مقام: امام دوّم. نام مبارك: حسن (علیه السلام) . لقب: مجتبى (علیه السلام) . كنیه:ابومحمد (علیه السلام) . نام پدر: على(علیه السلام) . نام مادر: فاطمه (علیها السلام). تاریخ ولادت: 15 رمضان. سال ولادت: سوم هجرى. مدت عمر شریف: 47 سال. مدت امامت: 10 سال. تاریخ شهادت: 28 صفر یا 7 صفر سنه 50 هجرى. سبب شهادت: به تحریك معاویه توسط همسرش جعده. محل شهادت: مدینه منوره. محل دفن: مدینه، قبرستان بقیع. همسران: 1 - امبشیر بنت ابن مسعود 2 - حوله بنت منظور 3 - اماسحاق بنت طلحه 4 - جعده بنت اشعث بن قیس. تعداد فرزندان: 8 پسر و 7 دختر.
داستان ولادت به گونهاى كه در روایات شیخ صدوق(قدس سره) )در امالى و علل و عیون اخبار الرضا(علیه السلام) و روایات دیگر محدّثین شیعه و اهل سنّت آمده و از امام سجاد(علیه السلام) روایت شده این گونه است كه فرمود: چون فاطمه(علیها السلام) فرزندش حسن را به دنیا آورد، به پدرش على(علیه السلام) عرض كرد: نامى براى او بگذار، على(علیه السلام) فرمود: من چنان نیستم كه در مورد نامگذارى او به رسول خدا پیشى گرفته و سبقت جویم. در این وقت رسول خدا(صلى الله علیه و آله) بیامد، و آن كودك را در پارچه زردى پیچیده، به نزد آن حضرت بردند. حضرت فرمود: مگر من به شما نگفته بودم كه او را در پارچه زرد نپیچید؟ سپس آن پارچه را به كنارى افكند و پارچه سفیدى گرفته و كودك را در آن پیچید، آنگاه رو به على(علیه السلام) كرده فرمود: آیا او را نامگذارى كردهاى؟ عرض كرد: من در نامگذارى وى به شما پیشى نمىگرفتم! رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: من هم در نامگذارى وى بر خدا سبقت نمىجویم! در این وقت خداى تبارك و تعالى به جبرئیل وحى فرمود كه براى محمد پسرى متولد شده، به نزد وى برو و سلامش برسان و تبریك و تهنیت گوى و به وى بگو: براستى كه على نزد تو به منزله هارون است از موسى، پس او را به نام پسر هارون نام بنه! جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوى خداى تعالى به وى تهنیت گفت و سپس اظهار داشت: خداى تبارك و تعالى تو را مأمور كرده كه او را به نام پسر هارون نام بگذارى. رسول خدا(صلى الله علیه و آله) پرسید: نام پسر هارون چیست؟ عرض كرد: «شبر». فرمود: زبان من عربى است؟ عرض كرد: نامش را «حسن» بگذار، و رسول خدا(صلى الله علیه و آله) او را حسن نامید...(2897) در روایات بسیارى از طریق اهل سنّت آمده كه این دو نام شریف «حسن» و «حسین» در جاهلیّت سابقه نداشته و از نامهاى بهشتى است، و متن یكى از آن روایات كه طبرى در كتاب ذخائر العقبى روایت كرده، این گونه است كه عمران بن سلیمان گفته: «الحسن و الحسین اسمان من اسماء اهل الجنة، ما سمیت بهما فى الجاهلیة(2898)؛ حسن و حسین دو نام از نامهاى اهل بهشت است كه در زمان جاهلیّت سابقه نداشته است.» در تاریخ آمده كه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) هنگام ولادت امام حسن(علیه السلام) گوسفندى براى او عقیقه كرد و به قابله نیز یك ران گوسفند و یك دینار طلا بخشید؛ سپس موى سر او را تراشید و فرمود كه هم وزن آن نقره صدقه بدهند.(2899)
مولودى امام مجتبى(علیه السلام)
كتاب حُسن خدا
امشب كتاب حسن خدا، باز مىشود
چشم عزیز فاطمه، تا باز مىشود
حسن ازل، تجلّى زیباترى كند؟
یا پرده از جمال خدا باز مىشود؟
آیات قدرت، از همه سو جلوه مىكند
درهاى رحمت، از همه جا باز مىشود
نخلى ز نخلهاى امامت، كند قیام
رازى ز رازهاى بقا، باز مىشود
تا دیدگان نور دل و دیده بتول
بر چهره رسول خدا باز مىشود
فریا مىزنند ز شادى فرشتگان
كامشب درِ بهشت خدا، باز مىشود
ریحانه رسول خدا كز شمیم آن
گلهاى عشق و صبر و رضا باز مىشود
زیباترین شكوفه نخل مقاومت
در بوستان مهر و وفا باز مىشود
چشم علىّ و فاطمه بیند چو آن جمال
لبهایشان به حمد و ثنا، باز مىشود
این است آن كه از اثر حُسن رأى او
بس پردهها ز روى ریا، باز مىشود
هر عقده كز معاویه در كار دین فتد
از رأى او، به صلح و صفا باز مىشود
از شعلههاى داغ دل آن امام صلح
راه قیام كرب و بلا باز مىشود
اى یادگار ماه خدا! كز فروغ تو
راز كمال ماه خدا، باز مىشود
تو برترین كریمى و در عالم وجود
هر عقدهیى به دست شما باز مىشود
دشمن، چو دوست بهره بَرَد از كرامتت
وقتى تو را بساط عطا، باز مىشود
قدر تو، ناشناخته مانَد اى جمال صبر!
این راز بسته، روز جزا باز مىشود
من زندهام به بوى تو و از نگاه تو
گل از گلِ وجودِ مرا باز مىشود(2900)
هیچ گذشتى چو گذشتِ تو نیست
اى علوى ذات و خدایى صفات
صدرنشین همه كاینات
سیّد و سالار شباب بهشت
دست قضا و قلم سرنوشت
زاده طوبى و بهشت برین
نور خدا در ظلمات زمین
نور دل و دیده ختمى مآب
سایهاى از پرتو تو آفتاب
علّت غایىِّ همه ممكنات
عمر ابد داده به آب حیات
پاكترین گوهر نسل بشر
جنّ و ملك بر قدمش سوده سر
صاحب عنوان بشیر و نذیر
بر فلك وحى سراج منیر
آینه پاك كه نور خدا
تابد از این آینه بر ما سوا
باب تو سر سلسله اولیاست
چشم پر از نور خدا مرتضىست
مادر تو دختِ پیمبر بُوَد
آیهاى از سوره كوثر بُوَد
پردهنشین حرم كبریا
فاطمه آن زُهره زهراى ما
عاشق كل، حضرت سلطان عشق
خون خدا، شاه شهیدان عشق
با تو ز یك گوهر و یك مادر است
ظلِّ خدایىِّ تواَش بر سر است
سینه سیناى شما طور وحى
نور شما شاخهاى از نور وحى
در رمضان ماه نشاط و سرور
ماه دعا، ماه خدا، ماه نور
نورفشان شد ز دو سو آسمان
در دو افق تافت دو خورشید جان
وحى خدا از افق ایزدى
نور حَسَن از افق احمدى
مشك و گلابى به هم آویختند
در قدح اهل ولا ریختند
اى رمضان از تو شرف یافته
نور تو بر جبهه او تافته
نیمه ماه رمضان عزیز
گیسوى مشكین تو شد مشك بیز
نور خدا تافت از آن روى ماه
خاصّه از آن چشم درشت سیاه
سرخىِ گل عكس گل روى توست
طلعت شب سایه گیسوى توست
روز كه خورشید درخشان صبح
سر زند از چاك گریبان صبح
سرخى آن نور و پگاه سپید
روى افق نقش تو آید پدید
اى رخ تو در رمضان بدر ما
هر سر موى تو شب قدر ما
دیده كه بىنور تو شد، كور به
سر كه نه در پاى تو، در گور بِهْ
بعد على شاخص عترت تویى
وارث میراث نبوّت تویى
مصلحت ملّت اسلام و دین
كرد تو را گوشه غُزلت نشین
هیچ گذشتى چو گذشت تو نیست
آن كه ز شاهى بكشد دست، كیست؟
صبر هم از صبر تو بىتاب شد
كوزه شد و زهر شد و آب شد
ملّت اسلام كه پاینده باد
مشعل توحید كه تابنده باد
هر دو رهین خدمات تواند
شكر گزارنده ذات تواند
تا ابد اى خسرو والا مقام
بر تو و بر دین محمّد سلام
كلك «ریاضى» كه گهر ریز شد
زان نظر مرحمتآمیز شد(2901)
سوره صبر
اگر یك تبسّم، حسن مىشدیم
مُرید خصال حسن مىشدیم
دل روشنش را ورق مىزدیم
و با نور او همسخن مىشدیم
ز بوى كرامات او چون بهار
شكوفا و گل پیرهن مىشدیم
به باغ جمالش، قدم مىزدیم
شبى بلبل آن چمن مىشدیم
براى پراكندن عطر او
جهانگرد، چون نسترن مىشدیم
چو گیسوى عرفان، به دست حسن
شكن، در شكن، در شكن مىشدیم
براى تماشاى صبر خدا
به گِرد حسن، انجمن مىشدیم
ز او مىگرفتیم، ما مشق نور
به تعلیم او، شبشكن مىشدیم
چو او، بر هوس بانگ «لا» مىزدیم
«بلى» گوى عشق كهن مىشدیم
حسن، فصل پیوند دلهاى ماست
بدون حسن، «ما» و «من» مىشدیم
نبودیم اگر بسته مِهر او
به مولا قسم، ریشهكن مىشدیم
حسن سیرتان، وارث آدمند
چه خوب است ما هم، حسن مىشدیم(2902)
آینه از فرط تجلّى شكست
دفتر ایجاد چو روز ازل
رفت به توشیحِ حقِ لم یزل
در كف قدرت قلم نور داشت
دیده به دیباچه منشور داشت
نام تو را دیده و ممهور كرد
مُهر تو را زینت منشور كرد
نادره فرمان مشیّت شمول
كرد اشارت چو به خلق عقول
پرتو ادراك تو هر سو كه تافت
عقل سراسیمه به آن سو شتافت
تا شود از دولت عینالیقین
خرمن ادراك تو را، خوشه چین
اى صمدى خصلت و ایزد جلال
وى علوى صولت و احمد جمال
طاق دو ابروى تو نزد عقول
منحنى قوس صعود و نزول
متّصل از جذبه تو كاف و نون
منفصل از نهى تو، عقل و جنون
عشق چو از غیب پدیدار شد
حُسن به حسن تو گرفتار شد
حُسن شد از باده عشقت ز دست
دست وِرا حُسن تو از پشت بست
حُسن سه حرف است و در این حرف نیست
جز سه رقم باده در این ظرف نیست
مستى «ملك» و «ملكوت» از تو باد
باده به جام جبروت از تو باد
حُسن تو در این سه جهان ساقى است
در كف او، جام هوالباقى است
تا به كفِ حُسن تو این جام هست
هر سه جهان است از این باده مست
زهر كجا؟ جُعده كجا؟ او كجا؟
غیر كجا و حرم هو كجا؟
قطره كجا راه به دریا برد
اسم كجایى پى به مسمّى برد؟
هستى ظل، بسته به نور است، نور
سایه كه بىنور ندارد ظهور
چون كه زدم غوطه به دریاى فكر
تا به كف آرم دُر مضمونِ بكر
هاتفى از خلوت لاهوتیان
آمد و رو كرد به ناسوتیان
گفت: خداوند علیم و غفور
كرد در این آینه از بس ظهور
تاب نیاورده و از پا نشست
آینه از فرط تجلّى شكست!
ذكر ملك شد پس از آن از مَحَن:
یا حسن و یا حسن و یا حسن(2903)
محرم اسرار
مرغ دل آواى چمن مىزند
چنگ توسّل به حسن مىزند
باز كه هنگامه بشكفتن است
با گل روى تو سخن گفتن است
گل كه بگفتم تو ز گل بهترى
چون گل گلخانه پیغمبرى
غنچه ز لبخند تو وا مىشود
خاك ز لطف تو طلا مىشود
ماه بگویم به تو یا آفتاب
اى پسر باادب بوتراب
یا حسن از حُسن، تو مستحسنى
فاطمه مىگفت كه روح منى
اى ز همه خوبتران خوبتر
پیش خدا از همه محبوبتر
پیر خرابات معانى تویى
حجّت حق، حیدر ثانى تویى
خضر لب عطشان مى ساغرت
دهر طفیل پدر مادرت
نسخه چو سقراط نویسد خطاست
نسخه تو عافیت است و شفاست
ناصیهات مطلعالانوار عشق
سینه تو مخزن الاسرار عشق
خال سیاهت حجرالاسود است
بوسه گه قبله و نُه گنبد است
شیعه كه دیوانه و مفتون توست
اى پسر فاطمه ممنون توست
فاطمه را نور دو عینى حسن
محرم اسرار حسینى حسن
نام تو ما را دو جهان آبروست
مرحمتى كن كه بقیع آرزوست
گوشه چشمى تو به خوشزاد كن
این دل محنت زده را شاد كن(2904)
آفتاب همیشه هستى!
واژه افتخار - نامت - سبز
عطرت، اندیشهات، كلامت سبز
اى سرود شكفتن گلها!
نغمهات آشنا، سلامت سبز
مىشناسى صفاى آینه را
مثل آیینهها، مرامت سبز
امتداد زلال دریایى
موج در موج هر پیامت سبز
مستم از باده محبّت تو
سبزم از جرعه مُدامت، سبز
قاصد صبح روشن فردا!
لحظهها، از طنینِ گامت سبز
از تو برپاست، راه و رسم وفا
اى سراپا وفا! قیامت سبز
ارتباط تو با خدا، سبزست
عزّتت سبز! احترامت سبز!
آفتابِ همیشه هستى!
زندگى مىشود به نامت، سبز(2905)
حُسنِ حَسَن
ماه ما، در نیمه ماه خدا پیدا شده
بنگرش ماه خدا روشن ز ماه ما شده
گشته در این ماه یك ماه مبارك تابناك
زین سبب ماه مبارك ماه بىهمتا شده
آفتاب و ماه از نور جمالش مستنیر
قامت چرخ از قیام قامت او تا شده
روح و ریحان محمّد، سروِ بستان على
زینت آغوش ناز زهره زهرا شده
سبط اكبر سرور جمع جوانان بهشت
كز ازل فرمان فرماندارایش امضا شده
خسرو شیرین زبان و شهد لب، شكّر سخن
نوبر و نوشین روان و نوگل و زیبا شده
نام نیكویش حسن، خُلقش حسن، خویش حسن
حُسن سر تا سر، ز پا تا سر، ز سر تا پا شده
آنچه خوبان جهان دارند از حُسن و جمال
جمله در وجه حسن بر وجه احسن جا شده
شه شده شاهد شده، ره شده رهبر شده
سر شده سردار گشته، مه شده مولا شده
مجمع اسماء حُسنى را كه «فَدْعُوهُ بهاست»
مظهر نصّ «لَهُ الأسماء وَالْحُسنى» شده
لمعهیى از پرتو روى نكویش «وَالضّحى»
تار مویش لامِ «وَاللَّیْلِ اِذا یَغْشى» شده
از نگاه چشم مستش حور، حیران در قصور
قهرمان «یَعْلَمُ الْجَهْرُ وما یَخْفى» شده
بر دم عیسى دمیده تا مسیحا دم شده
دست موسى را گرفته تا یدِ بیضا شده
همچو جدّش مصطفى پیشانى نورانیش
نقش نور «سَبِّحِ اسْمَ رَبّك الأَعْلى» شده
همچو بابش مرتضى چون ماه در شبهاى تار
نوربخشِ بىچراغان شب یلدا شده
خوان جودش «رَبّنا اَنْزل عَلَینا مائده»
نان بى مَنُّ واَذایَشْ مَنّ والسّلوى شده
طاق ابروى خَمش بر آن خمِ ابرو قسم
در ره معراج ما چون مسجد الاقصى شده
نسل پاك احمد و حیدر، حسین است و حسن
این دو دریا، بار دیگر باز یك دریا شده
جاى پیغمبر حسن، جان على باشد حسین
زین دو نور، انوارِ نیكانِ جهان انشا شده
هر كه در حُسنِ حَسَنْ، حُسن خُداوندى ندید
روزِ دید، از دیدن دادار نابینا شده(2906)