تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

نفرین امام بر اهل مراء

امام صادق(ع) طالبان علم را به سه گروه تقسیم مى‌كنند؛ گروهى براى جدال و مراء طالب علم‌اند و گروهى براى فخرفروشى بر مردم و گروه دیگرى براى فهمیدن و اندیشیدن. سپس در توصیف گروه اوّل مى‌فرماید: «فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِی أَنْدِیَةِ الرِّجَال‏»؛ آن‌كس كه علم را براى جدال و مراء مى‌طلبد سخنانش آزاردهنده و پرخاشگرانه است، در مجالسى كه شخصیت‌ها حضور دارند سخن مى‌گوید و خودنمایى و اظهار فضل مى‌كند و در پایان حدیث امام(ع) به او نفرین مى‌كنند و مى‌گویند: «فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا خَیْشُومَهُ»‏؛ خداوند بینى او را بر خاك بمالد.
از دیگر انگیزه‌هاى مراء جهل و نادانى نسبت به مقام خویشتن و دیگران است چرا که مراءکننده خود را بزرگ‌ترین و عالم‌ترین مى‌پندارد و دیگران را جاهل و نادان. لذا در حدیثى كه قبلا از امام صادق(ع) نقل كردیم بعد از آنكه امام(ع) مراء را یك بیمارى دردناك مى‌شمرند و آن را از صفت‌های شیطانى معرّفى مى‌كنند مى‌فرمایند: «فَلَا یُمَارِی فِی أَیِّ حَالٍ كَانَ إِلَّا مَنْ كَانَ جَاهِلًا بِنَفْسِهِ وَ بِغَیْرِهِ»؛ هیچ‌كس در هیچ حالى مراء نمى‌كند مگر آن‌كه نسبت به موقعیّت خود و دیگران جاهل است .
انتقام‌جوئى و حَسد، دو انگیزه‌ی دیگر از انگیزه‌هاى جدال‌کنندگان و مراء‌جویان است؛ براى این‌كه آبروى طرف مقابل را ببرند و از او انتقام بگیرند و حسادت خود را اعمال نمایند و از قدر و مقام او در نظرها بكاهند متوسّل به جر و بحث‌هاى توأم با توهین و تحقیر مى‌شوند تا از این طریق آبى بر آتش كینه و حَسد كه در دل‌شان نهفته است بپاشند. همچنان که تعصب و لجاجت نیز از عوامل مهم جدال و مراء است، چرا كه اشخاص ‍متعصّب و لجوج حاضر نیستند به آسانى دست از عقائد فاسد خود بردارند لذا روى آن مى‌ایستند و پیوسته جرّ و بحث مى‌كنند، آسمان و ریسمان را به هم مى‌بافند و به هر حشیشى متشبث مى‌شوند تا اعتقاد فاسد خود را بر كرسى بنشانند.
كوتاه سخن این‌كه عوامل منفى فراوانى دست به‌دست هم مى‌دهد و انسان را به مراء و جرّ و بحث‌هاى دور از ادب و انسانیّت و انصاف مى‌كشاند و او را وادار مى‌كند كه با لجاجت و سرسختى در برابر حق بایستد و در برابر باطل دفاع كند.
قرآن در مورد مراء مى فرماید: «أَلا إِنَّ الَّذینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفی‏ ضَلالٍ بَعید»(240) آگاه باشید آن‌ها كه در وجود قیامت مراء مى‌كنند در گمراهى عمیقى هستند.
هرگاه حالت مراء و به تعبیر روایات، جدال غیر اَحْسن در درون انسان ریشه بدواند، و به صورت خُلق و خُوى او درآید، دین و ایمان و تقوای چنین انسانى در مخاطره قرار مى‌گیرد، و لازم است براى نجات از خطراتى که ناشى از این صفت رذیله است دست به كار شود و آن را درمان كند، و خود را از شرّ آن رهایى بخشد. نخستین راه درمان كه شاید جزء مقدّمات یا یك عامل تسكین دهنده محسوب شود تا به درمان عمقى بپردازد، اختیار سكوت است، در هر جا كه احتمال مى‌دهد مراء در میان آید سکوت را اختیار کند و هرگاه این سكوت را مدّتى ادامه داد، و به اصطلاح دندان برجگر بگذارد و مشكلاتش را تحمل كند، زمینه‌ی بسیار مساعدى براى درمان نهایى فراهم مى‌شود.
دورى از افراد لجوج و متعصب و پرهیز از گفتگو با این‌گونه افراد كه خواه ناخواه انسان را به مراء و جدال مى‌كشاند یكى دیگر از راه‌هاى درمان مراء است. در حدیثى از امیرمؤمنان على(ع) مى‌خوانیم: «مَنْ جَالَسَ الْجَاهِلَ فَلْیَسْتَعِدَّ لِقِیلٍ وَ قَال»(241) كسى كه با آدم جاهل همنشین شود باید آماده‌ی قیل و قال و جدال و مراء باشد.
نقطه‌ی مقابل مراء و جدال، انصاف در بحث است، یعنى انسان به سخنان دیگران آن گونه بنگرد كه به سخنان خویش مى‌نگرد و از سخن دیگران همان گونه دفاع كند كه از سخن خویش دفاع مى‌كند و به تعبیر دیگر طالب حق باشد و آن را در نزد هركس و هرجا بیابد پذیرا شود هرچند گوینده‌ی حق یك فرد عادى باشد و او عالمى بزرگ و پُرآوازه، تا آن‌جا که حتّى اگر كودكى یا كافر و ظالمى هم سخن حقى بگوید آن را بپذیرد. در حدیث معروفى مى‌خوانیم كه امام صادق(ع) فرمودند: «سَیِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ؛ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ حَتَّى لَا تَرْضَى بِشَیْ‏ءٍ إِلَّا رَضِیتَ لَهُمْ مِثْلَهُ وَ مُوَاسَاتُكَ الْأَخَ فِی الْمَالِ وَ ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَال‏»(242) برترین اعمال سه چیز است: رعایت انصاف در حق مردم نسبت به خویشتن تا آن‌جا كه چیزى را براى خود نخواهى مگر این‌كه همانندش را براى آن‌ها بخواهى و مواسات با برادر دینى در مال و ذكر خدا در هر حال.
جالب این‌كه در بعضى از روایات مى بینیم كه امام صادق(ع) هنگامى كه چهارخانه‌ی بهشتى را در برابر چهار عمل تضمین مى‌كنند ترك مراء را سوّمین عمل و انصاف‌دادن در برابر مردم را چهارمین عمل بر مى‌شمرند كه ممكن است اشاره‌اى به انصاف در سخن بوده باشد.