«گاهى با خود فكر مىكنم جوان كه در بهترین اوقات عمر خود به سر مىبرد، اگر بخواهد سرمایهاى به دست بیاورد كه موفّقیت دنیایى و آخرتى او را تضمین كند، دنبال چه چیزى باید باشد؟ سؤال مهمّى است... جوابى كه من به آن رسیدهام، این یك كلمه است: تقوا. اگر جوان در دوره جوانى سعى كند تقوا داشته باشد -با همان تعریفى كه در فرهنگ دینى و قرآن از تقوا شده است- بزرگترین سرمایه را هم براى درس، هم براى فعالیّتهاى سازندگى، هم براى عزّت دنیوى، هم براى بدست آوردن دستاوردهاى مادّى، هم براى معنویت -اگر اهل معنویت است- بدست آورده است».(1581)
«اگر شما جوانان این سه خصوصیت را در خودتان به وجود آورید، در هر شرایطى و در همه زمینهها موفّق خواهید بود. جوان اولاً باید احساس مسئولیت كند؛ یعنى واقعاً خودش را مسئول بداند و بخواهد كه زندگى را با پاى خودش پیش ببرد و حركت كند و مثل پر كاهى در امواج حوادث نباشد.
ثانیاً، با ایمان حركت كند. ایمان نقش بسیار مهمى در پیشرفت در همه میدانها و نیز پیروزى بر همه موانع دارد.
ثالثاً، بصیرت و آگاهى داشته باشد.
اگر جوانان این سه خصوصیت را در خودشان تأمین كنند -كه البتّه كار چندان آسانى نیست، اما بسیار ممكن است- در همه زمینهها شما مىتوانید موفّقیت خودتان را تضمین كنید».(1582)
هر كس یوسفِ وجودش را ارزان بفروشد، پشیمان مىشود. عمر، جوانى، عزّت، استقلال و پاكى انسان، هر یك یوسفى هستند كه باید مواظب باشیم ارزان نفروشیم.
كلید همه بدبختىها، غفلت است. غفلت از خداوند، غفلت از معاد، غفلت از آثار و پیامدهاى گناه، غفلت از توطئهها، غفلت از محرومان، غفلت از تاریخ و سنّتهاى آن و غفلت از جوانى و استعدادها و زمینههاى رشد.
جوانى، موهبتى از جانب خداوند است.
جوانى، ثروتى است كه انسان باید آن را جز، در بهاى بهشت، خرج نكند.
خوشا به حال آنان كه جوانى را قدر مىدانند و این گوهر گرانبها را در راه سعادت خویش، به كار مىگیرند.
ضمیر جوان، آینه پاكیهاست؛ آینهاى كه هنوز گردى از گناهان بر روى آن ننشسته است.
نگاه جوان، پنجرهاى است كه رو به سوى افقهاى روشن گشوده شده است. پنجرهاى كه آفتاب حقیقت را مىنوشد.
دل جوان، رودخانهاى است كه مىخواهد تمام سنگها و صخرهها را درنوردد و از تمام دشتها و درّهها بگذرد تا به آستانه دریا قدم نهد.
خیال جوان، نسیم پویایى است، كه مىتواند به هر جا سفر كند و كرانهها را كشف كند.
جوان، همواره در جستجوى چشم اندازهاى روشن است.
جوان، همواره در پى تجربه و تماشاست. پس باید همیشه، دریچههاى «شهود» را بر روى جوان باز نگاه داشت. و فانوس «ایمان» را به دست او داد و گلهاى لبخند را به او تعارف كرد.
«من عمرم را در میان جوانها گذراندم. از دورانى كه خودم جوان بودم و با جوانهاى دانشگاهى كه خارج از محیط ما بودند، ارتباط برقرار كردم، تا امروز هم ارتباط من با جوانها قطع نشده است. بنابراین مىدانم حال و هواى جوانى چیست و امروز در فضاى جوانى ما چه مىگذرد...».(1583)