تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

عبرت از گذشتگان

«وَاعْرِضْ عَلَیْهِ اَخْبارَ الْماضینَ» فرزندم! اخبار و احوال گذشتگان را بر قلب خود عرضه كن. تا معلوم شود ریشه‌ی همه‌ی غفلت‌ها از همین نقطه است که انسان زندگی موقت دنیا را درست نمی‌بیند و شور و تلاش خود را با شور و تلاش گذشتگان مقایسه نمی‌کند که آن‌ها نیز با همین شور و نشاط‌های وَهمی این دنیا را ترک کردند. آثار باقی‌مانده از آنان بهترین گواه است بر کوتاه بودن زندگی و ناکام ماندن در آرزوهای دنیایی.
«و ذكِّرْهُ بِما اَصابَ مَنْ كانَ قَبْلَكَ مِنَ الاْوَّلْینَ» آنچه را كه بر گذشتگان وارد شده است به قلب خود تذكر بده.
به خود بگو: کجایند آن‌هایی که ثروت اندوختند و آینده خود را تنها در آینده‌ی فرزندان خود جستجو کردند در حالی که هم‌اکنون فرزندانشان به دنبال کار خود هستند و آن‌ها در قبر و قیامت با دست خالی با خدای خود روبه‌رو می‌باشند. نگاهی به آثار باقی مانده از گذشتگان بیندازیم و بیشتر به خود آییم.
«وَ سِرْ فى دِیارِهِمْ و آثارِهِمْ فَانْظُرْ فیما فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا و اَیْنَ حَلّوا و نَزَلُوا» فرزندم! قلبت را بردار و برو به قبرستان‌ها و به خانه‌هاى خراب‌شده‌ی گوشه‌ی شهرها سری بزن و دیار مردم گذشته را به قلب خود نشان بده. پس توجه كن و ببین كه آنها چه كردند و به خاطر «هیچ چیز» چقدر انرژى مصرف نمودند و ببین از كجا به کجا منتقل شدند و ببین به کجا فرود آمدند.
«فَاِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِانْتَقَلُوا عَنِ الاَحِبَّةِ وَ حَلُّوا دیارَ الْغُرْبَةِ» بی‌تردید به این نتیجه خواهی رسید که آنان از یاران خود جدا شدند و به دیار غربت هجرت کردند. مى‏فرمایند: فرزندم! اگر درست نگاه كنى خواهى دید كه این مردگان از میان دوستانشان به این قبرستان‌ها منتقل شده‏اند. آنها هم، با هم رفت و آمد مى‏كردند و فعالیت داشتند. اما الآن در قبرها مسکن گزیده و تنها با ملکات خود روبه‌رویند.
«وَ كَاَنَّكَ عَنْ قَلیلٍ قَدْ صِرْتَ كَاَحَدِهِمْ» فرزندم! چیزى نمى‏گذرد كه تو نیز در اندک زمانی، یكى از آنها خواهى بود.
هر كدام از ما داراى آرزوهاى دنیائى هستیم، چقدر خوب است آرزوهایمان را با توجه به حضور خود در قبر و برزخ بررسى كنیم و ببینیم، اگر آرزوهای دنیایی‌مان برآورده شود بهتر است یا برآورده نشود؟ آنجاست که متوجه می‌شوید چه اندازه دنبال کردن این آرزوها کودکانه است.
آرزوهاى دنیائىِ اهل دنیا یکی این است که براى عید نوروزِ خود یک دست لباس شیك بخرند و همه‌ی فکر و ذکر خود را در برآوردن آن آرزوها صرف کنند، در حالی‌که اگر کمی به خود آیند و فکر کنند اگر آن لباس را نخرند چه مى‏شود؟ متوجه می‌شوند هیچ چیزی نخواهد شد و عملاً جهت و نگاهشان به زندگی تغییر می‌کند و دیگر گرفتار مقایسه‌ها و رقابت‌ها که زندگی را پوچ و بی‌ثمر می‌کند، نمی‌باشند.
بعضی‌ها ممکن است خیلی جدّی درس بخوانند ولی به قصد تحقیر بقیه، این‌ها عملاً از کار خود هیچ بهره‌ای نمی‌برند. زیرا با آرزوهایی زندگی می‌کنند که ریشه در فخرفروشى و تحقیر بقیه دارد، چون دنیا و امور دنیایی برایشان مهم شده، این اشخاص را با امام خمینى«رض» مقایسه كنید. نظام شاهنشاهی، امام را به مدت 14 سال از ایران بیرون كرد و پشت سرشان چه حرف‌ها كه نزدند. گفتند: «مأمور انگلستان است، از جمال عبدالناصر پول مى‏گیرد، سواد ندارد، مى‏خواهد با شاه درافتد تا مشهور شود و...». ولی پس از 14 سال كه به ایران برگشتند آن خبرنگار از ایشان پرسید: «آقا چه احساس و حالى دارید؟» جواب دادند: «هیچى!» این‌كه امام توانست چنین روحیه‏اى داشته باشد به خاطر آن بود كه به‌خوبى به «هیچ‌بودن كلّ دنیا» پی برده بودند. مولوى در این رابطه مى‏گوید:
عالَم چو حبابى است و لیكن چه حباب

نى بر سر آب بلكه بر روى سراب

آن نیز سرابى كه ببینند به خواب

آن خواب چه خواب؟ خواب مستان خراب

كلّ دنیا مانند یك حباب است. آن هم نه حبابى كه بر روى آب باشد بلكه حبابى كه بر روى سراب است. آن هم نه سرابى كه در سراب بودنش واقعیت داشته باشد، بلكه سرابى كه آدم آن را در خواب مى‏بیند. آن هم نه خواب یك آدم حسابى كه وقتى خواب مى‏بیند در خوابش احتمال صحّت باشد، بلكه خواب آدم مستی كه خوابهایش کاملاً وَهمی است.
خدا رحمت كند سعدى را كه در همین رابطه مى‏گوید:
عالم همه هیچ و كار عالم همه هیچ

اى هیچ براى هیچ بر هیچ مپیچ

حقیقتاً دنیا همین طور است. حضرت على(ع) این حقیقت را در دهان این بزرگان گذاشتند تا بشر متذکر این امر شود. سعدی در تفاوت نگاه اولیاء الهی که با قلب خود عالم را می‌نگرند با نگاه عقلِ جزئی می‌گوید:
ره عقل جز پیچ در پیچ نیست

بَرِ عاشقان جز خدا هیچ نیست

توان گفت این نكته با حق شناس

ولى خرده گیرند اهل قیاس

كه این آسمان و زمین چیستند

بنى‏آدم و دیو و دد كیستند؟

همه هرچه هستند از آن پست‏ترند

كه با هستى‏اش نام هستى برند

چو خورشید عزت علم برگشاد

جهان سر به جیب عدم برگشاد

مى‏گوید اگر خدا بر قلب تو جلوه كند مى‏بینى همه عالم در مقابل خدا هیچ‌اند، هیچ.
حضرت على(ع) به فرزندشان مى‏فرمایند اگر مى‏خواهى قلبت را بیدار كنى آثار خراب شده گذشتگان را به او نشان بده تا قلب‌ات عاقبت دنیا را بفهمد و عبرت بگیرد. اگر كسى به خدا وصل نشود عاقبت امرش خرابی و بی‌حاصلی است. پس انسان باید در همه حال مراقب باشد كه در طول زندگى و در حین فعالیت‌هاى دنیائى به گونه‏اى عمل كند كه معنویتش مغلوب كارهای روزمرّه‌اش نشود. تلاش كند تا قلبش همواره نسبت به خدا بیدار باشد و براى رسیدن به این امر، عبادت و خلوت داشته باشد و زیاد مشغول كار دنیایى نشود. تذکرات حضرت علی(ع) به خودی خود باعث بیدارى قلب مى‏شود. حضرت به همه‌ی جوانان، فانى‌بودن دنیا را گوشزد مى‏كنند تا در فعالیت‌هاى دنیایى‌شان، متوجه باشند كه در هر صورت، دنیا خراب شدنى است.
اگر كسى این توصیه‌ها را با گوش قلبش بشنود و عمل كند فرصت زندگى را از دست نمى‏دهد و بهترین توشه‌ها را در همین دنیا برمى‏گیرد. در آخر برای این که معلوم شود دنیا چه اندازه ارزش دارد و چقدر باید به آن توجه داشت سخن رسول خدا(ص) به جناب اباذر را متذکر می‌شوم که حضرت به اباذر می‌فرمایند: «یا أَبَاذَر وَالَّذی نَفْسُ مَحَمَّدٍ بِیَدِهِ، لَوْ انَّ الدُّنْیا كانَتْ تَعْدِلُ عِنْدَاللهِ جناحَ بَعُوضَةٍ اوْ ذُبابٍ، ما سَقِیَ الْكافِرَ مِنْها شَرْبَةً مِنْ ماءٍ»(75) اى اباذر سوگند به آن كسى كه جان محمّد در دست اوست اگر دنیا در پیش خداوند به اندازه‌ی بال پشه‏اى یا به اندازه‏ى بال مگسى ارزش می‌داشت یك جرعه از آن را به كافر نمی‌چشاند.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»