بسماللهالرحمنالرحیم
اى عجبا! من چه منم؟
راستى در حال حاضر چگونهایم و چگونه باید بود؟
در شرح نامهی 31 نهجالبلاغه كه رهنمودهای امام على(ع) به فرزندشان امام حسن(ع) میباشد قصد داریم چگونه بودن را در عرصه حیات و زندگى امروزین خود از زبان امامى معصوم بشنویم و در شدن خود براساس آن رهنمودها تلاش نماییم. امام(ع) هنگام بازگشت از صفین در محلی به نام حاضرین، نامهی خود را این طور شروع مىفرمایند:
«مِنَ الْوالِدِ الْفانِ،المُقِرِّ لِلزَّمان، المُدْبِرِ العُمُر، اَلْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْر، الذَّامِّ لِلدُّنْیا، السَّاكِنِ مَساكِنَ المَوْتى، وَ الظّاعِنِ عَنها غَدَا. اِلىَ الْمَولُودِ الْمُؤَمَّلِ مالایُدْرَك، السّالِكِ سَبیلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ، غَرَضِ الأسْقامِ وَ رهینَةِ الأیّامِ وَ رَمِیَّةِ الْمَصائِبِ، وَ عَبْدِ الدُّنیا وَ تاجِرِ الْغُروُرِ، وَ غَریمِ الْمَنایا، وَ اَسیرِ الْمَوْتِ، وَ حَلیفِالْهُمُومِ وَ قَرینِ الأحْزانِ، وَ نُصْبِ الأفاتِ، وَ صَریعِ الشَّهَواتِ، وَ خَلیفَةِ الأمواتِ.»
این نامه، نامهی پدرى است به مرگ نزدیك و به پیروزى زمانه معترف که زندگى از او روى گردانیده و به روزگار گردن نهاده نکوهشگر دنیا، در سراى گذشتگان آرمیده و فردا از آن سراى كوچنده، به فرزندى آرزومند كه به آرزوها دست نخواهد یافت، رهسپار راه هلاك شدگان و آماج بیمارىها و گروگان روزگار و هدف مصیبتها و بَردهی دنیا و سوداگر غرور و وامدار فنا و بندهی مرگ و همسوگند اندوه و همنشین غم و هدف آفات و خاكسارِ شهوات و جانشین رفتگان.
با اطمینان مىتوان گفت: اگر كسى با تعمّقِ لازم در سخنان حضرت علی(ع) تدبّر کند به بصیرت فوقالعادهای دست مییابد و در همین رابطه درخواست مىكنم از طریق تعمّق بر روى گفتار امیرالمؤمنین(ع) که در این نامه مطرح است به دنبال كسب بصیرت از امام(ع) باشید وگرنه كسب اطلاعات بهتنهایى به كار نمىآید.
منظور ما این نیست كه اطلاعاتی را که از این نامه و یا سایر خطبهها و نامههای نهج البلاغه بهدست میآوریم چیز کمارزشی است، منظور بنده این است كه عنایت داشته باشید هركس میتواند در مواجهه با نهجالبلاغه به احوالاتی نایل شود که فوق آن اطلاعاتی است که در ابتدای امر به آن نظر دارد.
این نامه رهنمودی است همراه با بصیرت به وسعتی فراتر از نگاهی که اهل دنیا به زندگی دارند و لذا در ابتدا حضرت تحلیل خودشان را از دنیا و زندگى طرح میکنند و این موضوع مهمی است كه حضرت از چه زاویهاى به دنیا مىنگرند، تحلیل خود را از زندگى از یک طرف و جایگاه یك جوان را در زندگى دنیا از طرف دیگر مطرح مینمایند تا جوانان هرچه درستتر زندگی را بنگرند.
مخاطب اصلى نامه، امام حسن(ع) هستند که از یك جهت از همان دوران کودکی معصوماند - هرچند هنوز امام نیستند- و از جهت دیگر جوانی هستند همچون سایر جوانان و حضرت على(ع) در این نامه به عنوان شخص بصیرى كه هم جایگاه دنیا را درست مىبینند و هم جوانىِ یك انسان را؛ به سخنگفتن با فرزندشان پرداختهاند. مكاتبهاى است بین پدرى نمادین با فرزندى نمادین توسط امامى معصوم.
واقعیترین نگاه به انسان و به دنیا
میفرمایند: «مِنَ الْوالِدِ... اِلَى الْمَوْلُودِ...»
نامهاى از پدرى با این خصوصیات به فرزندش با خصوصیاتى خاص كه به ذکر آن میپردازند. اولین خصوصیّتى كه حضرت براى خودشان شمردهاند «والِدِ الْفانِ» است، یعنى پدرى كه در آستانهی مرگ است نه به معناى اینكه پیر شده است بلكه به معناى اینكه مىبیند مثل هر انسان دیگری در معرض مرگ است. چه پیر شده باشد و چه هنوز پیر نشده، حتی پیرشدن تنها براى كسانى متذکر مرگ است که بصیرت لازم را در زندگی بهدست آورده باشند وگرنه در انسانهای معمولی پیرانى را ملاحظه میکنید که در عین کهولت سن، متذکر مرگ نیستند.
میفرمایند: نامهای از پدری که در حال فناشدن است، «المقر للزمان» اقرار مى كند به روزگار و اینکه روزگار در حال گذر است.
چنین انسانی با این نگاه به مرگ و به روزگار چشم دلش بیدار خواهد بود و میتواند تحلیل درستى از حادثهها داشته باشد. همینطور که خیلی فرق است بین بازیكنان فوتبال و داور بازى، بازیكن فقط به بازى عشق مىورزد در حالىكه داور، بازىكردن بازیكنها را مورد توجه قرار مىدهد و خودش بازى نمىكند بلكه بازیكنها را تحلیل مىكند. انسانها نیز در این دنیا دو گونهاند: عدهاى در این دنیا بازیگرند و در عین این که عمرشان به سرعت مىگذرد، نمىفهمند چه مىكنند، همین كه نان و آبی بهدست میآورند دل خوشاند ولی عدهی دیگرى از انسانها هستند كه از این سطح بالاتر آمدهاند و میتوانند زندگى را تحلیل كنند. فقط در زندگی بازیگر نیستند، بلكه تماشاگر هم هستند. شخصى که غذاهاى گوناگون را پى در پى مىخورد و فقط به خوشمزگى آنها توجه دارد، عملاً تنها در زندگی بازیگری پیشه کرده است ولی آن کسی که در عین استفاده از غذا، غذاخوردنش را تحلیل و ارزیابى مىكند، تنها بازیگر نیست، هم لذّتبردنش از غذا را مىبیند و هم غذاخوردنش را تحلیل مىكند، این انسان از حیات حیوانی بالاتر است و میتوان گفت نور انسانى به قلب او افتاده، زیرا حیوان فقط غریزه است و كسى كه فقط مقهور غرایز است هنوز در محدودهی حیوانیت است در حالی که مقام انسان طوری است که میتواند محدودهی حیوانی را بنگرد. حیوان تنها شهوت دارد ولى انسان، هم شهوت دارد و هم شهوت داشتن خودش را مىتواند ارزیابى كند. با این تفصیل باید دقت كرد كه حضرت على(ع) چرا در عین آن که در دنیا زندگی میکنند زندگی خود را تحلیل مینمایند و متوجهاند زندگی در دنیا در شخصیت انسان چه جایگاهى دارد.
حضرت علی(ع) در جملات فوق نشان میدهند که ناظرِ فانىشدنشان در زندگی دنیا هستند. واضح است كه فانىشدن به تنهایى مطرح نیست زیرا انسانها بخواهند یا نخواهند نسبت به زندگی در دنیا در حال فانىشدن هستند، خواهناخواه پیر مىشوند و مىمیرند. اما مهم این است كه انسان بتواند پیرشدنش را ببیند و در زندگی جایگاه پیرشدن خود را درست تحلیل کند. كسى كه پیرشدنش را ببیند، بیدار است. یك وقت است كه عمر بر آدمى مىگذرد و یك وقت آدمى مىبیند كه عمر بر او مى گذرد و نسبت به گذشت عمرش بصیر است. حضرت در این نامه مىفرمایند: این نامه از طرف كسى است كه در حال فنا است و فناى خودش را مىبیند و به گذران زمان آگاهی دارد. «اَلْمُدْبِرِ الْعُمُر» به عمر پشت كرده و آن را پشتسر گذاشته است. باز هم ملاحظه کنید كه همهی انسانها، عمر خود را پشتسر مىگذارند اما هركس متذکر این واقعیت نیست تا جایگاه خود را نسبت به عمری که در حال رفتن است تعریف کند، خیلى فرق است بین این دو، آن کس که نسبت به گذران عمرِ خود آگاهی حضوری دارد نهتنها دلواپس قضیه نیست بلکه از آن استفاده هم مىكند و در حالتی معنوی قرار میگیرد.