تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

پاسخ قاطع ابن عباس به ابن زبیر درباره ازدواج موقّت‏

وقتى ابن عباس وارد مكّه شد و عبداللَّه بن زبیر نیز بر فراز منبر خطبه مى‏خواند، چون نظرش به ابن عباس افتاد -كه در آن روزها نابینا شده بود- گفت: اى مردم، كورى نزد شما آمده كه خدا دل او را نیز كور كند، او عایشه امّ المؤمنین را دشنام مى‏دهد و نزدیكان و اصحاب پیامبر(صلى الله علیه و آله) را لعن مى‏كند و متعه را حلال مى‏شمارد، در حالى كه زناى محض است.
این گفتار بر ابن عباس سنگین آمد، در آن حال غلامش -عكرمه كه دست او را گرفته بود- را صدا زد و گفت: مرا نزدیك او ببر. پس او را نزدیك برد، تا اینكه مقابل او ایستاد تا اینكه گفت: و اما اینكه مى‏گویى: متعه را در حالى كه زناى محض است، حلال مى‏دانم؛ به خدا قسم! در زمان رسول خدا(صلى الله علیه و آله) آن عمل مى‏شد و پس از ایشان نیز پیامبرى برانگیخته نشد؛ دلیل جواز آن نیز گفته ابن صهاك است كه مى‏گفت: دو متعه در زمان رسول خدا(صلى الله علیه و آله) وجود داشت و من آن دو را منع مى‏كنم و مرتكبین را مجازات مى‏كنم و ما گواهى او -جواز متعه در زمان پیامبر(صلى الله علیه و آله) را- مى‏پذیریم و تحریم او را قبول نمى‏كنیم. تو نیز از متعه متولد شده‏اى! پس وقتى از این چوب منبر پایین آمدى از مادرت در مورد بُرد (پیراهن)هاى عوسجه بپرس!
عبداللَّه بن عباس رفت و عبداللَّه بن زبیر نیز پایین آمد و با سرعت به سوى مادرش رفت و گفت: درباره بردهاى عوسجه برایم بگو! و با عصبانیّت اصرار كرد. مادرش گفت: پدرت با رسول خدا(صلى الله علیه و آله) بود و مردى به نام عوسجه دو بُرد را به او هدیه كرد و پدرت از بى‏همسرى به پیامبر(صلى الله علیه و آله) گلایه و شكایت كرد، آنگاه آن حضرت یكى از دو پیراهن را به او داد و او نیز نزد من آمد و با آن پیراهن مرا متعه كرد و مدتى گذشت و پیراهن دیگر آورد و به وسیله آنها مرا متعه كرد و من به تو حامله شدم، پس تو فرزند متعه هستى! حالا بگو از كجا این خبر به گوش تو رسید؟
گفت: از ابن عباس شنیدم. مادرش گفت: آیا من تو را از تماس با بنى‏هاشم منع نكردم، و نگفتم -مواظب باش- آنها زبان‏هاى غیر قابل تحمّل و پیروزى دارند.(213)