استبداد از ریشه «ب- د- د» و به معناى «انفراد در هر امرى و اختصاص دادن آن به خود، بدون مشاركت دیگران و تنها بر سر كارى ایستادن و بىتوجّهى به منع دیگران است، چنانكه «استبداد در رأى» به معناى انفراد در رأى خود و بىتوجّهى به نظر دیگران و در لغت در برابر مشورت است. این تقابل از سخنان امیرمؤمنان، على(علیه السلام) در نهجالبلاغه نیز استفاده مىشود. این واژه در اصطلاح سیاسى به سلطه فرد یا گروهى در یك نظام و حكومت و تصرّف در حقوق مردم، بدون لحاظ قانون و نظر زیردستان و بدون ترس از بازخواست گفته مىشود و از آن جهت نزد عرف ناپسند است كه پیامد آن رسیدن ضرر و آسیب به توده مردم به جهت اعمال قدرت غیر مسئولانه و نامشروع یك فرد یا یك گروه محدود بر عموم است و چون این پدیده نوعاً از سوى فرمانروایان رخ مىدهد، برخى مقصود از استبداد بصورت مطلق را «استبداد فرمانروایان» دانسته و واژههاى سیاسىِ «تسلّط»، «تحكّم: زورگویى» و... را معادل آن برشمردهاند و از استبداد زدگان با عناوینى همچون: اسیران، ذلیلان، كوچك شمردگان نام برده، مقابل آنها را غیرتمندان، آزادگان و زندگان قرار دادهاند. در انگلیسى براى این واژه معادلهایى چون دسپوتیسم )Despotism(، مطلقباورى و حكومت مطلقه: خودكامگى )Absoleitism(، دیكتاتورى )Dictatorship(و جبّارى )Tyranny(را مىتوان یافت. در حكومتهاى دسپوتیست، اِعمال قدرت بصورت نامحدود و بدون شیوههاى مردم سالارانه صورت مىگیرد. از دیدگاه جامعهشناسى، حكومت مطلقه، به رغم نامش، هیچگاه شكل مطلق ندارد، زیرا همواره موانعى هرچند كوچك در راه اِعمال قدرت وجود دارد، همچنین از دیدگاه علوم اجتماعى، حكومتهاى دیكتاتورى ویژگیهایى از جمله فقدان قانون براى پاسخگو بودن حاكم، كسب قدرت با زیرپا گذاشتن قوانین، كاربرد قدرت در راه منافع گروهى محدود، انقیاد زیردستان بر پایه ترس و تمركز قدرت در دست یك فرد دارند. در جامعهشناسى سیاسى «دیكتاتورى» تبلور قدرتى است كه بدون توجّه به نظر و علایق دیگران، خواست خود را بر آنان تحمیل مىكند كه این نیز از ویژگیهاى برجسته استبداد است. «حكومت و ریاست جبّارى» نیز به هر حكومت و ریاست مستبدانه اطلاق مىشود. البته میان این اصطلاحات از یك سو و كاربرد جدید و قدیم هر یك از سوى دیگر تفاوتهایى ظریف وجود دارد. این اصطلاح در قرآن به كار نرفته؛ ولى با توجه به ویژگیهاى آن، مىتوان از واژه «علوّ» و «جبّاریّت» این مفهوم را استفاده كرد؛ همچنین در قرآن از حكومتهاى مستبدّى سخن رفته است كه بارزترین آن حكومت استبدادى فرعون است: بقره/49؛ اعراف/124؛ شعراء/23- 32). علوّ در زمین كه در مورد فرعون به كار رفته كنایه از جبّاریت (استبداد) و استكبار است: «انَّ فِرعَونَ عَلا فِى الارضِ...»(253) و نیز یونس/10، دخان/31، مؤمنون/46، نازعات/24. طبق آیه 28 سوره مباركه قصص، سراى آخرت از آن كسانى است كه در زمین حتى اراده طغیان و استبداد نداشته باشند: «ذِلكَ الدّارُ الأخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدونَ عُلُوًّا فِى الارضِ و...».
كاربرد «جبّاریت» درباره خداوند به معناى «عظمت در ملك و سلطنت» است. در قرآن این كلمه در دو مورد همراه با واژه «متكبّر» به كار رفته كه درباره خداوند بصورت «الجبّار المتكُبّر» و «هُوَ اللَّهُ الَّذى لا الهَ الّا هُوَ... الجَبّارُ المُتَكَبّرُ»(254) آمده است و درباره انسان به معناى واداشتن دیگران بر عمل به خواستههاى خود و تداعى كننده استبداد است. با این رویكرد در برخى از آیات از زمامداران مستبد به «جبّار» تعبیر شده است. چون جبّار بودن غیر خدا به معناى ادّعاى منزلتى بالاتر از شأن و خلاف واقع جهت رفع نقصان است، كاربرد این واژه در این مورد، دربردارنده نكوهش و سرزنش است. درباره انسانهاى مستبد و اعراضكنندگان از حق نیز، تركیب «متكبّر جبّار» آمده است: «یَطبَعُ اللَّهُ عَلى كُلّ قَلبِ مُتَكَبّرٍ جَبّار»(255) از این آیه برمىآید كه بر دل افراد مستبد، مهر زده شده و از اینرو هیچ برهانى را نمىفهمند. واژه جبّار، درباره مستبدان قوم عاد (هود/59) و شعیب (ابراهیم/13-15) نیز به كار رفته است. ریشهها و عوامل استبداد: استبداد از یك سو به قدرتمندان و صفات رذیله آنان و از سوى دیگر به زمینهسازان آن، مربوط مىشود. حاكمان با عُجب، كبر و خودبینىِ خود به فساد متمایل مىشوند و روحیه فسادانگیزى آنان، زمینه ساز استبداد مىگردد: «انَّ فِرعَونَ عَلا فِى الارضِ و جَعَلَ اهلَها شِیَعًا یَستَضعِفُ طَافَةً مِنهُم... انَّهُ كانَ مِنَ المُفسِدین»(256). همچنین روحیه استكبارى، زمینه زورگویى و خودكامگى را موجب مىشود: «قالَ المَلَا الَّذینَ استَكبَروا مِن قَومِهِ لَنُخرِجَنَّكَ یَشُعَیبُ...»(257)، چنانكه ظلم و كفرِ برخى نیز استبداد و پیغمبر آزارى را موجب شده است: «و قالَ الَّذینَكَفَروا لِرُسُلِهِم لَنُخرِجَنَّكُم مِن ارضِنا او لَتَعودُنَّ فى مِلَّتِنا فَاوحى الَیهِم رَبُّهُم لَنُهلِكَنَّ الظلِمین»(258). آثار و پیامدهاىاستبداد: قرآن كریم از برخى نظامهاى استبدادى یاد كرده كه بارزترین آن حكومت فرعون است. برخى از آثار استبداد در اینگونه حكومتهاى متّكى بر نظر فرد یا گروهى كوچك از جامعه عبارت است از: 1. تهدید و ارعاب: توسّل به زور و جبر و ایجاد فضایى سرشار از هراس در اجتماع و تهدید به زندان و شكنجه و قتل از پیامدهاى نظامهاى استبدادى است. در این گونه حكومتها كنشِ ناهماهنگ با افكار و امیال حاكمان واكنشى شدید در پى دارد. 2. تفرقه و ایجاد نظام طبقاتى: از شگردهاى حكومتهاى استبدادى و خودكامه سیاست استعمارى معروف «تفرقه بینداز و حكومت كن» و تقسیم مردم به طبقات و گروههاى مختلف، براى جلوگیرى از انسجام مردم و شكستن قدرت آنهاست كه بعضاً با استضعاف فكرى و تضعیف عقول مردم و تحقیر همراه است. 3. سلب آزادى از دیگران: فرمانروایان مستبد، براى حفظ موقعیت خویش و از دست ندادن حكومت و انحصار قدرت، به صور گوناگون، آزادى دیگران را سلب مىكنند. فرعون به این منظور پسران بنىاسرائیل را مىكشت (غافر/25) و مؤمنان به موسى را به قطع دست و پا و به دار آویختن، تهدید مىكرد (اعراف/124) و ایمان آوردن دیگران را به اجازه خود منوط مىدانست (اعراف/123؛ شعراء/49). فرجام استبداد: فرجام دنیوى مستبدان شكست و زوال و پایان كار آنان در آخرت، عذاب جهنم است: «... و خابَ كُلُّ جَبّارٍ عَنیدٍ مِن ورائهِ جَهَنَّمُ و یُسقى مِن ماءٍ صَدید یَتَجَرَّعُهُ و لایَكادُ یُسیغُهُ و یَأتیهِ المَوتُ مِن كُلّ مَكانٍ و ما هُوَ بِمَیّتٍ و مِن ورائهِ عَذابٌ غَلیظ»(259) و نیز (اعراف/165)، چنانكه روایات نیز بر عذاب امیران مستبدّ دلالت مىكند. طبق روایتى از پیامبر(صلى الله علیه و آله): امیر مسلّط نخستین كسى است كه به عذاب دوزخ، گرفتار خواهد شد. برخى، امیر مسلط را تمثیلى از استبداد سیاسى دانستهاند. حضرت زینب(علیها السلام) این اصطلاح را در شام درباره یزید بكار برده است.