بسماللهالرحمنالرحیم
فَاِنّ خَیْرَ الْقَوْلِ مَانَفَعَ. وَ اعْلَمْ اَنَّهُ لا خَیْرَ فِى عِلْمٍ لاْیَنْفَعُ وَ لاْیُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لایَحِقُّ تَعَلُّمُهُ.
اَىْ بُنَىَّ اِنّى لَمّا رَاَیْتُنى قَدْ بَلَغْتُ سِنّا وَ رَاَیْتُنى اَزدادُ وَهْنا بادَرْتُ بِوَصِیَّتِى اِلَیْكَ وَ اَوْرَدتُ خِصالاً مِنْها قَبْلَ اَنْ یَعْجَلَ بى اَجَلى دُونَ اَنْ اُفْضِىَ اِلَیْكَ بِما فى نَفْسِى اَوْ أَنْ اَنْقُضَ فى رَأْیى كَما نُقِضَتْ فى جِسْمى اَوْ یَسْبِقَنى اِلَیْكَ بَعْضُ غَلَباتِ الْهَوى وَ فِتَنِ الدُّنْیا فَتَكُونَ كَالصَّعْبِ النَّفُورِ. وَ اِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاَْرْضِ الْخالِیَةِ ما اُلْقِىَ فیها مِنْ شَىْءٍ قَبِلَتْهُ.
بهترین سخن آن است كه سود بخشد. و بدان در دانشى كه سودى نباشد خیرى نیست و علمى كه به حقیقت روى ندارد و به حق راه ننماید، آموختن آن فایدتى ندارد.
هان اى فرزندم! چون خود را در آستانهی کهنسالی یافتم و سُسْتى و ناتوانیام را رو به افزونی دیدم، به وصیتِ تو شتافتم، و به بیان برخی از خصال پرداختم، پیش از آن كه مرگ تاختن آورد و زبان از گفتنِ سخنِ دل بازماند و یا اندیشهام همچون كالبدم بفرساید، یا برخى از چیرگىهاى هوس و خواهشهاى نفسانى و فریبندگىهاى دنیا پیش از اقدام من بر دل تو پیشى گیرد و نفس تو همچون شترى سركش رام نگردد و تربیت نپذیرد - پارهاى از پندهاى خویش بر تو فرو خواهم خواند - چه، دلِ نوجوان همانند زمین آمادهای است كه تخمى در آن نیفشانده باشند - سرشار از قابلیت و پذیرش است - از اینرو هر دانه در آن افكنند پذیراى آن باشد و آن را نیك بپروراند.