند فرمود: «اى پیامبر! بوسیله تو و پیشوایان از نسل تو بر بندگان خویش رحمت مىآورم، و بوسیله قائم از بین شما، زمین خود را با تسبیح و تقدیس و تهلیل و تكبیر و بزرگداشت مقام الوهیّت، آباد مىسازم. و به وجود او زمین را از دشمنانم پاك مىكنم و آن را میراث اولیاى خویش قرار مىدهم، و به وسیله او كلمه توحید را تعالى بخشیده، كلمه كافران را به سقوط مىكشانم، و به دست او و با علم خود سرزمینها و دل بندگانم را حیاتى تازه مىبخشم و گنجها و ذخیرههاى پنهان را به مشیّت خود برایش آشكار مىسازم. و با اراده خود او را بر نهانىها و مكنونات قلبى دیگران آگاه مىگردانم و با فرشتگان خود او را یارى مىرسانم تا در اجراى فرمان من و تبلیغ دین من مددكار او باشند. او به حقیقت ولیّ من است و به راستی هدایتگر بندگان من مىباشد.»(3516)
امام باقر(علیه السلام) در وجه نامگذارى حضرت «مهدى(علیه السلام) » به «قائم آل محمد(صلى الله علیه و آله)» حدیثى قدسى روایت فرمود: «زمانى كه جدم حسین كه صلوات خدا بر او باد به شهادت رسید، فرشتگان با گریه و زارى به درگاه خداوند عزّ و جلّ نالیدند و گفتند: پروردگارا! آیا از آنان كه برگزیده و فرزند برگزیده تو را، و امام انتخاب شده از بین خلق را كشتند، درمىگذرى؟!
خداوند به آنان وحى فرمود كه: «فرشتگان من آرام گیرید. سوگند به عزّت و جلالم كه از آنان انتقام مىگیرم اگرچه بعد از گذشت زمانى طولانى باشد.» سپس فرزندان از نسل حسین(علیه السلام) را كه پس از او به امامت مىرسند به ملائكه نشان داد و آنان شاد شدند.
در بین این پیشوایان، یك نفرشان به نماز ایستاده بود «فاذا احدهم قائم یصلّى فقال اللَّه عزّ و جلّ: بذلك القائم أنتقم منهم؛ خداوند عزّ و جلّ فرمود: به وسیله آن «قائم» از دشمنان و قاتلان حسین(علیه السلام) انتقام مىگیرم.»(3517)
نكته 87 شبیه پیامبر(صلى الله علیه و آله)
حضرت مهدى(علیه السلام) سیمایى چون سیماى پیامبر(صلى الله علیه و آله) دارد، در رفتار و گفتار و سیرت نیز شبیه و همانند اوست.(3518)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) روزى به امام حسین(علیه السلام) نظر افكنده به اصحاب خود فرمودند: «در آینده خداوند از نسل او مردى را پدید مىآورد كه همنام پیامبر شماست و در ویژگیهاى ظاهرى و سجایاى اخلاقى به او شباهت دارد.»
نكته 88 حزین لاهیجى
من آن غارتگر جان مىپرستم
غم جان نیست جانان مىپرستم
برآمد گرچه از پروانهام آه
هنوز آتش عذاران مىپرستم
دمید از تربتم صبح قیامت
همان چاك گریبان مىپرستم
سرم سوداى جمعیّت ندارد
من آن زلف پریشان مىپرستم
به گلبانگ پریشان دادهام دل
خروش عندلیبان مىپرستم
به چشمم درنمىآید صف حور
من آن صفهاى مژگان مىپرستم
«حزین» از كورى خفّاش طبعان
من آن خورشید تابان مىپرستم
در دیده نگاه تو كه از جوش فتاده
مستى است كه در میكده مدهوش فتاده
غارتگر جمعیّت دلهاست ببینید
زلفى كه پریشان به بر و دوش فتاده
مأیوس مكن چشم براهان چمن را
از شوق تو گل یك چمن آغوش فتاده
كو صاحب هوشى كه كند فهم سروشم؟
كار سخنم با لب خاموش فتاده
كو عشق كه از داغ چراغى بفروزم
بختم چو شب هجر، سیه پوش فتاده
فكر تو خموشى است «حزین» از سخن عشق
این كهنه شرابى است كه از جوش فتاده
نكته 89 رهى معیرى
چون شمع نیمه جان به هواى تو سوختیم
با گریه ساختیم و به پاى تو سوختیم
اشكى كه ریختیم به یاد تو ریختیم
عمرى كه سوختیم براى تو سوختیم
پروانه سوخت یكشب و آسود جان او
ما عمرها ز داغ جفاى تو سوختیم
دیشب كه یار انجمن افروز غیر بود
اى شمع تا سپیده بجاى تو سوختیم
كوتاه كن حكایت شبهاى غم «رهى»
كز برق آه و سوز نواى تو سوختیم
نكته 90 سعدى
من با تو نه مرد پنجه بودم
افكندم و مردى آزمودم
دیدم دل خاص و عام بردى
من نیز دلاورى نمودم
گفتم كه برآرم از تو فریاد
فریاد كه نشنوى چه سودم؟
از چشم عنایتم مینداز
كاول به تو چشم، برگشودم
گر سر برود فداى پایت
مرگ آمدنیست دیر و زودم
امروز چنانم از محبّت
كآتش به فلك رسد ز دودم
و آنروز كه سر برآرم از خاك
جویاى تو همچنان كه بودم
هر شب اندیشه دیگر كنم و راى دگر
كه من از دست تو فردا بروم جاى دگر
بامدادان كه برون مىنهم از منزل پاى
حسن عهدم نگذارد كه نهم پاى دگر
هر كسى را سر چیزى و تمنّاى كسى است
ما به غیر از تو نداریم تمنّاى دگر
زانكه هرگز به جمال تو در آئینه وهم
متصوّر نشود صورت و بالاى دگر
وامقى بود كه دیوانه عذرایى بود
منم امروز و تویى وامق و عذراى دگر
بامدادان به تماشاى چمن بیرون آى
تا فراق از تو نماند به تماشاى دگر
هر صباحم غمى از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غمهاى دگر
باز گویم نه كه دوران حیات این همه نیست
«سعدى» امروز تحمل كن و فرداى دگر
نكته 91 فروغى بسطامى
كى رفتهاى ز دل كه تمنّا كنم ترا؟
كى بودهاى نهفته كه پیدا كنم ترا؟
غیبت نكردهاى كه شوم طالب حضور
پنهان نگشتهاى كه هویدا كنم ترا
با صد هزار جلوه برون آمدى كه من
با صد هزار دیده تماشا كنم ترا
چشمم به صد مجاهده آئینه ساز شد
تا من به یك مشاهده شیدا كنم ترا
بالاى خود در آئینه چشم من ببین
تا باخبر ز عالم بالا كنم ترا
مستانه كاش در حرم و دیر بگذرى
تا قبله گاه مؤمن و ترسا كنم ترا
خواهم شبى نقاب ز رویت برافكنم
خورشید كعبه ماه كلیسا كنم ترا
طوبى و سدره گر به قیامت به من دهند
یكجا فداى قامت رعنا كنم ترا
زیبا شود به كارگه عشق، كار من
هرگه نظر به صورت زیبا كنم ترا
رسواى عالمى شدم از شور عاشقى
ترسم خدا نخواسته رسوا كنم ترا
جانى كه خلاص از شب هجران تو كردم
در روز وصال تو بقربان تو كردم
خون بود شرابى كه ز میناى تو خوردم
غم بود نشاطى كه به دوران تو كردم
آهیست كز آتشكده سینه برآمد
هر شمع كه روشن به شبستان تو كردم
اشكیست كه ابر ثره بر دامن من ریخت
هر گوهر غلتان كه به دامان تو كردم
صد بار گزیدم لب افسوس به دندان
هر بار كه یاد لب و دندان تو كردم
دل با همه آشفتگى از عهده برآمد
هر عهد كه با زلف پریشان تو كردم
در حلقه مرغان چمن ولوله انداخت
هر ناله كه در صحن گلستان تو كردم
یعقوب نكرد از غم نادیدن یوسف
این گریه كه دور از لب خندان تو كردم
دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است
چاره كن درد كسى كز همه ناچارتر است
من بدین طالع برگشته چه خواهم كردن
كه ز مژگان سیاه تو نگون سارتر است
گر تواش وعده دیدار ندادى امشب
پس چرا دیده من از همه بیدارتر است؟
هر گرفتار كه در بند تو مى نالد زار
مى برد حسرت صیدى كه گرفتارتر است
عقل پرسید كه دشوارتر از مردن چیست
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است
نكته 92 هاتف اصفهانى
چه شود به چهره زرد من نظرى براى خدا كنى؟
كه اگر كنى همه درد من به یكى نظاره دوا كنى
تو شَهى و كشور جان تو را تو مَهى و جان جهان تو را
ز رَه كرم چه زیان تو را كه نظر به حال گدا كنى؟
ز تو گر تفقد و گر ستم بود آن عنایت و این كرم
همه از تو خوش بود اى صنم چه جفا كنى چه وفا كنى
تو كمان كشیده و در كمین كه زنى به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین كه خدا نكرده جفا كنى
تو كه «هاتف» از برش این زمان روى از ملامت بیكران
قدمى نرفته ز كوى وى نظر از چه سوى قفا كنى؟
نكته 93 حدیث 1
عن كنز العمال روى عن ابن مسعود قال: قال رسول الله(صلى الله علیه و آله) لیأتین على الناس زمان لا یسلم لذى دین دینه الا من یفر من شاهق الى شاهق و من حجر الى حجر كالثعلب با شباله، قالوا و متى ذلك الزمان؟ قال: اذا لم ینل المعیشة الا بمعاصى الله فعند ذلك حلت العزوبة قالوا: یا رسول الله! امرتنا بالتزویج قال(صلى الله علیه و آله): بلى و لكن اذا كان ذلك الزمان فهلاك الرجل على یدى ابویه، فان لم یكن له ابوان فعلى یدى زوجته و ولده، فان لم یكن له زوجة و لا ولد فعلى یدى قرابته و جیرانه، قالوا و كیف ذلك یا رسول الله، قال: یعیرونه لضیق المعیشة و یكلفونه ما لا یطیق حتى یوردونه موارد الهلكة؛
ابن مسعود صحابى گفت: رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: زمانى در پیش است كه سالم نمىماند دین صاحب دینى مگر آن كه بگریزد از قله كوهها به قلّه كوههاى دیگر و از مخفیگاهى به مخفیگاه دیگرى مانند روباه و بچه او، گفتند چه وقت است این زمان، فرمود: زمانیست كه تهیه معاش نشود مگر با گناه، لذا در چنین زمانى عزوبت جایز است گفتند: یا رسول الله! تو ما را به ازدواج امر فرمودهاى، فرمود(صلى الله علیه و آله): بلى، ولكن در آن زمان هلاكت مرد به دست پدر و مادرش است و اگر ابوین ندارد به دست زوجه و اولادش مىباشد، و چنانچه زوجه و اولاد ندارد به دست اقوام و همسایگانش است. گفتند: چگونه یا رسول الله، فرمود: به جهت تنگى معیشت و تكالیف ما لا یطاق تا این كه برسد به هلاكت دین.
نكته 94 حدیث 2
عن كفایة الاثر -عن ابى امامة قال: قال رسول الله(صلى الله علیه و آله) لا تقوم الساعة حتى یقوم قائم الحق منا، و ذلك حین یأذن الله عز و جل فمن تبعه نجى، و من تخلف عنه هلك، فالله الله عباد الله ایتوه على الثلج! فانه خلیفة الله، قلنا یا رسول الله متى یقوم قائمكم؟ قال: اذا صارت الدنیا هرجا و مرجا و هو التاسع من صلب الحسین(علیه السلام) ؛
ابى امامه گفت: رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: قیامت برپا نشود تا این كه قائم ما بر حق قیام نماید، و این هنگامى است كه خداى تعالى اذن فرماید، لذا كسانى كه پیروى او كنند نجات یابند و آنان كه سرپیچى نمایند هلاك گردند، سپس فرمود: به خدا قسم بندگان خدا مىآیند بر روى برف و یخ، همانا او خلیفه خداى تعالاست، گفتیم اى رسول خدا! چه وقت قیام نماید قائم شما؟ فرمود: زمانى است كه دنیا به هرج و مرج و به هم ریخته شود، او نهمین از ذریّه حسین(علیه السلام) است.
ایضا حدیث عن كتاب یوم الخلاص قال محمد الباقر(علیه السلام) ، یخرج بعد غیبة و حیرة، لا یثبت فیها على دینه الا المخلصون المباشرون لروح الیقین الذین اخذ الله میثاقهم بولایتنا، و كتب فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه؛
حضرت امام باقر(علیه السلام) فرمود: ولى عصر بعد از غیبت و حیره ظهور مىكند در آن وقت ثابت نیستند در آن حیرت بر دینشان مگر آنان كه خالصند و مباشرند به روح یقین آنچنانى كه خداوند از آنها عهد و پیمان گرفته به ولایت ما و نوشته بر دلهاشان ایمان را و مؤیّد به روح الامرى هستند.
نكته 95 مهدى چه كسى است
جابر جُعفى مى گوید: من در خدمت امام محمّدباقر(علیه السلام) بودم كه مردى به حضور ایشان شرفیاب شد و عرض كرد: خداوند شما را رحمت كند! این پانصد درهم را كه زكات مال من است بگیرید و به مصرف برسانید.
حضرت فرمود: خود آن را بردار و به همسایگانت و ایتام و مساكین و برادران مسلمانت بده كه [وجوب سپردن زكات به امام ]هنگامى است كه قائم ما قیام كند. و به مساوات تقسیم نماید و میان بندگان نیك و بد خداوند رحمان به عدل رفتار كند.
هر كه از او اطاعت كند خدا را اطاعت نموده، و كسى كه از او سرپیچى كند از فرمان خدا سرپیچى نموده است. او «مهدى» نامیده شده است، زیرا به امر پنهانى هدایت شده است.(3519)
نكته 96 فاطمه جان گریه نكن
على بن هلال از قول پدرش مىگوید: هنگامى كه پیامبر خدا(صلى الله علیه و آله) در بستر بیمارى كه به رحلت ایشان منجر شد قرار داشت، براى عیادت به خدمتشان شرفیاب شدم. حضرت فاطمه(علیها السلام) بر بالین حضرت(صلى الله علیه و آله) نشسته و مىگریست، تا این كه صداى گریه حضرت زهرا(علیها السلام) شدّت گرفت. پیامبر(صلى الله علیه و آله) سرشان را به طرف زهرا(علیها السلام) بالا برده و فرمود: عزیز دلم! فاطمه جان! چرا گریه مىكنى؟!
حضرت زهرا(علیها السلام) عرض كرد: از ضایعهاى كه بعد از شما است مىترسم.
حضرت(صلى الله علیه و آله) فرمود: عزیزم! آیا نمىدانى كه خداوند كاملاً بر احوال زمین آگاه است و در یك نظر پدرت را به رسالت مبعوث نمود، و بر اساس همان آگاهى، در نظر بعد، شوهرت را برگزید، و به من وحى كرد كه تو را به نكاح او درآورم.
فاطمه جان! خداوند به ما اهل بیت هفت خصلت عطا نموده است كه به كسى قبل از ما عطا نشده، و پس از ما نیز به كسى عطا نخواهد شد:
اوّل آن كه من، خاتم پیامبران و برترین ایشان و محبوبترین مخلوق در نزد خدا هستم و پدر توام.
دوّم آن كه جانشین من، بهترین جانشینان و محبوبترین ایشان نزد خدا است و او شوهر توست.
سوّم آن كه شهید ما، بهترین شهدا و محبوبترین آنها نزد خدا است، و او حمزه، عموى پدر و عموى شوهر توست.
چهارم از ماست آن كه دوبال دارد و هرگاه بخواهد با آن در بهشت با ملائكه پرواز مىكند، و او پسرعموى پدر و برادر شوهر تو است.
پنجم و ششم، دو نوه پیامبر این امّت فرزندان تو هستند، حسن و حسین، كه آقاى جوانان بهشتند، و قسم به خدا! پدرشان از هر دوى آنها نیز نیكوتر است.
هفتم، فاطمه جان! قسم به كسى كه مرا به پیامبرى برانگیخت، مهدى این امّت فرزند آن دو [حسن و حسین(علیهماالسلام) ]است. هنگامى كه دنیا را هرج و مرج فراگیرد آشوبها پدیدار گردیدند، راهها بسته شده و گروهى، گروه دیگر را غارت مى كند، بزرگان به كودكان رحم نمىنمایند، و كوچكترها حرمت بزرگان را رعایت نمىكنند، در این هنگام خداوند از نسل آن دو كسى را برمىانگیزد كه قلعههاى گمراهى و دلهاى قفل زده را مىگشاید. و اساس دین را در آخرالزمان استوار مىكند، چنان كه من در آخرالزمان (دوره رسالت) آن را استوار نمودم، و زمین را پس از آن كه از ظلم و جور انباشته شده باشد پر از عدل و داد مىكند.
فاطمه جان! اندوهگین مباش و گریه مكن همانا خداوند عزّ و جلّ از من نسبت به تو مهربانتر و رئوفتر است، و این به خاطر جایگاه تو نزد من و مهر توست در قلب من، خداوند تو را به مردى تزویج نمود كه از جهت خاندان بزرگترین مردم، و از جهت بزرگوارى و مقام برترین ایشان، و مهربانترین آنها نسبت به مردم، و عادلترین آنها در مساوات، و بیناترین آنها در رویدادها و مسائل است. و من از خدا خواستهام كه تو اوّلین كسى باشى كه از اهل بیتم به من ملحق خواهى شد.(3520)[ آنگاه آثار سرور و شادى در چهره حضرت زهرا(علیها السلام) نمایان شد.]
نكته 97 قیام مرد مدنى
اُمّ سلمه، همسر پیامبر(صلى الله علیه و آله) مىگوید: روزى خواهد رسید كه هنگام مرگِ یكى از خلفا بین مسلمانان اختلافى ظاهر خواهد شد. در پى این اختلافات، مردى از مدینه به سوى مكّه خواهد گریخت. مردم مكّه به استقبال او مىآیند، و او را مجبور به قیام مىكنند، در حالى كه خود راضى به این كار نیست، و با او بین ركن و مقام بیعت مىكنند.
آنگاه لشكرى از جانب شام به سوى او حركت مىكند. امّا در بیابان، بین مكّه و مدینه به زمین فرو مىرود. هنگامى كه مردم از این واقعه مطّلع مىشوند، بزرگان شام و غیرتمندان عراق با او بیعت مىكنند.
سپس مردى از قریش پیدا مىشود كه داییهایش از قبیله بنى كلاب هستند، آنگاه آن مرد مدنى با قدرت به سوى آنها هجوم مىآورد، و بر آنها غلبه مىكند، و شورش [فرو مىنشیند ]و كسى كه هنگام تقسیم غنایم حضور نداشته باشد زیانكار و پشیمان خواهد بود.
او در بین مردم به سنّت پیامبر(صلى الله علیه و آله) عمل مىكند، و زمین از اسلام انباشته مىشود. از آن پس، هفت سال زندگى مىكند، و سپس وفات مىنماید و مردم بر او نماز مىگزارند.(3521)
نكته 98 ملاقات خضر و دجال
اباسعید خدرى مى گوید: پیامبر خدا(صلى الله علیه و آله) در ضمن سخنانى در مورد دجّال فرمود: روزى دجّال خواهد آمد، امّا اجازه ورود به كوچههاى مدینه را نخواهد داشت، بلكه در یكى از بیابانهاى وسیع اطراف مدینه متوقّف خواهد شد.
در این حال مردى كه بهترین مردم و یا از بهترین مردم است به سوى او مىآید و مىگوید: شهادت مىدهم تو همان دجّالى هستى كه پیامبر(صلى الله علیه و آله) فرموده است.
دجّال مىگوید: آیا مى خواهید كه این مرد را بكشم و سپس زندهاش گردانم؟ آیا به من در انجام این كار شكّ دارید؟
مردم مىگویند: نه.
آنگاه دجّال آن مرد را مىكشد و سپس او را زنده مىكند.
هنگامى كه آن مرد زنده مىشود مىگوید: قسم به خدا! اكنون هیچ كس از من به احوال تو بیناتر نیست.
در این هنگام دجّال قصد مىكند كه او را بكشد اما نمىتواند بر او تسلّط یابد.
ابواسحاق ابراهیم بن سعد گوید: مىگویند: این مرد حضرت خضر(علیه السلام) است.(3522)
نكته 99 همین حسین
ابو جحیفه، حرث بن عبداللّه همدانى و حرث بن شرب، مىگویند: روزى در خدمت حضرت على(علیه السلام) بودیم. حضرت رو به فرزند خود امام حسن(علیه السلام) نموده و فرمود: مرحبا اى پسر پیغمبر!
در این حال، فرزند دیگر امام یعنى حسین(علیه السلام) وارد شد. حضرت على(علیه السلام) به او فرمود: پدر و مادرم قربانت شود اى پدر فرزند بهترین كنیزان!
عرض كردیم: یا امیرالمؤمنین! چرا به امام حسن(علیه السلام) آن طور و به امام حسین(علیه السلام) این گونه خطاب كردید؟ فرزند بهترین كنیزان كیست؟
امام(علیه السلام) فرمود: او گم شدهاى است كه از كسان و وطن دور و مهجور، ونامش (محمّد) است، و فرزند حسن بن على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن حسین: مىباشد.
در این هنگام، حضرت دست مبارك را بر روى سر امام حسین(علیه السلام) نهاد و فرمود: همین حسین(علیه السلام) .(3523)
نكته 100 حیرت و غیبت
اصبغ بن نباته مىگوید: روزى به حضور امیرالمؤمنین(علیه السلام) شرفیاب شدم، حضرت در فكر فرو رفته و زمین را با تكّه چوبى مىكاوید. عرض كردم: یا امیرالمؤمنین! مىبینم كه در فكر فرو رفته و زمین را بررسى مىكنید آیا رغبتى به آن یافتهاید؟
فرمود: نه، قسم به خدا! هیچ رغبتى به آن و به دنیا حتّى براى یك روز نداشته و ندارم. به مولودى فكر مىكنم كه یازده پشت بعد از نسل من آشكار خواهد شد، و نامش مهدى است، و زمین را بعد از آن كه از ظلم و جور انباشته شده باشد پر از عدل و داد مىكند. امر او اعجاب انگیز است، و مدتها غیبت خواهد نمود، به همین دلیل گروهى درباره او به گمراهى مىروند و عدّهاى دیگر هدایت مىیابند.
عرض كردم: یا امیرالمؤمنین! آیا واقعاً این اتفاق روى خواهد داد؟
حضرت(علیه السلام) فرمود: آرى! همان گونه كه او خلق شده، این اتفاق هم روى خواهد داد، تو چه مىدانى اى اصبغ! آنان برگزیدگان این امّت و نیكان عترت طاهرهاند.
عرض كردم: بعد از آن چه مىشود؟
فرمود: خداوند هر چه بخواهد انجام مىدهد، زیرا حق تعالى در هر چیزى، اراده و قصد و هدفى دارد.(3524)
نكته 101 خداحافظ اى كاخ
محمّد بن سلیمان دیلمى (گیلانى) مىگوید: روزى خدمت امام جعفر صادق(علیه السلام) شرفیاب شدم و عرض كردم: پدرم براى من نقل كرد: مردى به نام «نوشجان» به او گفت: وقتى اسبان عرب به قادسیّه تاختند، و یزدگرد از وضع رستم فرخ زاد و تسلیم شدن او آگاه شد، گمان كرد كه رستم و تمام لشكر كشته شدهاند. در این حال پیكى از راه رسید و گفت: چگونه در جنگ قادسیّه پنج هزار تن كشته شدهاند؟
یزدگرد در حالى كه خود و اهل بیتش را براى فرار آماده مىكرد در مقابل در ایوان كاخ خویش ایستاد و گفت: خداحافظ اى كاخ! من اكنون تو را ترك مىكنم امّا روزى من، یا مردى از نسل من، كه زمان آن نزدیك نیست، و موقع آن فرا نرسیده، به سوى تو باز خواهیم گشت.
اكنون بفرمایید: منظور یزدگرد از «مردى از نسل من» كیست؟
حضرت فرمود: او صاحب شما حضرت قائم(علیه السلام) است كه به امر خداوند قیام خواهد نمود. او ششمین فرزند از نسل من است و از طرف مادر (بى بى شهربانو) فرزند یزدگرد است!(3525)
نكته 102 باز آى دلا هر آنچه هستى باز آى
ابو جعفر مروزى مى گوید: محمّد بن جعفر با گروهى كه امام حسن عسكرى(علیه السلام) را در زمان زندگى آن حضرت ملاقات نموده بودند، و در میان آنها على بن احمد بن طنین نیز حضور داشت، جهت زیارت مرقد مطهر امام حسن عسكرى (علیه السلام) به محلّه عسكر شرفیاب شدند. محمّد بن جعفر براى اذن دخول، اسامى زائرین را در نامهاى نوشت.
على بن احمد گفت: نام مرا ننویس من اجازه نمىگیرم.
او هم نام او را ننوشت.
امام زمان (علیه السلام) در پاسخ نوشته بودند: تو و آن كه اجازه نخواست هردو داخل شوید.(3526)
نكته 103 در جستجوى امام زمان
ابوالرجا مصرى كه یكى از نیكوكاران بود، مىگوید: پس از رحلت امام حسن عسكرى (علیه السلام) براى جستجوى امام زمان (علیه السلام) حركت كردم، سه سال گذشت، با خودم گفتم: اگر چیزى بود بعد از گذشت سه سال آشكار مىشد.
در این هنگام، صدایى را شنیدم كه صاحب صدا را نمىدیدم، او گفت: اى نصر بن عبد ربّه! به اهل مصر بگو: آیا شما پیامبر(صلى الله علیه و آله) را دیدهاید كه به او ایمان آوردهاید؟
ابوالرجا گوید: من تا آن زمان نمىدانستم كه نام پدرم عبد ربّه است، چون من مدائن متولد شدم، و پدرم را از دست دادم، ابوعبداللّه نوفلى مرا با خود به مصر آورد و در آنجا پرورش یافتم، چون آن صدا را شنیدم، مطلب را دریافتم، و دیگر به راه خود ادامه ندادم، و مراجعت نمودم.(3527)
نكته 104 خود را به قافله برسان
ابوعبداللّه بن صالح مىگوید: در یكى از سالها به بغداد رفتم. هنگامى كه مىخواستم از بغداد خارج شوم از امام زمان(علیه السلام) توسط نائب خاصّشان اجازه خروج خواستم. ایشان اجازه نفرمود، و كاروان حركت كرد، من بیست و دو روز در بغداد ماندم، روز چهارشنبهاى، اجازه خروج یافتم. و امر فرموده بودند كه: خود را به قافله برسان!
من از این كه بتوانم خود را به قافله برسانم، ناامید شده بودم، در عین حال حركت كردم و به نهروان رسیدم، دیدم قافله آنجا توقّف كرده است. همین كه به شترم آب و علف دادم، قافله حركت كرد، و من هم حركت نمودم و چون حضرت مرا دُعا فرموده بودند كه سلامت باشم، الحمداللّه هیچ اتّفاق بدى برایم نیفتاد.(3528)
نكته 105 راهنمایى حضرت مهدى در مسجد جمكران
یكى از افراد موثّق، از مرجع تقلید، مرحوم حضرت آیت اللّه العظمى سیّد شهاب الدّین نجفى مرعشى (وفات یافته 7 صفر 1414 ه. ق) نقل كردند كه ایشان فرمودند: یكى از علماى نجف اشرف كه مدّتى به قم آمده بود، براى من نقل كرد، مشكلى داشتم، به مسجد جمكران رفتم، درددلم را در عالم معنى به حضرت ولیّ عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف عرض كردم و از او خواستم كه وساطت كرده از درگاه خدا شفاعت كند تا مشكل من حل گردد. براى این منظور به طور مكرّر به مسجد جمكران رفتم، ولى نتیجهاى نگرفتم، تا اینكه روزى در آن مسجد، در هنگام نماز دلم شكست و خطاب به امام زمان(علیه السلام) عرض كردم: «مولا جان! آیا جایز است كه در محضر شما و در منزل شما باشم و به دیگرى متوسّل شوم؟ شما امام من مىباشید، آیا زشت نیست با وجود امامى مانند شما حتى به علمدار كربلا قمربنى هاشم(علیه السلام) متوسّل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم؟»
از شدت ناراحتى چشمهایم را به نقطهاى دوخته بودم كه ناگهان با چهره نورانى قلب عالم امكان حضرت حجّت عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف روبرو شدم، بیدرنگ سلام كردم، جواب سلامم را داد و فرمود:
«نه تنها زشت نیست و ناراحت نمىشوم كه به علمدار كربلا متوسّل گردى، بلكه به شما راهنمایى نیز مىكنم كه هنگام توسّل به علمدار كربلا چه بگویى؟ هنگامى كه براى رواى حاجت به آن حضرت متوسّل شدى بگو: «یا اَبَا الْغُوْثِ اَدْرِكْنِى؛ اى پدر پناه دهندگان به فریادم برس و به من پناه ده.»(3529)
نكته 106 نتیجه تواضع به مسجد جمكران، پایگاه مقدس امام زمان
یكى از اعضاى هیئت امناى مسجد مقدّس جمكران در قم نقل كرد: در كنار مسجد جمكران تنها یك نفر مدفون است، و قبرش در نزدیك درِ شمالى مسجد داخل صحن مىباشد، این شخص به نام «حاج ابوالقاسم زاهدى فر» آدم بى ریا و بدون تكبّر و بدون توقّع در مسجد جمكران خدمت مىكرد، حتّى با اینكه انسان موقّر و حاجى بود، توالتهاى مسجد را پاك مىنمود.
این شخص بیمار شد و در بیمارستان آیت اللّه العظمى گلپایگانى، بسترى گردید. به بالینش رفتم دیدم وضع وخیمى دارد، به من وصیّت كرد كه مرا در قبرستان بقیع (دو كیلومترى مسجد جمكران) دفن كنید. او از دنیا رفت پس از تجهیزات، جنازه او را به مسجد آوردند و نماز بر جنازه خوانده شد و همه جمعیّت تشییع كننده آماده شده بودند كه او را به قبرستان بقیع براى دفن ببرند، ناگاه آقاى لطیفى (از افراد برجسته امناء مسجد) تلفن كرد كه دفن جنازه را به تأخیر بیندازید، دفن جنازه تأخیر افتاد، سرانجام بعد از ساعتى، آقاى لطیفى آمدند و فرمودند: «ایشان را در كنار مسجد دفن كنید.»
گفتم چرا؟ اینجا هنوز كسى دفن نشده است فرمود: «حضرت آیت اللّه العظمى نجفى مرعشى تلفن كرد كه مرحوم حاج ابوالقاسم زاهدىفر را در كنار درگاه مسجد دفن نمایید.» به این دستور عمل شد.
آرى اخلاص و تواضع آن مرحوم كه حتّى مستراحهاى مسجد را تمیز مىكرد باعث شد كه قبرش در بهترین جا قرار گرفت، و همواره زیر پاى زائران مسجد مقدّس جمكران است. به این ترتیب، آقا امام زمان(علیه السلام) خادمى او را قبول كرد، این است نتیجه بندگى خالصانه كه انسان را به معراج مىبرد. به گفته شاعر:
تواضع سر رفعت اندازدت
تكبّر به خاك اندر اندازت
نكته 107 محبّت امام زمان به شیخ مفید
محمّد بن محمّد بن نعمان كه از علماى بسیار برجسته شیعه و مورد قبول شیعه و اهل تسنّن بود و مرجع خاص و عام به شمار مىرفت و بیش از 200 كتاب اسلامى نوشت و آبروى شیعه در قرن پنجم بود و در همه رشتههاى علوم اسلامى استاد و نابغه بشمار مىآمد: روزى در خانه بود، شخصى به حضورش آمد و پرسید زنى حامله فوت كرده ولى بچه در رحمش زنده است، آیا او را همانطور دفن كنیم، یا شكمش را شكافته و بچهاش را بیرون آوریم؟
شیخ مفید رحمه الله گفت: همانگونه دفنش كنید، آن شخص برگشت و در وسط راه دید سوارى به او نزدیك شد و گفت: شیخ مفید رحمه الله فرمود: شكم آن زن را پاره كنید و بچه را بیرون آورید.
آن شخص چنین كرد، پس از مدّتى جریان را براى شیخ مفید نقل كردند، شیخ گفت من كسى را نفرستاده بودم، معلوم است كه آن سوار صاحب الامر عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف بوده است، اكنون كه در احكام اشتباه مىكنم خوب است دیگر فتوا ندهم، در خانهاش را بست و از خانه بیرون نیامد.
ساعاتى نگذشت كه از طرف امام زمان(علیه السلام) توقیعى (نوشتهاى) به خدمت شیخ مفید گذاشته شد: «اى شیخ! براى مردم فتوا بگو و ما آن را تكمیل خواهیم كرد، و نمىگذاریم كه در خطاء و اشتباه بمانى، آنگاه در مسند فتوا نشست.»
مىنویسند: وقتى كه شیخ مفید رحمه الله در سن 85 سالگى در سوم ماه رمضان سال 413 قمرى از دنیا رفت، آنچنان جمعیّت از شیعه و سنى براى تشییع جنازه اش اجتماع كردند كه تا آن روز بى نظیر بود و همه از شدت ناراحتى گریه مىكردند. وى را در حرم كاظمین(علیهماالسلام) دفن كردند.
چندین بار از جانب امام زمان(علیه السلام) براى این مرد بزرگوار، نوشتهاى به خطّ شریف آن حضرت صادر شد، در آغاز یكى از آنها آمده:
«لِلاَْخِ السَّدِیدِ وَالْوَلِیّ الرَّشِیدَ الشَّیْخِ الْمُفِیدِ... سَلامُ اللّهِ عَلَیْكَ اَیُّهَا الْوَلِیُّ الْمُخْلِصُ فِینا بِالْیَقِینِ...؛ به برادر استوار و ولىّ رشید شیخ مفید، سلام خدا بر تو اى ولیّ خالص در راه ما و داراى یقین به ما....»
و در توقیع دیگرى آمده: «سَلامٌ عَلَیْكَ اَیُّهَا النّاصِرُ لِلْحِقِّ وَ الدَّاعیِ اِلَیْهِ بِكَلِمَةِ الصِّدْقِ...؛ سلام بر تو اى یاور حق و دعوت كننده به حق با سخنان راستین....»(3530)
هنگامى كه این عالم بزرگوار از دنیا رفت، با خط شریف امام زمان(علیه السلام) بر روى قبرش نوشته شده بود: «لا صَوَّتَ النَّاعِیَ بِفَقْدِكَ؛ اِنَّما یَوْمٌ عَلى آلِ الرَّسُولِ عَظِیمٌ؛ اِنْ كُنْتَ قَدْ غَیَّبْتَ فِى جَدَثِ الَّثرى؛ فَالْعِلْمُ وَ التَّوْحِیدُ فِیكَ مُقِیمُ؛ وَالْقائِمُ الْمَهْدِّى یَفْرَحُ كُلَّما؛ تَلِیَتْ عَلَیْهِ مِنَ الدُّرُوسِ عُلُومُ...؛ خبر دهنده مرگ خبر فقدان تو را نیاورد، امروز بر آل محمّد(علیهم السلام) روز مصیبت بزرگى است.
اگر تو در میان خاك قبر پنهان شدى، علم و توحید همراه تو اقامت كرد.
قائم مهدى(علیه السلام) خوشحال مىشود هر وقت كه درسها و علوم تو را برایش مى خوانند (كتابهاى تو را طالبان، مورد مطالعه و بحث قرار مىدهند).»
بالاخره در ضمن یكى از نامه ها (توقیعات) به شیخ مفید رحمه الله مىنویسد: «ما به مناجاتهاى تو توجّه داریم، خداوند تو را به خاطر آن وسیله (و موفّقیّتى) كه به تو از دوستانش بخشید حفظ كند و از توطئه دشمنان نگهدارد.»(3531)
نكته 108 :گفتار امام قائم به شیخ مفید
در ضمن یكى از توقیعات یعنى نامه امام عجّل الله تعالى فرجه الشّریف به شیخ مفید آمده: «ما گرچه در مكانهاى دور از ظالمان، به سر مىبریم، خداوند متعال (فعلاً) صلاح ما و شیعیان مؤمن ما را مادام كه دنیا در دست فاسقان است، چنین خواسته(3532) ما به ماجراى زندگى شما كاملاً اطلاع داریم و از اخبار و آزارى كه از ناحیه دشمنان به شما مىرسد باخبریم، چنانكه با گذشتگان صالح چنین مىشد... ولى ما شما را فراموش نمىكنیم و توجه كامل به شما داریم وگرنه سخت در فشار (دشمن) قرار مىگرفتید، یا دشمن شما را نابود مىكرد، تقوا و پرهیزكارى را پیشه كنید...»(3533)
امام(علیه السلام) در ضمن توقیع دیگر براى شیخ مفید رحمه الله چنین مىنویسد:
«كسى كه از برادران دینیت، تقوا پیشه كند و از خدا بترسد و آنچه كه بر عهدهاش است به مستحقّش واگذار نماید از فتنه و آشوب باطل محفوظ خواهد ماند. و اگر پیروان ما (خداوند آنها را توفیق دهد) به اتّفاق با صدق قلب، وفاى به عهد (اسلام) كنند، بركت ملاقات با ما از آنها تأخیر نمىافتد، و سعادت دیدار ما سریعاً به آنها با كمال شناخت و خلوص خواهد رسید، خداوند یار و یاور است و او براى ما كافى است و او نیكو نگهبان است، و درود خدا بر آقاى ما بشارت دهنده و ترساننده، محمّد(صلى الله علیه و آله) و دودمان پاكش باد.»
این نامه در آغاز شوال سال 412 هجرى قمرى از ناحیه مقدّسه امام عصر عجّل الله تعالى فرجه الشّریف براى شیخ مفید رحمه الله صادر شده است.(3534)
این گفتار حاكى است كه پنهان شدن امام قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف بخاطر عدم پذیرش جامعه است، اگر جامعه صالح گردد و همه با كمال خلوص به اتّفاق در برابر دشمن بایستند به ملاقات امام عجّل الله تعالى فرجه الشّریف خواهند رسید.
ضمناً ناگفته نماند كه توقیع (نامه) امام عصر عجّل الله تعالى فرجه الشّریف براى بعضى از علماى دیگر نیز صادر شده از جمله براى «على بن الحسین بن موسى بن بابویه» معروف به (ابن بابویه) (پدر بزرگوار شیخ صدوق رحمه الله كه در قم در قسمت شمال اول خیابان چهارمردان مدفون است و حرم و بارگاه دارد، وى در زمان خود فقیه و پیشواى مردم قم بوده است و به گفته ابن ندیم، وى 200 جلد كتاب نوشته است، در سال 329 به دیار ابدى مسكن گزید.
نكته 109 شخص پنج ساله چگونه امام مى شود؟
مى پرسند: حضرت قائم عجّل الله تعالى فرجه الشّریف هنگام شهادت پدر در سال 260 هجرى قمرى پنج سال داشت و پس از پدر امام بر مردم بود، آیا یك نفر پنج ساله مىتواند امامت كند؟ پاسخ: اگر كودكى، بخاطر استعدادهاى فوق العاده كه خدا به او داده، در اوج كمال بود، چه مانعى دارد امام مردم شود، مانند حضرت عیسى(علیه السلام) كه به فرموده قرآن در سن كودكى، پیغمبر و حجّت خدا شد و مانند بوعلى سینا و امثال او.(3535) و در دنیا گاهى كودكان استثنائى و نابغه بسیارند مانند: «سید محمّد حسین طباطبایى قمى» در عصر ما كه در پنج و نیم سالگى حافظ همه قرآن شد، و هم اكنون(3536) كه حدود هفت سال دارد، دروس حوزوى را مىخواند، و آن چنان بر معانى آیات قرآن، مسلّط است، كه در گفتگو، با آیات قرآن سخن مى گوید و به سؤالات جواب مى دهد.
و مانند توماس یونگ و امثال او كه در دو سالگى خواندن و نوشتن را مى دانست و در هشت سالگى به تنهائى به آموختن ریاضیات پرداخت(3537) بسیارند و اینها حكایت از آن مى كند كه چنین چیزى محال نیست وقتى محال نبود قدرت خدا به آن تعلّق خواهد گرفت.
ما امامان دیگرى مانند امام جواد و امام هادى(علیهم السلام) نیز داریم كه قبل از بلوغ به امامت رسیدهاند.