تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

معصوم چهارم :حسن بن على (علیه السلام)

مقام: امام دوّم. نام مبارك: حسن (علیه السلام) . لقب: مجتبى (علیه السلام) . كنیه:ابومحمد (علیه السلام) . نام پدر: على(علیه السلام) . نام مادر: فاطمه (علیها السلام). تاریخ ولادت: 15 رمضان. سال ولادت: سوم هجرى. مدت عمر شریف: 47 سال. مدت امامت: 10 سال. تاریخ شهادت: 28 صفر یا 7 صفر سنه 50 هجرى. سبب شهادت: به تحریك معاویه توسط همسرش جعده. محل شهادت: مدینه منوره. محل دفن: مدینه، قبرستان بقیع. همسران: 1 - ام‏بشیر بنت ابن مسعود 2 - حوله بنت منظور 3 - ام‏اسحاق بنت طلحه 4 - جعده بنت اشعث بن قیس. تعداد فرزندان: 8 پسر و 7 دختر.
داستان ولادت به گونه‏اى كه در روایات شیخ صدوق(قدس سره) )در امالى و علل و عیون اخبار الرضا(علیه السلام) و روایات دیگر محدّثین شیعه و اهل سنّت آمده و از امام سجاد(علیه السلام) روایت شده این گونه است كه فرمود: چون فاطمه(علیها السلام) فرزندش حسن را به دنیا آورد، به پدرش على(علیه السلام) عرض كرد: نامى براى او بگذار، على(علیه السلام) فرمود: من چنان نیستم كه در مورد نامگذارى او به رسول خدا پیشى گرفته و سبقت جویم. در این وقت رسول خدا(صلى الله علیه و آله) بیامد، و آن كودك را در پارچه زردى پیچیده، به نزد آن حضرت بردند. حضرت فرمود: مگر من به شما نگفته بودم كه او را در پارچه زرد نپیچید؟ سپس آن پارچه را به كنارى افكند و پارچه سفیدى گرفته و كودك را در آن پیچید، آنگاه رو به على(علیه السلام) كرده فرمود: آیا او را نامگذارى كرده‏اى؟ عرض كرد: من در نامگذارى وى به شما پیشى نمى‏گرفتم! رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: من هم در نامگذارى وى بر خدا سبقت نمى‏جویم! در این وقت خداى تبارك و تعالى به جبرئیل وحى فرمود كه براى محمد پسرى متولد شده، به نزد وى برو و سلامش برسان و تبریك و تهنیت گوى و به وى بگو: براستى كه على نزد تو به منزله هارون است از موسى، پس او را به نام پسر هارون نام بنه! جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوى خداى تعالى به وى تهنیت گفت و سپس اظهار داشت: خداى تبارك و تعالى تو را مأمور كرده كه او را به نام پسر هارون نام بگذارى. رسول خدا(صلى الله علیه و آله) پرسید: نام پسر هارون چیست؟ عرض كرد: «شبر». فرمود: زبان من عربى است؟ عرض كرد: نامش را «حسن» بگذار، و رسول خدا(صلى الله علیه و آله) او را حسن نامید...(2897) در روایات بسیارى از طریق اهل سنّت آمده كه این دو نام شریف «حسن» و «حسین» در جاهلیّت سابقه نداشته و از نامهاى بهشتى است، و متن یكى از آن روایات كه طبرى در كتاب ذخائر العقبى روایت كرده، این گونه است كه عمران بن سلیمان گفته: «الحسن و الحسین اسمان من اسماء اهل الجنة، ما سمیت بهما فى الجاهلیة(2898)؛ حسن و حسین دو نام از نامهاى اهل بهشت است كه در زمان جاهلیّت سابقه نداشته است.» در تاریخ آمده كه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) هنگام ولادت امام حسن(علیه السلام) گوسفندى براى او عقیقه كرد و به قابله نیز یك ران گوسفند و یك دینار طلا بخشید؛ سپس موى سر او را تراشید و فرمود كه هم وزن آن نقره صدقه بدهند.(2899)
مولودى امام مجتبى(علیه السلام)
كتاب حُسن خدا
امشب كتاب حسن خدا، باز مى‏شود
چشم عزیز فاطمه، تا باز مى‏شود
حسن ازل، تجلّى زیباترى كند؟
یا پرده از جمال خدا باز مى‏شود؟
آیات قدرت، از همه سو جلوه مى‏كند
درهاى رحمت، از همه جا باز مى‏شود
نخلى ز نخل‏هاى امامت، كند قیام‏
رازى ز رازهاى بقا، باز مى‏شود
تا دیدگان نور دل و دیده بتول‏
بر چهره رسول خدا باز مى‏شود
فریا مى‏زنند ز شادى فرشتگان
كامشب درِ بهشت خدا، باز مى‏شود
ریحانه رسول خدا كز شمیم آن‏
گل‏هاى عشق و صبر و رضا باز مى‏شود
زیباترین شكوفه نخل مقاومت
در بوستان مهر و وفا باز مى‏شود
چشم علىّ و فاطمه بیند چو آن جمال‏
لب‏هایشان به حمد و ثنا، باز مى‏شود
این است آن كه از اثر حُسن رأى او
بس پرده‏ها ز روى ریا، باز مى‏شود
هر عقده كز معاویه در كار دین فتد
از رأى او، به صلح و صفا باز مى‏شود
از شعله‏هاى داغ دل آن امام صلح‏
راه قیام كرب و بلا باز مى‏شود
اى یادگار ماه خدا! كز فروغ تو
راز كمال ماه خدا، باز مى‏شود
تو برترین كریمى و در عالم وجود
هر عقده‏یى به دست شما باز مى‏شود
دشمن، چو دوست بهره بَرَد از كرامتت‏
وقتى تو را بساط عطا، باز مى‏شود
قدر تو، ناشناخته مانَد اى جمال صبر!
این راز بسته، روز جزا باز مى‏شود
من زنده‏ام به بوى تو و از نگاه تو
گل از گلِ وجودِ مرا باز مى‏شود(2900)
هیچ گذشتى چو گذشتِ تو نیست‏
اى علوى ذات و خدایى صفات‏
صدرنشین همه كاینات‏
سیّد و سالار شباب بهشت‏
دست قضا و قلم سرنوشت‏
زاده طوبى و بهشت برین‏
نور خدا در ظلمات زمین‏
نور دل و دیده ختمى مآب‏
سایه‏اى از پرتو تو آفتاب‏
علّت غایىِّ همه ممكنات‏
عمر ابد داده به آب حیات‏
پاك‏ترین گوهر نسل بشر
جنّ و ملك بر قدمش سوده سر
صاحب عنوان بشیر و نذیر
بر فلك وحى سراج منیر
آینه پاك كه نور خدا
تابد از این آینه بر ما سوا
باب تو سر سلسله اولیاست‏
چشم پر از نور خدا مرتضى‏ست‏
مادر تو دختِ پیمبر بُوَد
آیه‏اى از سوره كوثر بُوَد
پرده‏نشین حرم كبریا
فاطمه آن زُهره زهراى ما
عاشق كل، حضرت سلطان عشق‏
خون خدا، شاه شهیدان عشق‏
با تو ز یك گوهر و یك مادر است‏
ظلِّ خدایىِّ تواَش بر سر است‏
سینه سیناى شما طور وحى‏
نور شما شاخه‏اى از نور وحى‏
در رمضان ماه نشاط و سرور
ماه دعا، ماه خدا، ماه نور
نورفشان شد ز دو سو آسمان‏
در دو افق تافت دو خورشید جان‏
وحى خدا از افق ایزدى‏
نور حَسَن از افق احمدى‏
مشك و گلابى به هم آویختند
در قدح اهل ولا ریختند
اى رمضان از تو شرف یافته‏
نور تو بر جبهه او تافته‏
نیمه ماه رمضان عزیز
گیسوى مشكین تو شد مشك بیز
نور خدا تافت از آن روى ماه‏
خاصّه از آن چشم درشت سیاه‏
سرخىِ گل عكس گل روى توست‏
طلعت شب سایه گیسوى توست‏
روز كه خورشید درخشان صبح‏
سر زند از چاك گریبان صبح‏
سرخى آن نور و پگاه سپید
روى افق نقش تو آید پدید
اى رخ تو در رمضان بدر ما
هر سر موى تو شب قدر ما
دیده كه بى‏نور تو شد، كور به‏
سر كه نه در پاى تو، در گور بِهْ‏
بعد على شاخص عترت تویى‏
وارث میراث نبوّت تویى‏
مصلحت ملّت اسلام و دین‏
كرد تو را گوشه غُزلت نشین‏
هیچ گذشتى چو گذشت تو نیست‏
آن كه ز شاهى بكشد دست، كیست؟
صبر هم از صبر تو بى‏تاب شد
كوزه شد و زهر شد و آب شد
ملّت اسلام كه پاینده باد
مشعل توحید كه تابنده باد
هر دو رهین خدمات تواند
شكر گزارنده ذات تواند
تا ابد اى خسرو والا مقام‏
بر تو و بر دین محمّد سلام‏
كلك «ریاضى» كه گهر ریز شد
زان نظر مرحمت‏آمیز شد(2901)
سوره صبر
اگر یك تبسّم، حسن مى‏شدیم‏
مُرید خصال حسن مى‏شدیم‏
دل روشنش را ورق مى‏زدیم‏
و با نور او هم‏سخن مى‏شدیم‏
ز بوى كرامات او چون بهار
شكوفا و گل پیرهن مى‏شدیم‏
به باغ جمالش، قدم مى‏زدیم‏
شبى بلبل آن چمن مى‏شدیم‏
براى پراكندن عطر او
جهانگرد، چون نسترن مى‏شدیم‏
چو گیسوى عرفان، به دست حسن‏
شكن، در شكن، در شكن مى‏شدیم‏
براى تماشاى صبر خدا
به گِرد حسن، انجمن مى‏شدیم‏
ز او مى‏گرفتیم، ما مشق نور
به تعلیم او، شب‏شكن مى‏شدیم‏
چو او، بر هوس بانگ «لا» مى‏زدیم‏
«بلى» گوى عشق كهن مى‏شدیم‏
حسن، فصل پیوند دل‏هاى ماست‏
بدون حسن، «ما» و «من» مى‏شدیم‏
نبودیم اگر بسته مِهر او
به مولا قسم، ریشه‏كن مى‏شدیم‏
حسن سیرتان، وارث آدمند
چه خوب است ما هم، حسن مى‏شدیم(2902)
آینه از فرط تجلّى شكست‏
دفتر ایجاد چو روز ازل‏
رفت به توشیحِ حقِ لم یزل‏
در كف قدرت قلم نور داشت‏
دیده به دیباچه منشور داشت‏
نام تو را دیده و ممهور كرد
مُهر تو را زینت منشور كرد
نادره فرمان مشیّت شمول‏
كرد اشارت چو به خلق عقول‏
پرتو ادراك تو هر سو كه تافت‏
عقل سراسیمه به آن سو شتافت‏
تا شود از دولت عین‏الیقین‏
خرمن ادراك تو را، خوشه چین‏
اى صمدى خصلت و ایزد جلال‏
وى علوى صولت و احمد جمال‏
طاق دو ابروى تو نزد عقول‏
منحنى قوس صعود و نزول‏
متّصل از جذبه تو كاف و نون‏
منفصل از نهى تو، عقل و جنون‏
عشق چو از غیب پدیدار شد
حُسن به حسن تو گرفتار شد
حُسن شد از باده عشقت ز دست‏
دست وِرا حُسن تو از پشت بست‏
حُسن سه حرف است و در این حرف نیست‏
جز سه رقم باده در این ظرف نیست‏
مستى «ملك» و «ملكوت» از تو باد
باده به جام جبروت از تو باد
حُسن تو در این سه جهان ساقى است‏
در كف او، جام هوالباقى است‏
تا به كفِ حُسن تو این جام هست‏
هر سه جهان است از این باده مست‏
زهر كجا؟ جُعده كجا؟ او كجا؟
غیر كجا و حرم هو كجا؟
قطره كجا راه به دریا برد
اسم كجایى پى به مسمّى برد؟
هستى ظل، بسته به نور است، نور
سایه كه بى‏نور ندارد ظهور
چون كه زدم غوطه به دریاى فكر
تا به كف آرم دُر مضمونِ بكر
هاتفى از خلوت لاهوتیان‏
آمد و رو كرد به ناسوتیان‏
گفت: خداوند علیم و غفور
كرد در این آینه از بس ظهور
تاب نیاورده و از پا نشست‏
آینه از فرط تجلّى شكست!
ذكر ملك شد پس از آن از مَحَن:
یا حسن و یا حسن و یا حسن(2903)
محرم اسرار
مرغ دل آواى چمن مى‏زند
چنگ توسّل به حسن مى‏زند
باز كه هنگامه بشكفتن است‏
با گل روى تو سخن گفتن است‏
گل كه بگفتم تو ز گل بهترى‏
چون گل گلخانه پیغمبرى‏
غنچه ز لبخند تو وا مى‏شود
خاك ز لطف تو طلا مى‏شود
ماه بگویم به تو یا آفتاب‏
اى پسر باادب بوتراب‏
یا حسن از حُسن، تو مستحسنى‏
فاطمه مى‏گفت كه روح منى‏
اى ز همه خوبتران خوب‏تر
پیش خدا از همه محبوب‏تر
پیر خرابات معانى تویى‏
حجّت حق، حیدر ثانى تویى‏
خضر لب عطشان مى ساغرت‏
دهر طفیل پدر مادرت‏
نسخه چو سقراط نویسد خطاست‏
نسخه تو عافیت است و شفاست‏
ناصیه‏ات مطلع‏الانوار عشق‏
سینه تو مخزن الاسرار عشق‏
خال سیاهت حجرالاسود است‏
بوسه گه قبله و نُه گنبد است‏
شیعه كه دیوانه و مفتون توست‏
اى پسر فاطمه ممنون توست‏
فاطمه را نور دو عینى حسن‏
محرم اسرار حسینى حسن‏
نام تو ما را دو جهان آبروست‏
مرحمتى كن كه بقیع آرزوست‏
گوشه چشمى تو به خوش‏زاد كن‏
این دل محنت زده را شاد كن(2904)
آفتاب همیشه هستى!
واژه افتخار - نامت - سبز
عطرت، اندیشه‏ات، كلامت سبز
اى سرود شكفتن گل‏ها!
نغمه‏ات آشنا، سلامت سبز
مى‏شناسى صفاى آینه را
مثل آیینه‏ها، مرامت سبز
امتداد زلال دریایى‏
موج در موج هر پیامت سبز
مستم از باده محبّت تو
سبزم از جرعه مُدامت، سبز
قاصد صبح روشن فردا!
لحظه‏ها، از طنینِ گامت سبز
از تو برپاست، راه و رسم وفا
اى سراپا وفا! قیامت سبز
ارتباط تو با خدا، سبزست‏
عزّتت سبز! احترامت سبز!
آفتابِ همیشه هستى!
زندگى مى‏شود به نامت، سبز(2905)
حُسنِ حَسَن‏
ماه ما، در نیمه ماه خدا پیدا شده‏
بنگرش ماه خدا روشن ز ماه ما شده‏
گشته در این ماه یك ماه مبارك تابناك‏
زین سبب ماه مبارك ماه بى‏همتا شده‏
آفتاب و ماه از نور جمالش مستنیر
قامت چرخ از قیام قامت او تا شده‏
روح و ریحان محمّد، سروِ بستان على‏
زینت آغوش ناز زهره زهرا شده‏
سبط اكبر سرور جمع جوانان بهشت‏
كز ازل فرمان فرماندارایش امضا شده‏
خسرو شیرین زبان و شهد لب، شكّر سخن‏
نوبر و نوشین روان و نوگل و زیبا شده‏
نام نیكویش حسن، خُلقش حسن، خویش حسن‏
حُسن سر تا سر، ز پا تا سر، ز سر تا پا شده‏
آنچه خوبان جهان دارند از حُسن و جمال‏
جمله در وجه حسن بر وجه احسن جا شده‏
شه شده شاهد شده، ره شده رهبر شده‏
سر شده سردار گشته، مه شده مولا شده‏
مجمع اسماء حُسنى‏ را كه «فَدْعُوهُ بهاست»
مظهر نصّ «لَهُ الأسماء وَالْحُسنى‏» شده‏
لمعه‏یى از پرتو روى نكویش «وَالضّحى‏»
تار مویش لامِ «وَاللَّیْلِ اِذا یَغْشى‏» شده‏
از نگاه چشم مستش حور، حیران در قصور
قهرمان «یَعْلَمُ الْجَهْرُ وما یَخْفى‏» شده‏
بر دم عیسى دمیده تا مسیحا دم شده‏
دست موسى را گرفته تا یدِ بیضا شده‏
همچو جدّش مصطفى پیشانى نورانیش‏
نقش نور «سَبِّحِ اسْمَ رَبّك الأَعْلى‏» شده‏
همچو بابش مرتضى چون ماه در شب‏هاى تار
نوربخشِ بى‏چراغان شب یلدا شده‏
خوان جودش «رَبّنا اَنْزل عَلَینا مائده»
نان بى مَنُّ واَذایَشْ مَنّ والسّلوى‏ شده‏
طاق ابروى خَمش بر آن خمِ ابرو قسم‏
در ره معراج ما چون مسجد الاقصى شده‏
نسل پاك احمد و حیدر، حسین است و حسن‏
این دو دریا، بار دیگر باز یك دریا شده‏
جاى پیغمبر حسن، جان على باشد حسین‏
زین دو نور، انوارِ نیكانِ جهان انشا شده‏
هر كه در حُسنِ حَسَنْ، حُسن خُداوندى ندید
روزِ دید، از دیدن دادار نابینا شده(2906)