«اگر جامعه ما بخواهد به راستى اسلامى بماند و اسلام اصیل بر آن حكومت كند، باید فقیه در جامعه، هم رهبرى فقاهتى كند و هم رهبرى ولایتى؛ یعنى باید نبض حكومت در دست فقیه باشد.»(2817)
مقام معظم رهبرى: «اگر مسأله ولایت مطلقه فقیه كه مبنا و قاعده این نظام است، ذرّهاى خدشهدار شود، ما گره كور خواهیم داشت.»(2818)
امام خمینى(رحمه الله): اگر فقیه در كار نباشد، ولایت فقیه در كار نباشد طاغوت است. یا خدا است یا طاغوت. اگر رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد طاغوت است.»(2819)
آیت اللَّه مصباح یزدى: ولایت فقیه، مترقّىترین اصل قوانین كشور است.(2820)
امام خمینى(رحمه الله): ولایت فقیه براى شما یك هدیه الهى است.(2821)
امام خمینى(رحمه الله): فقهاى جامع الشرایط از طرف معصومین نیابت در تمام امور شرعى، سیاسى و اجتماعى دارند و تولى امور در غیبت كبیر موكول به آنان است.(2822)
مخالفت با ولایت فقیه، مخالفت با اسلام است.(2823)
امام خمینى(رحمه الله): ولایت فقیه از موضوعاتى است كه تصوّر آنها موجب تصدیق مىشود و چندان به برهان احتیاج ندارد... اینكه امروز به «ولایت فقیه» چندان توجهى نمىشود و احتیاج به استدلال پیدا كرده، علّتش اوضاع اجتماعى مسلمانان عموماً و حوزههاى علمیّه خصوصاً مىباشد.(2824)
مقام معظّم رهبرى: «ولایت فقیه جزء واضحات فقه اسلام است.»(2825)
آیت اللَّه هاشمى رفسنجانى: ولایت فقیه محكمترین مبناى حركت جمهورى اسلامى ایران است... ولایت فقیه محور حكومت شیعى است اگر ولایت را از شیعه بگیرند شیعه چیزى ندارد.(2826)
امام خمینى(رحمه الله): اگر فقیه عالم و عادل بپاخاست و تشكیل حكومت داد، همان ولایتى را كه پیامبر در امر اداره جامعه داشت دارا مىباشد، و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند.(2827)
امام خمینى(رحمه الله): ولایت فقیه یك چیزى نیست كه مجلس خبرگان درست كرده باشد. ولایت فقیه یك چیزى است كه خداى تبارك و تعالى درست كرده است، همان ولایت رسولالله است.(2828)
نقش ولایت فقیه همان نقش امامت و تدوام خط انبیاست.
اسلام قوانینى درباره مسائل اقتصادى و جزائى و نظامى و قضائى دارد كه نه اجازه مىدهد آن احكام تعطیل شود و نه اختیار اجراى آن را به دست افراد جاهل به احكام مىسپارد، بلكه اجراى آن را تنها به دست فقهاى عادل و اسلام شناسان با تقوى سپرده تا در تمام حوادث طبق قانون خدا حكم كنند و اطاعت از آن فقها را همچون اطاعت از امام معصوم و رسول گرامى واجب دانسته است.
آیا مسلمانان نیاز به حكومت و نظام ندارند؟ آیا جامعه و كشور اسلامى نباید حفظ شود؟ آیا حفظ مرزها لازم نیست؟ آیا قوانین در كشور اسلامى نباید اجرا شود؟ آیا حقّ مظلوم نباید از ظالم گرفته شود و ظالم به مجازات برسد؟ آیا صداى اسلام نباید به همه دنیا برسد؟ آیا تلاش انبیا و امامان تنها براى زمان خود آن بزرگواران بود یا براى همه زمانها و سرزمینها؟
اگر جواب مثبت است و اسلام نیاز به نظام و حكومت و جامعه و قانون دارد و حفظ حقوق و مرزها مطرح است، باید در زمان غیبت نیز حكومت اسلامى باشد. زیرا بدون یك تشكیلات حساب شده و دقیق بخصوص در زمان ما كه تمام مخالفان اسلام داراى تشكیلاتى بس بزرگ و دقیق هستند، هرگز نمىتوانیم از قانون و مكتب و مرز و جان و مال و آبروى خود دفاع كنیم و اگر حكومت لازم است، حاكم هم لازم است. زیرا حكومت بدون حاكم محال است.
اكنون كه اسلام براى اجراى قوانین خود هم نیاز به حكومت دارد و هم حاكم، باید ببینیم حاكم چه شرایطى باید داشته باشد. آیا لازم است حكم خدا را عمیقاً بداند یا نه؟ آیا عدالت داشته باشد یا نه؟ آیا آشنا و آگاه به مسائل و حوادث باشد یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است و به حاكمِ اسلام شناس باتقوى و سیاستمدار نیاز است، این همان است كه ما آن را ولایت فقیه مىنامیم.
كسانى كه ولایت فقیه را قبول ندارند باید یكى از نظریههاى زیر را بپذیرند:
1- اسلام تنها نماز و روزه و یك سرى عبادات فردى و اخلاقیّات است و در مسائل مهم اجتماعى، حقوقى، قضائى، سیاسى و اقتصادى دخالتى ندارد.
2- اسلام تنها براى زمان رسولاللّه بوده است و بعد از آن دیگر جاى قوانین مهم اجتماعى تنها در لابلاى كتابهاست.
3- اسلام داراى قوانین حكومتى و اجتماعى مىباشد و شرایطى براى مجریان آن قرار نداده و هركس گرچه جاهل و فاسق باشد مىتواند زمام امور را به دست بگیرد.
آیا جامعه اسلامى در زمان غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) نیاز به حاكم و حكومت ندارد؟!
امام رضا(علیه السلام) مىفرماید: «هیچ ملّت و امّتى بدون رهبر نیست و قوام جامعه وابسته به وجود رهبر است، تا به فرمان او هم بیت المال جمع و تقسیم شود و هم با دشمنان خدا به نبرد برخیزند و هم مردم را تشكّل داده و از تفرقه و تشتّت حفظ كند. اگر جامعه چنین رهبرى نداشته باشد، از هم مىپاشد و قوانین خدا و دستورات رسولاللّه و احكام الهى تغییر مىكند.»
مشاهده مىفرمائید كه مسأله رهبرى و حكومت در بیان امام رضا(علیه السلام) به عنوان مهمترین مسئله زندگى مطرح شده و ناگفته پیداست كه گرفتن مالیات به نفع محرومان و تقسیم عادلانه آن و نبرد با مخالفان و تشكّل افراد جامعه چیزى نیست كه تنها مربوط به زمان حضور امامان معصوم باشد و در زمان غیبت جامعه را به حال خود رها و حكومت و حاكمى براى مسائل فوق لازم نباشد.
بر اساس روایات نیز اسلام بار حكومت را به دوش فقیه عادل گذارده است....
مهمترین رمز پیروزى ملت ایران در این انقلاب توجه به ولایت فقیه بود، فقیه جامعالشرائطى همچون امام(قدس سره) كه دستور مىداد و مردم با جان و دل مىپذیرفتند.
دستور داد شیرهاى نفت را ببندید، سربازها از سربازخانهها فرار كنند، كمبودها را از سهم امام جبران كنند، به تحصّن خود ادامه دهید، اگر درب مساجد را بستند وسط خیابانها اقامه عزادارى نمایید، آیا این دستوراتِ به موقع امام در زمان طاغوت و پیروى مردم مسلمان دلیل سقوط رژیم پهلوى نشد؟!
ایران كشور پهناورى بود، كه در طول تاریخ هر وقت دشمنان به آن حمله كردند، گوشهاى از آن را جدا كردند. تنها زمانى كه نتوانستند حتّى یك وجب از خاك آن را جدا كنند، زمانى بود كه كشور در دست یك ولىّ فقیه بود، با اینكه تمامى قدرتهاى استكبارى جهان و عمّال آنها هماهنگ و متّحد شده و مصمّم بر شكست ایران و تجزیه آن بودند. براى همین است كه جهانخواران و مزدوران داخلى آنها با ولایت فقیه مخالفند و با انواع توطئهها و تهمتها در صدد تضعیف آن هستند.
من نمىدانم دلیل منطقى كسانى كه با ولایت فقیه مخالفت مىكنند، چیست و چه مىگویند؟
آیا مىگویند مسلمانها حكومت و نظام لازم ندارند؟ آیا مىگویند نظام لازم است ولى ناظم و والى و حاكم لازم نیست؟ آیا مىگویند والى جامعه اسلامى، افراد غیر اسلام شناس باشند؟ آیا فكر مىكنند ولایت فقیه یك نوع استبداد دینى یا طبقاتى است؟ مگر فقیه از یك طبقه خاصى است؟ و مگر خودخواهى سلب عدالت از فقیه نمىكند كه در این صورت ولایت او در جامعه از بین مىرود.
ما از مخالفان ولایت فقیه مىپرسیم: شما كه دست امّت را از دست فقیه عادل درمىآورید در دست چه كسى مىگذارید؟ چند فقیه عادل سراغ دارید كه وابسته به شرق یا غرب و وطن فروش باشد؟ در این چند سال كه مردم ولایت فقیه را پذیرفتند، چه ضررى كردند و از چه چیزى باز ماندند؟ مگر تقلید تنها در مسائل عبادى است؟! مگر در مسائل اجتماعى و سیاسى و اقتصادى، احتمال حرام و حلال داده نمىشود و مگر نباید در هر موضوعى كه احتمال حرام و حلال مىدهیم تقلید كنیم؟ آیا سپردن رهبرى امت مسلمان به غیراسلامشناس همچون سپردن دانشكده پزشكى به غیر پزشك نیست؟ آیا سپردن امت به دست افراد غیرعادل و گناهكار، خیانت به مقام انسانیّت نیست؟ آیا نمىتوانیم به دنیا اعلام كنیم تنها كسانى لیاقت رهبرى ما را دارند كه از علم و تقواى خاصى برخوردار باشند؟ آیا زمان آن نرسیده كه از پذیرش رهبرىهاى غیر صادقانه و سیاست بازان و فرصت طلبان حرفهاى شانه خالى كنیم و خود را در دامن اسلام انداخته و تنها رهبرىهایى را بپذیریم كه با معیارهاى وحى تطبیق كند؟(2829)