هر خانوادهاى سعى مىكند فرزندانش را تربیت كند امّا همهی آنها به یك شكل و با یک انگیزه عمل نمىكنند. بعضى از خانوادهها از ترس اینكه فرزندانشان آبروى آنها را نبرند سعى در تربیت آنها دارند و لذا اگر فرزندانشان آنطور که آن ها خواستند از آب در نیامدند شدیداً نگران و افسرده میشوند. امّا بعضى از خانوادهها در راستای انجام وظیفهی الهى که به عهدهشان هست، به تربیت فرزندانشان همّت مىگمارند و در نتیجه اگر فرزندانشان مطابق میل آنها نشدند دیگر نگران نیستند، چون آنچه پیش آمده است را خواست خدا مىدانند، همانطور که فرزند حضرت نوح(ع) آن نشد که حضرت نوح(ع) میخواستند. مکرر عرض كردهام: اگر ملاحظه میکنید حضرت امام خمینىرحمهالله تحت فشار حادثههایى كه هر روز توسط ابرقدرتها ایجاد مىشد، شكسته نمیشدند به خاطر آن بود كه ایشان با حادثهها زندگى نمىكردند بلكه با خدا زندگى مىكردند. براین اساس اگر همین امروز براى ما خبر بیاورند كه ماشینتان را دزد برد، نباید خودمان را ببازیم چون میدانیم خداوند در همین حادثههایِ زندگی، خود را به ما نشان میدهد. آیا اگر دفاع مقدسِ هشت ساله پیش نیامده بود تا این اندازه حضور حضرت حق را در عالم احساس میکردیم؟ با این دید است که عرض میکنم حادثهها نباید ما را منفعل و متزلزل كنند. كسى كه با بهدستآوردن یك ماشینِ جدید از خوشحالى در پوست خود نمىگنجد و با از دست دادنش دچار غمى جانكاه مىگردد، زیر لگد حادثهها له مىشود. یكى از عزیزان مىفرمود: «تا فوق غم و شادى نیستى، هنوز نیستى!» یعنی با خدا باشید تا فوق غم و شادى باشید. وقتى با خدا هستید عطا، عطاى خداست و با روبهروشدن با آن عطایا، شكر مىكنید، حِرمان هم حرمان خداست و با روبهروشدن با محرومیتها صبر مىكنید و بدین ترتیب از غم و شادی آزاد مىگردید. به گفتهی مولوی:
هر كه او بسته غم و خنده بُوَد
او از این دو عاریت زنده بود
گر ز صندوقى به صندوقى رود
او سمایى نیست صندوقى بود
ذوق آزادى ندارد جانشان
هست صندوق صُوَر پندارشان
بعضىها كلّ زندگىشان این طور است كه از یك صندوق درمىآیند و به صندوق دیگرى مىروند. از آن صندوق درمىآیند و به محفظهی دیگرى وارد مىشوند و همیشه گرفتار صندوق حادثهها هستند. اگر كسى از فرششان تعریف كند، وارد صندوق خوشحالى مىشوند و اگر بفهمند كه فروشنده فریبشان داده و فرش را به آنها گران فروخته است، وارد صندوق غم مىشوند. بدین ترتیب همهی اطرافیان وسیلهاى هستند تا آنها را از این صندوق به آن صندوق ببرند. در صورتى كه اگر انسان آسمانى شود و پناه روح و جان خود را خدا بداند از این نوع فشارهای روحی راحت مىگردد. دیگر سایهها در ذهن او حكومت نمىكنند كه با درهم پیچیده شدن سایهها او هم درهم پیچیده شود، بلكه خدا بر او حكومت مىكند. آیا ندیدهاید كه سایههای اشیاء بر روی زمین چقدر متغیّرند؟ سایهی تعلّقات مادى نیز همین گونهاند.
به هر چیزى كه تعلّق خاطر داشته باشیم شیطان با همان تعلّق به ما فشار مىآورد. شیطان، عامل جهنم است و جهنم داراى آنچنان فشارى است كه قابل تحمّل نیست. در روز قیامت بعضى از انسانها را داخل جهنم مىكنند و در آن را مىبندند. فشارى كه به اهل جهنم وارد مىشود قابل تشبیه با آب جوشى است كه در دیگ در تلاطم است، این جهنم چیزى جز باطن همین دنیا نیست. اهل جهنم به واسطهی تعلقات دنیایىشان در همین دنیا، در قیامت در فشار بهسر مىبرند. اصولاً هركس كه به دنیا تعلّق خاطر دارد در جهنم است، و شرط آزادشدن از جهنم، آزادشدن از دنیاست و شرط آزادشدن از دنیا، بندگى خدا است و با خدا بهسربردن و آزادشدن از آن روحیهای که گرفتار ارزشدادن به امور دنیا است. پس ابتدا انسان باید از خودش آزاد شود تا بتواند همهی امور را به خدا بسپارد. وقتی ما از خودمان آزاد نشدیم و همهی امور را به خودمان متصل کردیم و نه به خدا، عملاً خودمان دشمن خودمان شدهایم. به گفتهی مولوی:
نی به هندست ایمن و نِی در ختن
آنک خصم اوست سایهی خویشتن