حضرت در ادامه مىفرمایند: «لِیَأْتُوا سَعَةَ دارِهِمْ وَ مَنْزِلَ قَرارِهِمْ» مسافر سختىهای سفر را تحمل مىكند تا به وسعت زندگى ابدى برسد و قرارگاه حقیقی خود را بیابد. از آنجایی که هر مسافری به مقصد فكر مىكند نه به مسافرخانه، انسانی که میخواهد از دنیا به آخرت مسافرت کند نیز دائماً به آن عالَمی فکر میکند که در آن عالَم از ملائکه هم بالاتر میرود و در شرایطی قرار میگیرد که دیگر بُعد زمانی و مکانی در میان نیست، «یوم التلاق» است و در آن عالم با همهی حقیقت روبرو میشود و هر چه را اراده کرد در نزد خود دارد.
وقتی بفهمیم مسافرِ کدام عالَم هستیم همواره انگیزهی حركات دینى خود را به سوی چنین عالمی جهت میدهیم و میفهمیم یعنی چه که میگوئیم ما مسافریم و مقصدمان بهشت فراخ است. دنیا نسبت به حقیقت بهشت جاى بسیار تنگى است و انسان مؤمن نسبت به بیکرانگی خداوند و وسعت قیامت، دنیا را زندان میداند و میفهمد چرا رسول خدا(ص) فرمودند: «إِنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ الْقَبْرَ أَمْنُهُ وَ الْجَنَّةَ مَأْوَاهُ وَ إِنَّ الدُّنْیَا جَنَّةُ الْكَافِرِ وَ الْقَبْرَ عَذَابُهُ وَ النَّارَ مَثْوَاه»(301) دنیا زندان مؤمن و قبر محلّ امن اوست، و بهشت منزلگاه او مىباشد و دنیا براى كفار بهشت و قبر محلّ عذاب او و آتش جایگاه او مىباشد. با توجه به این امر است که دنیا نمىتواند مقصد خوبى براى انسان باشد. از دنیا باید به عنوان محل مسافرت به سوی کوی دوست و براى مقصدى برتر استفاده كرد به همین جهت مسافرت به خودی خود بد نیست و موجب میشود تا وجود انسان صیقل پیدا کند اما به شرطی که مسافر بودنش را فراموش نكند. در همین رابطه وقتی از شیخ محمود شبستری میپرسند مسافر کیست؟ در جواب میگوید:
دگر گفتی مسافر کیست در راه
کسی کو شد ز اصل خویش آگاه
مسافر آن بود کو بگذرد زود
ز خود صافی شود چون آتش از دود
سلوکش سیر کشفی دان ز امکان
سوی واجب به ترک شین و نقصان
به عکس سیر اول در منازل
رود تا گردد او انسان کامل
میگوید: مسافر آن کسی است که از اصل خود آگاه شده و از خودی و هستی خود که به منزلهی دود بر آتش است گذر کند و آتش صاف و بیدود گردد که عین گرمی و نور است. سلوک و سفر انسان از موطن امکان به سوی نور واجب الوجود است با ترک آلودگیهای اخلاقی و نقصهای وجودی. یکی از شهداء در وصیتنامهی خود نوشته بود:
روی قبرم بنویسید مسافر بوده است
بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است
بنویسید زمین کوچهی سرگردانی است
او در این معبر پرحادثه عابر بوده است
و حضرت سید الشهداء(ع) با ایمان کامل به این که مرگ پلی است که مسافرِ دنیا را به ابدیت خود میرساند، در روز عاشورا به اصحاب خود فرمودند: «صَبْراً بَنِی الْكِرَامِ، فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضُّرِّ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النِّعَمِ الدَّائِمَةِ، فَأَیُّكُمْ یَكْرَهُ أَنْ یَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ، وَ هَؤُلَاءِ أَعْدَاؤُكُمْ كَمَنْ یَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَى سِجْنٍ وَ عَذَابٍ أَلِیمٍ. إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ: أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِرِ.وَ الْمَوْتَ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَنَّاتِهِمْ، وَ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَحِیمِهِمْ، مَا كَذَبْتُ وَ لَا كُذِبْتُ»(302) پایدارى كنید! اى گرامى زادگان، مرگ چیزى نیست جز پلى كه شما را از سختى و آسیب مىگذراند و به بهشت عظیم و نعمتهاى جاودان مىرساند، كدامیك از شما دوست ندارد، كه از زندانى به قصر منتقل گردد. در حالىكه آن براى دشمنانتان همانند پلى است كه آنها را از كاخ به زندان و شكنجهگاه مىرساند. زیرا پدرم از پیامبر خدا(ص) برایم بازگو كرد: دنیا زندان مؤمن و بهشت كافر است و مرگ پل مؤمنان به سوی بهشت ایشان و پل كافران به آتش سوزان دوزخ مىباشد، نه این را به من دروغ گفتهاند و نه من دروغ مىگویم.
اگر بخواهیم عباداتمان برای جانمان گوارا و با نشاط باشد باید آرام آرام قلب را زنده و بیدار كرد و این در صورتی ممکن میگردد که اولاً: دنیا را محل سیر به سوی ابدیت بدانیم. ثانیاً: متوجه باشیم در سیر به سوی ابدیت با افقى وسیعتر و پر نشاطتر روبهرو هستیم و همواره باید آن افق مدّ نظر ما باشد و متوجه باشیم كه در اثر طى مسافت از دنیا به آخرت به جایی مىرسیم که از نظر درجهی وجودی آن عالَم یك ابدیت فراخی است غیر قابل تصور ولذا ارزش آن را دارد که ناگوارىهاى این مسافرت را به جان بخریم چون با تحمل همین ناگواریها و تغییر درجهی وجودی است که به آن مقصد متعالی میرسیم. به همین جهت حضرت مىفرمایند: «فَلَیْسَ یَجِدُونَ لِشَىْءٍ مِنْ ذلِكَ اَلَما وَ لا یَرَوْنَ نَفَقَةً فیهِ مَغْرَما وَ لا شَىْءَ اَحَبُّ اِلَیْهِمْ مِمّا قَرَّبَهُمْ مِنْ مَنْزِلِهِم وَ اَدْناهُم مِنْ مَحَلِّهِمْ» هیچ چیزى در این مسافرت براى آنهایی که متوجه حقیقت منزل قیامتی شدهاند، سختى و درد و رنج به حساب نمیآید و هیچ هزینهای را در این مسیر زیان نمیشمارند و در این مسیر هیچ چیز مطلوبتر از چیزی نیست که آنان را به منزل و مأوایشان نزدیک میکند. دین به آنها مىگوید به جبههی جنگ با كفّار بروید، به راحتی استقبال میکنند چون میدانند این سختیها آنها را به مقصدشان نزدیک میکند. مىگوید شهادت در كار است مىگویند مىپذیریم، مىگوید بسیاری از لذائذ دنیایى را باید كنار بگذارید، مىگویند كنار مىگذاریم. چون میدانند هرچه در راه دیندارى از مال و جسم و جانشان، خرج و هزینه کردند ضررى نمىكنند، این هزینهها را تاوان و غرامت نمىدانند. در این راه هر آنچه از نظر دیگران سختى و تاوان است در نظر اینها عین عیش و شور و لذت است. هیچ چیزى براى اینها زیباتر از آن چیزى نیست كه اینها را به مقصد و منزلشان برساند، چه آن چیز نماز شب باشد و بیداری در نیمهی شب و چه آن چیز تفكر و تفقّه باشد و چه حضور قلب در نماز. مقصد برایشان درخشان و نورانى و بهجتآور است چون مقصدشان افقى بالاتر و فراختر از این دنیاست.
این بود که حضرت خواستند ابتدا به قلبمان برسانیم كه این دنیا مسافرخانه است. آن وقت تمام دوستىها و دشمنىها و تحلیلهایمان واقعى و حقیقى مىشود و اگر چنین شد، مسافر، مسافرخانه را مقصد نمىپندارد. اینهمه را عرض کردم به این امید که بتوانیم به افقی که حضرت با سخن خود مدّ نظر ما قرار میدهند نزدیک شویم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»