اگر انسان به وسایل زندگی طوری نظر کرد که همهی قلب او را اشغال كرد، به طورى كه به اندازهاى آنها را دوست داشت كه خود را دوست دارد، هیچگاه نمیتواند به حضور قلب در محضر خدا نایل شود چون آن وسایل بین او و حضرت حق حجاب میشوند، وقتی قلب خواست به محبوب حقیقیاش که خدا است نظر کند صورتهای آن محبوبهای غیر حقیقی در افق نگاهش ظهور میکنند و نظر او را به خودشان جلب مینمایند. اما اگركسى با خدا زندگى كند و از وسایل زندگیِ دنیا هم استفاده كند اگر هم در نماز صورت وسایل زندگی دنیا در افق نگاهش ظاهر شد، از آنجا كه آن وسایل در قلب او جایگاهى پایینتر از خدا دارد به راحتى از آنها عبور میکند و جهت قلب خود را متوجه محبوب حقیقیاش میکند.
براساس نکتهای که عرض شد میفرمایند: یكى از راههاى مفید براى حضور قلب دائمى این است كه انسان خود را بالاتر از دنیا بداند. حضرت امام کاظم(ع) در همین رابطه به هشام میفرمایند: اى هشام ... «إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذِی لَا یَرَى الدُّنْیَا لِنَفْسِهِ خَطَراً أَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَیْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِیعُوهَا بِغَیْرِهَا»(6) و گرانقدرترین مردم كسى است كه دنیادارى را براى خود قدر و منزلتى نداند. به راستى که بهاى پیكرهاى شما جز بهشت نیست پس آنها را به چیز دیگری نفروشید. در مناجات شعبانیه خطاب به حضرت رب العالمین اظهار میدارید: «فَقَد هَرَبْتُ اِلَیْكَ»: من از دنیا فرار كردم و به سوى تو آمدم. پس هركس براى حضور قلب، باید خود را از دنیا بالاتر بداند و با این رویکرد به سراغ خدا برود. لازم به تذكر هم نیست كه دنیا یعنى تعلقات اعتبارى که ما در اطراف خود بهوجود آوردهایم.
حضرت مولی الموحدین(ع) به فرزندشان توصیه میکنند حیات قلب را از طریق یاد خدا و چنگزدن به ریسمان الهی بهدست آور. در اینکه انسان باید قلب خود را زنده نگهدارد بحثی نیست چون تنها با قلبِ زنده میتوان متوجه حقایق عالم شد و راه کمال را پیمود. قلبِ مرده قدرت درک حقیقت را ندارد و نمیتواند واقعیتهای معنوی را احساس کند. عمده راهی است که بتوانیم از آن طریق قلب را زنده نگه داریم. حضرت علی(ع) یاد خدا و چنگ زدن به ریسمان الهی از طریق توکل در امور را راه زندهنگهداشتن قلب میدانند و همین راه را توصیه میکنند. چون میدانند همهی انسان، قلب او است و اگر قلب بمیرد در واقع انسان مرده است، هرچند از نظر بُعد حیوانی زنده باشد. در راستای زنده نگه داشتن قلب با ذکر خدا، حضرت آیت الله حسنزاده آملی ذکر شریف «یا حیّ یا قیّوم یا مَن لا إله إلاّ أنت» را پیشنهاد میکنند و میفرمایند: «آقای من! در نزد اولیاءالله، مجرّب است که اِکثار ذکر شریف «یا حیّ یا قیّوم یا مَن لا إله إلاّ أنت» موجب حیات عقل است». که البته این یک راه است جهت زنده نگهداشتن قلب با یاد خداوند. تقوا و رعایت دستورات الهی نمونهی دیگری از یاد خداوند است، به همین جهت در راستای حیات قلب بیشترین تأکید بر تقوا شده است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ وَ جِلَاءُ عَشَا أَبْصَارِكُم.»(7 )تقوا، داروى بیمارىهاى دلها، روشنایى قلبها، و درمان دردهاى بدنها ، مرهم زخم جانها، پاك كننده پلیدىهاى ارواح، و روشنایىبخش تاریكى چشمها، و امنیّت در ناآرامىها، و روشنكنندهی تاریكىهاى شما است.
قلب انسان رابط انسان میان جهان ماده و عالم معنا است. قلب اگر زنده باشد، مىتواند با استفاده از نیروى معنوى كه دارد، الهام دهنده و الهام پذیر گردد. قلب در صورتى زنده است كه از آلودگیهای روحى پاک باشد زیرا وقتی انسان مبتلا به فساد و گناه بود، دلاش تیره مىشود و توانایى استفاده از قدرتهاى معنوى را از دست مىدهد و از فیوضات رحمانى نیز بىبهره مىماند. در صحیفهی بیست و نهم حضرت ادریس نبى(ع) آمده است: «وَاغْسِلْ قَلْبَكَ بِالتَّقْوى كَما تَغْسِلُ ثَوْبَكَ بِالْماءِ، وَإِنْ أَحْبَبْتَ روُحَكَ فَاجْتَهِدْ فِی الْعَمَلِ لَها.»(8) همانگونه كه لباس خود را با آب شستشو مىدهى، قلب خود را به وسیلهی تقوا تطهیر كن و اگر روح خود را دوست دارى، در عمل براى آن تلاش كن.
حیات قلب، به تقوا و ورعِ انسان بستگى دارد، و آنكس كه آلوده به گناهان است قلب او مرده است. لذا حضرت امیرالمؤمنین(ع) مىفرمایند: «مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُه.»(9) آنكس كه ورع او كم باشد، قلبش مرده است و یا در جای دیگر میفرمایند: «مَنْ أَحَبَّ فَوْزَ الْآخِرَةِ فَعَلَیْهِ بِالتَّقْوى.»(10) هركس رستگارى در آخرت را دوست دارد، بر او باد به تقوا و پرهیزكارى. زیرا قلبی که زنده بود و خود را در ابدیتش احساس کرد میفهمد نقش تقوا و رعایت احکام الهی چه اندازه ابعاد معنوی انسان را شکوفا میکند.
قلب شعوری است متعالی كه خداوند آن را در وجود انسان قرار داده است، تا در صورت زندهبودن، انسان بتواند با حقایق عالم مأنوس شود و معارف عالیهای را بهدست آورد، معارف عالیهای که زندگی او را برایش معنا میکنند و به عبارت دیگر به زندگی او معنا میبخشند و در همین رابطه زندگی با اولیاء الهی را عین زندگی با مرتبهی عالیتر خود میداند. چنین انسانی نگاهش به عالم و آدم غیر از نگاه اهل دنیا به دنیا است که اسیر دنیا هستند. این انسانها با حیات قلب، راه رهایی حقیقی از تنگناهای دنیا را به دست آوردهاند.
انسان با همراه شدن با تقوا و پرهیزكارى آنچنان از بیماریهاى روح و روان آزاد میشود که گویا دیگر هیچ فتنهای نمیتواند او را تحت تأثیر خود قرار دهد. و در همین رابطه حضرت امیرالمؤمنین(ع) مىفرمایند: «وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنْ.»(11) آگاه باشید كسى كه به خاطر خدا تقوا داشته باشد، خداوند براى او راه رهایی از فتنهها را باز مىنماید. و یا قرآن میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَكَّروُا...» (12) آنان كه تقوا را پیشه خود نمودهاند، هر گاه از شیاطینى كه در حال گردیدن به دور قلب شان هستند به آنان وسوسهای برسد، متوجّه وسوسه شیاطین مىشوند و خدا را یاد میکنند. چون تقوا آن چنان به انسان شعورِ درک وسوسهی شیطان را میدهد که مىفهمد کدام اندیشه به وسیلهی شیطان در ذهن او خطور کرده است. و این همان حیات قلب است که توسط تقوی ایجاد میشود. پس با دارا شدن تقوا و پرهیزكارى، نه تنها دچار فریب شیطان نمىشویم؛ بلكه داراى بصیرت و آگاهى بیشتر در شناخت دشمن و راههاى نفوذ او نیز مىگردیم و آمادگى بیشترى براى رسیدن به مراحل عالى را پیدا مىنمائیم.