در روایت از امام صادق(ع) داریم: «مردم در طبقات مختلف از صراط عبور میکنند و صراط از مو باریکتر و از شمشیر برندهتر است. پس گروهی از صراط عبور میکنند مانند برق و کسانی از آن عبور میکنند مثل فرار اسب و دستهای از آن با شکم و دست عبور میکنند و برخی با پا عبور میکنند و گروهی با اُفت و خیز عبور میکنند، گاهی بخشی از آتش او را میگیرد و گاهی رهایش میکند». بعضىها مدت طولانى بر روى پل صراط حركت مىكنند تا در نهایت به بهشت برسند. نه یكباره به جهنم مىروند و نه به سرعت به بهشت، بلكه روى پل صراط همچون سوسمار راه مىروند یعنى با پا راه نمىروند با شكم راه مىروند. انتهاى پل صراط به بهشت ختم مىشود امّا صراط روى جهنم است. یعنى در هنگام حركت بر روى پل صراط آتش جهنم او را بیچاره مىكند، یكى از پاهایش در جهنم مىرود و مىسوزد و وقتى این پا را بالا كشید پاى دیگرش در جهنم مىرود، آن پایش را از جهنم بیرون مىآورد، دستش مىسوزد، خلاصه جان مىكند تا از پل صراط ردّ شود. این تجسّم زندگى كسى است كه نمىداند مذهبى باشد یا نه، هم دین را مىخواهد هم دلش به دنیاست. گفت:
سَبْحه بر كف، توبه بر لب، دل پر از شوق گناه
معصیت را خنده مىآید ز استغفار ما
گاهى اوقات معصیت هم از توبهی انسان مىخندد. این وقتی است که هنوز شوق به گناه داریم ولى در ظاهر از گناهمان استغفار مىكنیم. ملاحظه فرمودید حضرت فرمودند: بعضى از مؤمنان مثل برق از پل صراط مىگذرند. اینها همان بسیجیان واقعى هستند كه اصلاً هوس دنیا ندارند، مىروند و به سرعت هم مىروند. امام خمینىقدسسره فرمودند: بعضى از بسیجیان ما را گذاشتند و رفتند و ما شرمندهایم كه آنها رفتند و ما ماندیم.
اگر كسى این مطلب را براى خود حل كند كه دنیا رفتنى است و رفتنى بودن دنیا را ببیند، مسائل زندگی او را گرفتار خود نمیکند که از زندگیِ ابدی خود غافل شود. مشکلِ کار هوسهای دنیایی است و تندادن به آنها. مىگویند شخصى در ماه مبارك رمضان وقتى از خواب بیدار شد دید هوا روشن شده و او سحرى نخورده است، پشت خود را به روشنایی کرد و غذایش را خورد با این نگاه که هنوز روز نشده است. مولوی میگوید:
روشن است این لیک از طمع سحور
آن خورنده چشم میبندد به نور
چون طمع خورشید را پنهان کند
نه عجبگر پشت بر برهان کند
این شخص نمىتواند به قیمت گرسنگى ماه رمضان دیندارى كند. مىخواهد هم روزه بگیرد، هم شكمش را از غذا پر كند و لذا روشنایی خورشید را ندیده مىگیرد. اگر به او از دنیا و انتقالش از یک طرف و مسافر بودن انسان از طرف دیگر خبر دهی به راحتی انکار میکند چون اگر انتقال دنیا و مسافر بودن خود را ببیند باید خیلى از چیزها را نخواهد و از خیلى میلها دل بكند، هرچند كار بسیار زیبایى است و انسان را وارد دنیاى زیبایى مىكند ولى آسان هم نیست. اینجاست که اگر انسان از زوال دنیا غفلت كند فرصتى را كه در دنیا دارد تا خود را براى آن جهان آماده كند، از دست مىدهد، بدون آن كه چیز واقعى به دست آورده باشد.