امیرالمؤمنین على(علیه السلام) و سپاهیانش، سوار بر اسبها، آهنگ حركت به سوى نهروان داشتند. ناگهان یكى از سران اصحاب رسید و مردى را همراه خود آورد و گفت: یا امیرالمؤمنین! این مرد ستاره شناس است و مطلبى دارد مىخواهد به عرض شما برساند.
ستاره شناس: یا امیرالمؤمنین! در این ساعت حركت نكنید، اندكى تأمّل كنید، بگذارید اقلّاً دو سه ساعت از روز بگذرد، آنگاه حركت كنید!
- «چرا؟»
- چون اوضاع كواكب دلالت مىكند كه هر كه در این ساعت حركت كند از دشمن شكست خواهد خورد و زیان سختى بر او و یارانش وارد خواهد شد، ولى اگر در آن ساعتى كه من مىگویم حركت كنید، ظفر خواهید یافت و به مقصود خواهید رسید!
- «این اسب من آبستن است، آیا مىتوانى بگویى كرهاش نر است یا ماده؟»
- اگر بنشینم حساب كنم مىتوانم.
- «دروغ مىگویى، نمىتوانى، قرآن مىگوید: هیچكس جز خدا از نهان آگاه نیست. آن خداست كه مىداند چه در رحم آفریده است. محمد رسول خدا(صلى الله علیه و آله) چنین ادعایى كه تو مىكنى نكرد. آیا تو ادعا دارى كه بر همه جریانهاى عالم آگاهى و مىفهمى در چه ساعت خیر و در چه ساعت شرّ مىرسد. پس اگر كسى به تو با این علم كامل و اطلاع جامع اعتماد كند به خدا نیازى ندارد.» بعد به مردم خطاب فرمود: «مبادا دنبال این چیزها بروید، اینها منجر به كهانت و ادعاى غیبگویى مىشود. كاهن همردیف ساحر است و ساحر همردیف كافر و كافر در آتش است.» آنگاه رو به آسمان كرد و چند جمله دعا مبنى بر توكل و اعتماد به خداى متعال خواند. سپس رو كرد به ستاره شناس و فرمود: «ما مخصوصاً برخلاف دستور تو عمل مىكنیم و بدون درنگ همین الان حركت مىكنیم.» فوراً فرمان حركت داد و به طرف دشمن پیش رفت. در كمتر جهادى به قدر آن جهاد، پیروزى و موفقیت نصیب على(علیه السلام) شده بود.(921)