حضرت در ادامه میفرمایند: «وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیالى وَ الاَیّامِ» فرزندم! قلب خود را از یورش و حملهی روزگار و دگرگونیهای شبها و روزها برحذر دار. خصوصیت روزگار این است كه به همه حمله مىكند و البته به هركس به گونهاى. به فقیر به شكلى حمله مىكند و به غنى به شكلی دیگر و تاریخ آینهی نمایش حملهی روزگار به انسانها است. انسان باید همواره آماده چنین حملهای به خود باشد و خدا را در هر حال از دست ندهد. همهی ما مورد هجوم روزگار قرار گرفتهایم و اگر نتوانیم این هجوم را ببینیم و جنس روزگار را نشناسیم مشكلمان دو برابر شده است. كسى كه جنس روزگار را نمىشناسد قبول ندارد كه قرار دنیا همین است. پس هر مشكلى كه براى او به وجود مىآید باعث ناراحتى او مىشود. مثلاً اگر در كنكور قبول نشده است تقصیر را به گردن فقیربودن پدرش مىاندازد و آن دیگری اگر در ازدواجش موفق نبوده گناه آن را به حساب پدر ثروتمندش مىگذارد.
انسان باید بفهمد كه روزگار سراسر فاجعه است و باید برای رهایی از حملههای پی در پی آن به خدا وصل شود. هیچ کس نباید به روزگار اطمینان و اعتماد كند و از تقلب لیالی و ایامِ آن خود را در امان بپندارد. نه میتوان به خوشیهاى موقتِ آن دلگرم بود و نه باید سختیهای آن را غیر عادی دانست، باید با خدا زندگى كرد تا در هر حال غافلگیر نشویم و متوجه باشیم چه دنیا به مراد ما باشد و چه نباشد در وضعیت ما نباید تغییرى پدید آید. براى كسى كه خدا دارد داشتن دنیا مانند نداشتن آن است چون ارتباط خود را با خدای خود محکم کرده و همهی بندهای دیگر را گسسته است. گفت:
غیر آن زنجیر زلف دلبرم
گر دو صد زنجیر آید بگسلم
مىگوید من فقط زنجیر زلف دلبرم را مىخواهم، آن زنجیرى كه مرا به خدا وصل مىكند و بقیهی زنجیرها را پاره مىكنم و به آنها دل نمىبندم.
حضرت فرزندشان را از دو چیز برحذر میدارند؛ یکی «صَوْلَةَ الدَّهْرِ» و دیگر «فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیالى وَ الاَیّامِ».
فَحش و فُحش هر دو بهكار رفته است. «فُحش» به معناى «زشتى» و «فَحش» به معناى «آشكاری» است. معناى فرمایش حضرت این است كه از گردش آشكار دنیا، یا از گردش بدِ دنیا حذر كن. به این دنیا نچسب زیرا دنیا مانند دُم ماهى است. هرقدر هم كه تلاش كنى نمىتوانى دم ماهى را بگیرى و اگر هم آن را گرفتى تا مىخواهی خبر دهی که آن را گرفتم، دوباره از دستت دررفته است، جنس دنیا چنین است. با این دید ملاحظه کنید که حقیقتاً ثروتمندان هم دنیا ندارند. آنها تمام عمرشان را صرف مىكنند تا آنچه را كه دائم در حالِ از بینرفتن است، حفظ كنند، كه این بدبختى بزرگى است. آیا كسى كه تمام انرژىاش را در طول شبانهروز به دروغگفتن و خیانتكردن مىگذراند تا بتواند اتومبیل آخرین مدل و خانهی اشرافى داشته باشد و بعد هم یك سگ بخرد تا از خانهاش نگهبانى کند، خوشبخت است؟ خوشبخت كسى است كه وظیفهی الهىاش را انجام مىدهد. اگر داراى خانه و ماشین شد، از آنها استفاده مىكند و اگر نه، هیچگاه براى بهدستآوردن این چیزها از مسیر صحیح دینى خارج نمىشود، تا از مقصد اصلى باز نماند، چرا كه دائم به خود میگوید:
كاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
كى روى ره ز كه پرسى چه كنى چون باشى؟!