تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

آزاد از پیش‌فرض‌های ذهنی

بندبازان تا وقتى كه افتادنشان را مى‏بینند ولی تصور افتادن نمی‌کنند و با چوبى كه در دست دارند توازن خود را حفظ مى‏كنند، سقوط نمی‌کنند ولى همین كه به جاى نگاه به افتادن، از تصور افتادن متأثر و منفعل شوند، سقوط می‌کنند.
وقتى كه انسان «ماری» را در گوشه‌ی اتاق مى‏بیند كه آن‌جا چنبره زده است، آن مار آن‌جا چنبره زده و ما هم این جا ایستاده‌ایم و نهایتاً مى‏بینیم كه آن مار از جایش حركت كرد و به سمت دیگر اتاق رفت ما هم كاملاً داریم حركات او را مى‏بینیم و منفعل هم نمى‏شویم و ما فقط «نگاه كردن» هستیم، نه «منفعل و فرار كننده»، در این حال امکان ندارد خیالات ما به ما دستور دهند، زیرا تا وقتى فقط آن را نگاه مى‏كنیم هیچ اتفاقی نمی‌افتد اتفاقاً از وقتى به مار نگاه نمى‏كنیم و تحت تأثیر تصورات خود هستیم اتفاقات شروع می‌شود چون دیگر موضوع را آن‌طور که هست نمی‌بینیم، خیالاتِ خود را مى‏بینیم و در واقع خیالات ما است که ما را می‌ترساند. تنها در سکوت کامل در سکوتی که از تصورات خود آزاد هستیم، می‌توانیم پدیده‌ها را درست نگاه کنیم و بهترین موضع‌گیری را بنمائیم. اثری که بر ذهن ما مسلط شده کار را سخت می‌کند، آری در برخورد با مار، با پدیده‌ای روبه‌رو شده‌ای که می‌گزد و دارای زهری کشنده است ولی تسلطی بر ما ندارد و ما می‌توانیم كشنده بودن زهرش را هم نگاه كنیم، فعلاً كه ما را نگزیده است، می‌توانیم به سمّى بودن آن نگاه کنیم و متوجه باشیم یك مار گزنده‌ی خطرناك آن جاست. آن مار آن جاست و شما هم این جا. به گفته‌ی کریشنامورتی: «ما هرگز به «آنچه هست» نگاه نمی‌کنیم، زیرا قبلاً تعریف، توصیف و تصویری از آن داریم و اکنون از طریق آن توصیف و تصویر نگاه می‌کنیم». در نگاه به دنیا نیز گرفتار توصیف‌ها و تصویرهای ذهنی و توهمیِ خود هستیم که موجب می‌شود زوال و انتقال آن را نبینیم. در رابطه با نقش تصورات و نسبت سایر موجودات با تصورات ما محى‏الدین بن عربى در شرح حالش مى‏گوید وقتى جوان بودم روزى سوار بر اسب در راهى مى‏رفتم كه اسب مرا بین یك گله گورخر برد - با این‌كه گورخرها حیوانات نیمه وحشى هستند - هیچ‌كدام از آن‌ها فرار نكردند چون در نفس من امنیت دیدند. یعنى من هرگز تصور آزار دادنشان را نداشتم و چون در نفسم كاملاً به آنها امنیت داده بودم اصلاً از من نترسیدند و به محض این كه آن دو نفرى كه همراه من بودند آمدند، گورخرها فرار كردند. حتماً اطلاع دارید كه حیوانات مقام تسبیحشان مقام تسبیح یگانه است و مثل ما نیست که ذهن و اندیشه‌مان به چندین هدف تعلق دارد و باید در درون این تعلقات به خداوند نظر کنیم. موجودی که مقام تسبیحش یگانه شد، نفوذ تسبیحش زیاد است و بیشتر می‌تواند در عالم حضور داشته باشد و آنچه را در اطرافش می‌گذرد احساس کند. فقط فرق حیوانات با انسان در این است كه درجه‌ی تسبیحشان نسبت به انسان، پایین است ولى نفوذ تسبیحشان در نظر به ماوراء این عالم زیاد است. در روایات به این مضمون داریم كه پیامبر(ص) مى‏فرمایند: این‌كه مى‏بینید مثلاً در گله‌ی گوسفندان ناگهان یك گوسفند رَم مى‏كند براى این است كه عذاب یك كافر را احساس مى‏نماید. یعنى یك حیوان مى‏تواند احساس كند كه درون قلب ما چه مى‏گذرد چون در مقام تسبیحش یگانه است. بنابراین اگر حیوانات گاهى به ما حمله مى‏كنند به روح تجاوز كار ما كه نسبت به آنها داریم حمله مى‏كنند.
یك وقت نگاه مى‏كنیم مى‏بینیم یك مار در نزدیكى ما هست و ما هم بدون هیچ گونه تصورِ اضافه‌ای، فقط نگاهش مى‏كنیم و كارى با او نداریم ولى یك وقت تصور می‌کنیم آن مار بنا دارد که ما را بگزد و لذا تصور کشتن آن را در ذهن خود می‌پرورانیم، مار هم از ما احساس امنیت نمى‏كند در نتیجه مى‏خواهد از خودش دفاع كند، به همین جهت حمله مى‏كند و ما را نیش مى‏زند. معلوم است که در این رابطه ترس و تصور ما از مار بود که ما را نیش زد، ما از ترس و تصور خودمان ضربه خوردیم. این مسئله تا زمانی وجود دارد که ارتباط ما با واقعیات ارتباط مستقیم نیست، ذهنیات ما حاکم بر عملی است که انجام می‌دهیم، همین‌طور که تصورات امروز ما عمل فردای ما را در رویارویی با حادثه‌های فردا، می‌سازد. نحوه‌ی زندگی ما نشان می‌دهد که پر از تصورات ساختگی هستیم و به همین جهت وابستگی‌های ما، مانع می‌گردند تا درست عمل کنیم، وقتی پیش‌فرض‌های ذهنی خود را شناختیم می‌توانیم آزاد از آن پیش‌فرض‌ها با واقعیات روبه‌رو شویم و در آن صورت زندگی صورت دیگری پیدا می‌کند و نگاه ما به دنیا، نگاه دیگری خواهد شد.
برمى‏گردیم به فرمایش حضرت كه مى‏فرمایند: پدیده‏اى به نام دنیا همراه با انتقال و زوال روبه‌روی تو است، درست نگاهش كن. از ترس انتقال و زوالِ دنیا چشمانت را روى هم نگذار. اگر انسان این را بفهمد كه جنس دنیا انتقال و زوال است حركات و سكنات او به حرکات و سکنات انسان‌های معصوم نزدیک می‌شود و دنیا را از چشم امیرالمؤمنین(ع) مى‏بیند. دیگر چیزی به نام وابستگی به دنیا در میان نمی‌ماند. وابستگی به دنیا مانع می‌شود انسان انرژی اصیل و حیاتیِ نهفته در وجود خود را درست به کار گیرد او به جای شیفتگی به دنیای ناپایدار باید به حقیقت پایداری نظر کند که مرگ و زندگی در اختیار او است. می‌توان با ارتباط با او بهترین زندگی‌ها را داشت. وقتی دنیا را درست ندیدیم و ناپایداری و زوال آن را درست احساس نکردیم و به حقیقتِ پایدار الهی نظر نینداختیم، مقایسه‌ها نسبت به همدیگر ظهور می‌کند و مدام گمان می‌کنیم چیزی که هستیم آن چیزی نیست که باید باشیم، حتی نظر به چیزهایی می‌کنیم که دست نایافتنی است و از این طریق تمام روح و روان خود را در آرزوهای وَهمی پراکنده می‌کنیم و از پارسایی محروم می‌شویم در حالی که پارسائی به معنای واقعیِ آن یعنی آزادکردن روح و روان از دنیایی که زوال‌پذیر و ناپایدار است. بسیاری از تقابل‌ها ریشه در نگاهی دارد که برای دنیا اصالت قائل است و آخرت و ابدیت خود را نمی‌نگرد. حضرت مولی الموحدین(ع) به ما آموزش می‌دهند چگونه وسعت زندگی را بنگریم و نگاهمان را از محدوده‌ی دروازه‌ی دنیا به بیرون بیندازیم.