وقتی معنای مسافرت به سوی ابدیت و چگونگی آن روشن شد خواهید دید چقدر مىتوانید در راه دیندارى سختىها را تحمل كنید و با تمام وجود میپذیرید با رفاهطلبى نمىشود مسافر ابدیت بود. در همین رابطه است که گفته میشود با رفاهزدگی نمىشود دیندارِ خوبی بود و پیامبر اكرم(ص) مىفرمایند: «حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَ حُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَات»(300) بهشت را در سختىها پیچیدهاند و جهنم در درون دامن زدن به میلهاست. عدهاى که رفاه در دنیا را جدّی بگیرند ناخودآگاه دیندارى را رها مىكنند. امام خمینىقدسسره مىفرمایند: «بعضىها تمام همّشان علفشان است و دینداری و ولایت را وسیلهی تكسّب و تعیّش خود قرار دادهاند». مىخواهم عرض كنم اگر كسى خود را در این دنیا مسافر احساس كرد به جای آن که با انبیاء و اولیاء دین مخالفت کند با نفس امّارهاش مخالفت مینماید ولى اگر كسى خود را مسافر احساس نكرد اگر مذهبى هم باشد یك مذهبىِ تجمّلى و رفاهطلب است و دین را برای حفظ دنیایش میخواهد و عملاً وقتی از این دنیا رفت احساس میکند محبوب خود را از دست داده و این چه خسارت بزرگى است كه انسان راههاى سفر كردن به سوی آسمان معنویت را رها کند و همنشین سنگ و چوب شود. خداوند از طریق ارسال رسولان ما را دعوت کرده است که تا به سوی عرش بالا برویم ولی انسان خود را در دام امیال دنیایی گرفتار کرده در حالیکه جناب حافظ خطاب به او میگوید:
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژدهها دادست
که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
تو را ز کنگرهی عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفهی عشقم ز ره رُوی یادست
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزاردامادست
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست