تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

نكات‏

«اگر جامعه ما بخواهد به راستى اسلامى بماند و اسلام اصیل بر آن حكومت كند، باید فقیه در جامعه، هم رهبرى فقاهتى كند و هم رهبرى ولایتى؛ یعنى باید نبض حكومت در دست فقیه باشد.»(2817)
مقام معظم رهبرى: «اگر مسأله ولایت مطلقه فقیه كه مبنا و قاعده این نظام است، ذرّه‏اى خدشه‏دار شود، ما گره كور خواهیم داشت.»(2818)
امام خمینى(رحمه الله): اگر فقیه در كار نباشد، ولایت فقیه در كار نباشد طاغوت است. یا خدا است یا طاغوت. اگر رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد طاغوت است.»(2819)
آیت اللَّه مصباح یزدى: ولایت فقیه، مترقّى‏ترین اصل قوانین كشور است.(2820)
امام خمینى(رحمه الله): ولایت فقیه براى شما یك هدیه الهى است.(2821)
امام خمینى(رحمه الله): فقهاى جامع الشرایط از طرف معصومین نیابت در تمام امور شرعى، سیاسى و اجتماعى دارند و تولى امور در غیبت كبیر موكول به آنان است.(2822)
مخالفت با ولایت فقیه، مخالفت با اسلام است.(2823)
امام خمینى(رحمه الله): ولایت فقیه از موضوعاتى است كه تصوّر آنها موجب تصدیق مى‏شود و چندان به برهان احتیاج ندارد... اینكه امروز به «ولایت فقیه» چندان توجهى نمى‏شود و احتیاج به استدلال پیدا كرده، علّتش اوضاع اجتماعى مسلمانان عموماً و حوزه‏هاى علمیّه خصوصاً مى‏باشد.(2824)
مقام معظّم رهبرى: «ولایت فقیه جزء واضحات فقه اسلام است.»(2825)
آیت اللَّه هاشمى رفسنجانى: ولایت فقیه محكم‏ترین مبناى حركت جمهورى اسلامى ایران است... ولایت فقیه محور حكومت شیعى است اگر ولایت را از شیعه بگیرند شیعه چیزى ندارد.(2826)
امام خمینى(رحمه الله): اگر فقیه عالم و عادل بپاخاست و تشكیل حكومت داد، همان ولایتى را كه پیامبر در امر اداره جامعه داشت دارا مى‏باشد، و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند.(2827)
امام خمینى(رحمه الله): ولایت فقیه یك چیزى نیست كه مجلس خبرگان درست كرده باشد. ولایت فقیه یك چیزى است كه خداى تبارك و تعالى درست كرده است، همان ولایت رسول‏الله است.(2828)
نقش ولایت فقیه همان نقش امامت و تدوام خط انبیاست.
اسلام قوانینى درباره مسائل اقتصادى و جزائى و نظامى و قضائى دارد كه نه اجازه مى‏دهد آن احكام تعطیل شود و نه اختیار اجراى آن را به دست افراد جاهل به احكام مى‏سپارد، بلكه اجراى آن را تنها به دست فقهاى عادل و اسلام شناسان با تقوى سپرده تا در تمام حوادث طبق قانون خدا حكم كنند و اطاعت از آن فقها را همچون اطاعت از امام معصوم و رسول گرامى واجب دانسته است.
آیا مسلمانان نیاز به حكومت و نظام ندارند؟ آیا جامعه و كشور اسلامى نباید حفظ شود؟ آیا حفظ مرزها لازم نیست؟ آیا قوانین در كشور اسلامى نباید اجرا شود؟ آیا حقّ مظلوم نباید از ظالم گرفته شود و ظالم به مجازات برسد؟ آیا صداى اسلام نباید به همه دنیا برسد؟ آیا تلاش انبیا و امامان تنها براى زمان خود آن بزرگواران بود یا براى همه زمان‏ها و سرزمین‏ها؟
اگر جواب مثبت است و اسلام نیاز به نظام و حكومت و جامعه و قانون دارد و حفظ حقوق و مرزها مطرح است، باید در زمان غیبت نیز حكومت اسلامى باشد. زیرا بدون یك تشكیلات حساب شده و دقیق بخصوص در زمان ما كه تمام مخالفان اسلام داراى تشكیلاتى بس بزرگ و دقیق هستند، هرگز نمى‏توانیم از قانون و مكتب و مرز و جان و مال و آبروى خود دفاع كنیم و اگر حكومت لازم است، حاكم هم لازم است. زیرا حكومت بدون حاكم محال است.
اكنون كه اسلام براى اجراى قوانین خود هم نیاز به حكومت دارد و هم حاكم، باید ببینیم حاكم چه شرایطى باید داشته باشد. آیا لازم است حكم خدا را عمیقاً بداند یا نه؟ آیا عدالت داشته باشد یا نه؟ آیا آشنا و آگاه به مسائل و حوادث باشد یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است و به حاكمِ اسلام شناس باتقوى و سیاستمدار نیاز است، این همان است كه ما آن را ولایت فقیه مى‏نامیم.
كسانى كه ولایت فقیه را قبول ندارند باید یكى از نظریه‏هاى زیر را بپذیرند:
1- اسلام تنها نماز و روزه و یك سرى عبادات فردى و اخلاقیّات است و در مسائل مهم اجتماعى، حقوقى، قضائى، سیاسى و اقتصادى دخالتى ندارد.
2- اسلام تنها براى زمان رسول‏اللّه بوده است و بعد از آن دیگر جاى قوانین مهم اجتماعى تنها در لابلاى كتاب‏هاست.
3- اسلام داراى قوانین حكومتى و اجتماعى مى‏باشد و شرایطى براى مجریان آن قرار نداده و هركس گرچه جاهل و فاسق باشد مى‏تواند زمام امور را به دست بگیرد.
آیا جامعه اسلامى در زمان غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) نیاز به حاكم و حكومت ندارد؟!
امام رضا(علیه السلام) مى‏فرماید: «هیچ ملّت و امّتى بدون رهبر نیست و قوام جامعه وابسته به وجود رهبر است، تا به فرمان او هم بیت المال جمع و تقسیم شود و هم با دشمنان خدا به نبرد برخیزند و هم مردم را تشكّل داده و از تفرقه و تشتّت حفظ كند. اگر جامعه چنین رهبرى نداشته باشد، از هم مى‏پاشد و قوانین خدا و دستورات رسول‏اللّه و احكام الهى تغییر مى‏كند.»
مشاهده مى‏فرمائید كه مسأله رهبرى و حكومت در بیان امام رضا(علیه السلام) به عنوان مهم‏ترین مسئله زندگى مطرح شده و ناگفته پیداست كه گرفتن مالیات به نفع محرومان و تقسیم عادلانه آن و نبرد با مخالفان و تشكّل افراد جامعه چیزى نیست كه تنها مربوط به زمان حضور امامان معصوم باشد و در زمان غیبت جامعه را به حال خود رها و حكومت و حاكمى براى مسائل فوق لازم نباشد.
بر اساس روایات نیز اسلام بار حكومت را به دوش فقیه عادل گذارده است....
مهم‏ترین رمز پیروزى ملت ایران در این انقلاب توجه به ولایت فقیه بود، فقیه جامع‏الشرائطى همچون امام(قدس سره) كه دستور مى‏داد و مردم با جان و دل مى‏پذیرفتند.
دستور داد شیرهاى نفت را ببندید، سربازها از سربازخانه‏ها فرار كنند، كمبودها را از سهم امام جبران كنند، به تحصّن خود ادامه دهید، اگر درب مساجد را بستند وسط خیابان‏ها اقامه عزادارى نمایید، آیا این دستوراتِ به موقع امام در زمان طاغوت و پیروى مردم مسلمان دلیل سقوط رژیم پهلوى نشد؟!
ایران كشور پهناورى بود، كه در طول تاریخ هر وقت دشمنان به آن حمله كردند، گوشه‏اى از آن را جدا كردند. تنها زمانى كه نتوانستند حتّى یك وجب از خاك آن را جدا كنند، زمانى بود كه كشور در دست یك ولىّ فقیه بود، با اینكه تمامى قدرت‏هاى استكبارى جهان و عمّال آنها هماهنگ و متّحد شده و مصمّم بر شكست ایران و تجزیه آن بودند. براى همین است كه جهانخواران و مزدوران داخلى آنها با ولایت فقیه مخالفند و با انواع توطئه‏ها و تهمت‏ها در صدد تضعیف آن هستند.
من نمى‏دانم دلیل منطقى كسانى كه با ولایت فقیه مخالفت مى‏كنند، چیست و چه مى‏گویند؟
آیا مى‏گویند مسلمان‏ها حكومت و نظام لازم ندارند؟ آیا مى‏گویند نظام لازم است ولى ناظم و والى و حاكم لازم نیست؟ آیا مى‏گویند والى جامعه اسلامى، افراد غیر اسلام شناس باشند؟ آیا فكر مى‏كنند ولایت فقیه یك نوع استبداد دینى یا طبقاتى است؟ مگر فقیه از یك طبقه خاصى است؟ و مگر خودخواهى سلب عدالت از فقیه نمى‏كند كه در این صورت ولایت او در جامعه از بین مى‏رود.
ما از مخالفان ولایت فقیه مى‏پرسیم: شما كه دست امّت را از دست فقیه عادل درمى‏آورید در دست چه كسى مى‏گذارید؟ چند فقیه عادل سراغ دارید كه وابسته به شرق یا غرب و وطن فروش باشد؟ در این چند سال كه مردم ولایت فقیه را پذیرفتند، چه ضررى كردند و از چه چیزى باز ماندند؟ مگر تقلید تنها در مسائل عبادى است؟! مگر در مسائل اجتماعى و سیاسى و اقتصادى، احتمال حرام و حلال داده نمى‏شود و مگر نباید در هر موضوعى كه احتمال حرام و حلال مى‏دهیم تقلید كنیم؟ آیا سپردن رهبرى امت مسلمان به غیراسلام‏شناس همچون سپردن دانشكده پزشكى به غیر پزشك نیست؟ آیا سپردن امت به دست افراد غیرعادل و گناهكار، خیانت به مقام انسانیّت نیست؟ آیا نمى‏توانیم به دنیا اعلام كنیم تنها كسانى لیاقت رهبرى ما را دارند كه از علم و تقواى خاصى برخوردار باشند؟ آیا زمان آن نرسیده كه از پذیرش رهبرى‏هاى غیر صادقانه و سیاست بازان و فرصت طلبان حرفه‏اى شانه خالى كنیم و خود را در دامن اسلام انداخته و تنها رهبرى‏هایى را بپذیریم كه با معیارهاى وحى تطبیق كند؟(2829)