در اجتماع انسانى اگر انسانها با یکدیگر درگیر شدند، امكان پرواز به سوی آسمان معنویت از آنها گرفته مىشود و گرفتار ابعاد زمینی رقبای خود میشویم و عملاً کثرت و کمیّتِ انسانها ما را از زندگی وحدانی و حضور در عالم معنویت که دریچهی حضور در قیامت است در این دنیا، باز میدارد. این که عرض میکنم اگر افراد جامعه گرفتار همدیگر شدند مسافربودنشان را فراموش میکنند، ریشه در این نکتهی مهم دارد که مسافرت ما به سوی قیامت در راستای مسافرتِ ما از کثرت به سوی وحدت است و هر اندازه از چنین مسافرتی غفلت کنیم به همان اندازه در برزخ گرفتار کثرات زندگی زمینی خواهیم بود در حالیکه امکان ادامهی زندگی زمینی در آن شرایط نیست. این نوع زندگی در برزخ را مقایسه کنید با زندگی رسول خدا(ص) که در همین دنیا فرمودند: «الْآنَ قِیامَتِى قَائِم»(311) هم اكنون قیامت من قائم است.
روح سخن امام به فرزندشان به طور مستقیم و به همهی انسانها به طور غیر مستقیم آن است که طورى نسبت به همدیگر موضعگیرى كنید كه گرفتار همدیگر نشوید و به همدیگر گیر ندهید. ملاحظه کردهاید که چگونه یک زن و شوهر و یا دو برادر و یا دو دوست بر روى مسائل جزیى با هم درگیر مىشوند و بسیارى از وقت خود را بیهوده تلف مىکنند و از آن مهمتر آن روحانیت درونی خود را از بین مىبرند؟ در واقع اگر دقت بفرمائید کسانی كه به فكر حفظ روحانیت درونی خود نیستند به خود اجازه میدهند ذهن خود را بر روى مسائل بیهوده گرفتار کنند و جرّ و بحث كنند، وقتی از این توصیهی مهم حضرت غفلت کنیم ناخودآگاه به انسانی تبدیل میشویم که از تولید وحشت ابا ندارد و به کلی راه غیب را بر روی خود میبندد چون با خودخواهیِ هرچه تمامتر همهچیز را برای خود میخواهد و به چیزی جز وجود محدود خود نظر نمیکند. این نوع افراد از ظلمات ساخته شدهاند، در حقیقت ظلماتی هستند جاندار و مخوف، وگرنه چگونه انسان میتواند تا این اندازه سقوط کند که متوجه نگردد زندگی وقتی با روشنائی همراه است که هر چه را برای خود دوست میدارد برای دیگران هم دوست بدارد؟ این انسانها فقط پیش پای خود را مینگرند و مانند شاخه هایی هستند که از تنهی درخت انسانیت جدا شدهاند و دور افتادهاند. اینها خواسته یا ناخواسته به تنهایی در تاریکی زندگی میکنند و هرگز شادی حقیقی برایشان مقدر نمیشود. هیچ عشقی را درک نمیکنند و هیچ خوبی و معنویتی را نمیتوانند در آغوش بگیرند، مگر سردی گور را.
اگر مىخواهید مسافر بودنتان را فراموش نكنید باید مواظب باشید این گونه با هم درگیر و گرفتار نشوید که دوست داشتنهای بقیه برایتان اهمیت نداشته باشد، که این بدترین زندگی است. مردن چیزی نیست، زندگینکردن و بد زندگیکردن هولناک است و حضرت با این توصیهی خود خوب زندگیکردن را به ما نشان میدهند. حضرت به ما نهیب میزنند که مواظب باشید و از این غفلت نکنید که باید برای دیگران همان را دوست بدارید که برای خود دوست میدارید، مسیر تنفس خود را که با احترام به بقیه گشوده میشود نبندید. ملاحظه کردهاید که چگونه بعضى از افراد واقعا در جهنم هستند، وقتى صحبت مىكنند آنچنان روحشان را خودخواهی فشار میدهد که گویا همین حالا در فشار جهنم در حال سوختن میباشند. یک عمر در افق تیره و تار اِحتضار بهسر میبرند و هیچ بال و پری برای صعود برای خود باقی نگذاشته است. انسان گمان میکند اگر این فشارهاى روحى كه بر اینها وارد مىشود بر ما وارد میشد حتما مریض مىشدیم. من نمىدانم اینهمه غضب و خشم را چگونه در قلب خود جا دادهاند و چگونه خود را گرفتار آتشفشان خشم كردهاند. خداوند به لطف و كرمش به ما رحم كند تا با این نوع درگیرىهای زمینی، پروازمان به سوى خودش سدّ نگردد، ما نیاز به صعودی داریم که بال و پر آن را آتش خشم و خودخواهی نسوزانده باشد.