تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

یقین و خلوص عامل ایجاد مطلوب

امام(ع) به فرزندشان مى‏فرمایند: «اَخلِصْ فِى الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّكَ» همه چیز را فقط از خدا بخواه. در آن صورت اگر مطلوب شما یک مطلوب مفید است، خداوند از دادن آن دریغ نمی‌کند و اگر هم مفید نیست، آن خواسته‌ای از شما برآورده نشده که به نفع شما نبوده است. ولی اگر از نفس امّاره خود پیروی کردیم و خواستیم میل نفس امّاره را برآورده کنیم، خواست ما شیطانی می‌شود و حتماً موجب هلاکت ما است، در حالی‌که در ذیل توصیه‌ی حضرت امام الموحدین(ع) خواست ما تبدیل می‌شود به خواست خدا و از آنجایی که برای خداوند خلق‌كردن همان اراده‌کردن است، اگر خواست ما همان خواست خدا شد اگر چیزی را بخواهیم و اراده کنیم، ایجاد می‌شود.
اگر حقیقتاً هرچه انسان می‌خواهد از خدا بخواهد، همان خواستن‌اش علت تحقق مطلوبش می‌گردد. همان‌طور که اگر بنده بگویم یك پرتقال در ذهنتان بیاورید بدون هر مقدمه‌ای می‌توانید این کار را بکنید و خواستن شما علت ایجاد پرتقال در ذهن شما می‌شود، خواستن خدا نیز به همین صورت است که اراده‌اش علت ایجاد مخلوقات است، نیاز به مقدمات و مواد اولیه ندارد. مقام خواستن حضرت حق همان مقام ایجاد است و اگر كسى به مقامى برسد كه فقط از خدا بخواهد، خود خواستنش از خدا، علت آن چیزى است كه مى‏خواهد. چون اراده خدا مى‏شود اراده او و او از كسى مى‏خواهد که «إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ» چون چیزی را اراده کرد که موجود شود، همین کافی است که بگوید، بشو و می‌شود. از خدا خواستن و مطابق اراده‌ی الهی خواستن چنین توانایی به انسان می‌دهد. حتماً داستان جناب عاصف بن برخیا را شنیده‌اید که جهت آوردن تخت ملکه‌ی سبأ به حضرت سلیمان(ع) عرض کرد: «أنَا اتِیكَ بِهِ قَبْلَ انْ یَرْتَدَّ الَیْكَ طَرْفُكَ‏»(155 )اى سلیمان! من آن تخت را براى شما قبل از آن‏كه چشم برهم زنى، مى‏آورم؛ یعنى قبل‏ از گذشت هر لحظه از زمان. اگر انسانى تزكیه كرد و به وحدت رسید و تنها همه چیز را از خدا خواست، به اراده‌ی نافذ الهی آنچه را اراده کند محقق می‌شود. اگر با حضور در چنین عقیده و عملی مطمئن باشید كه وقتى در آتش رفتید خدا شما را حفظ مى‏كند، خودِ اطمینانت به خدا در این مورد مساوى است با اراده خدا در خاموش كردن گرماى آتش. دو تا چیز نیست كه یكى اطمینان به خدا باشد و یكى خاموش شدن آتش، بلكه همان اطمینان به خدا، علت خاموش‌شدن آتش است.
مى‏گویند اگر «قل هو اللّه‏ احد» بخوانى، هر اراده‏اى كه بكنى برآورده مى‏شود، چون در ذکر «قل هو اللّه‏ احد» نظر دارید به احدیت حضرت حق و این که هیچ چیزی در کنار احدیت او مطرح نیست که بخواهد منشأ اثر باشد. «احد» یعنى یكى كه دو ندارد، دویى برایش فرض نمى‏شود. اگر خدا باشد، تو هم باشى، خدا «احد» نیست. «احد» یعنى فقط «او» هست. پس انانیتی از ما نمی‌ماند که بخواهد در عرض اراده‌ی خداوند اراده‌ای داشته باشد.
انسان با به‌کاربردن توصیه حضرت ارتقاء وجودی پیدا می‌کند و حق را در همه چیز می‌یابد، ذات گسترده‌ای را می‌نگرد که همه‌ی مخلوقات به او هستند و تنها از او می‌خواهد، چون همه را به او می‌بینند. اگر انسان حقیقتاً به این ‌برسد که او «اَحد» است و از این منظر از او همه چیز را بخواهد، آیا همه چیز به نور حق در اختیار او نیست؟ مشكل آن است كه ما «احد» نمى‏گوییم و نمی‌پذیریم تنها از او بخواهیم.
از جهت دیگر در راستای آن‌که باید همه‌چیز را از خدا بخواهیم داریم که نظر به واسطه‌ی فیض یعنی امام زمان(عج) داشته باشیم، زیرا «جان» شما و حقیقت هر انسان که همان فطرت بالفعل باشد، ائمه(ع) می‌باشند، یعنی انسان‌هاى كامل. مَثَل ما و ائمه(ع) مَثَل نم و آب است. آب، جانِ نم و اصلِ نم است. اگر نم خود را به آب نزدیك كند نم‌بودن خود را بیشتر كرده است. حالا اگر شما به ائمه(ع) دعا كنید، به حقیقتِ «جان» خودتان دعا کرده‌اید و به آن حقیقت رجوع نموده‌اید. اگر می‌گوئید: خدایا درود تو بر پیامبر(ص) و اهل‏بیت پاكش باشد، درود او را بر حقیقت جانِ خودتان برگردانده‌اید، از این جهت هركس بر اهل‏بیت(ع) صلوات بفرستد حقیقت جان خود را در معرض انوار و الطاف الهی قرار داده و از طریق آنانی که واسطه‌ی فیض الهی‌اند، برکات الهی را به جان خود برگردانده و به این معنا خودش را به حقیقت اصیل خود متصل کرده است. چون خودِ برین هر انسانی انسان‌های کامل یعنی اهل‏بیت(ع) هستند. آیا در این رابطه می‌توانید بین حقیقت خود و اهل البیت(ع) دوگانگی پیدا کنید؟ همان‌طور که وقتى مى‏گوئید او «احد» است یعنى موجود دیگری در عرض خدا نیست، بلکه حضرت حق را اصل و حقیقت وجودی خود می‌یابید، بر همین قیاس وقتى هم كه صلوات مى‏فرستید نظر به حقیقت انسانی خود دارید بدون آن که دوگانگی در میان باشد و به همین جهت برکات آن صلوات از طریق انسان‌های کامل به جنبه‌ی انسانی شما برمی‌گردد. حال باید برای کسب انسانیت خود تماماً به انسان‌های کامل رجوع داشت همان‌طور که برای داشتن هر چیز باید فقط از خدا خواست و به او رجوع کرد بدون آن‌که لازم باشد دوگانگی بین انسان و خدا در میان آید و حقیقت احدیت حضرت حق از منظر ما در حجاب رود.
حضرت می‌فرمایند: «اَخْلِصْ فِى الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّكَ» تأکید بنده آن است که اگر حقیقتاً انسان بتواند فقط از خدا بخواهد، همین از خدا خواستن، علت است برای محقق شدن مطلوب انسان و به این معنا انسان مستجاب الدعوه می‌شود. چون وقتى فقط از خدا مى‏خواهى، یعنى كسى جز خدا در صحنه نیست و از طرفی خواستن خدا حتماً محقق می‌شود پس تنها آنچه از خدا خواستی محقق می‌گردد. دو تا كه نمى‏شود، چون یا تو هستى و او دیگر احد نیست و اگر او اَحد نباشد، خدا نیست و یا او كه اَحد است در صحنه است، پس تو نیستى. در حالت نظر به احدیتِ خداوند اراده تو با اراده خدا یكى مى‏شود، آنگاه هرچه خدا بخواهد تو خواستى و هر چه تو خواستی او همان را می‌خواهد پس خواست تو با خواست خدا یكى شده است. در همین رابطه به پیامبرش می‌فرماید: «ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى»‏ آنگاه که تو تیر انداختی، خدا تیر انداخت. در واقع خواستن رسول خدا(ص) و خواستن خدا یکی شده است به همین جهت در وسط آیه می‌فرماید: «إِذْ رَمَیْتَ» آن‌گاه که تو انداختی، در واقع خواستن رسول خدا(ص) را نفی نکرده بلکه اتحادی در میان آمده است که آیه متذکر آن اتحاد است. چون رسول خدا(ص) جز از خدا نخواسته و لذا آن وقت که چیزی را خواسته همان چیز خواسته‌ی خدا شده، خدایی که قادر مطلق و نافذ مطلق و عزیز مطلق است و هرچه بخواهد مى‏شود، پس در آن صورت تو هرچه بخواهى مى‏شود و در خواسته‌هایت ناکام نخواهی شد. برعکسِ اهل دنیا که حتماً در خواسته‌های خود ناکام خواهند بود. وقتى مطمئن باشى كه روى دریا بروى خدا حفظت مى‏كند، عملاً نظر به خدایی کرده‌ای که در صحنه است و اگر مطمئن باشى، در هوا هم که راه مى‏روى او حفظت مى‏كند، چون او را در صحنه آوردی به اراده نافذ او حفظ می‌شوی، چون وقتی انسان همه چیز را از خدا بخواهد اراده او با اراده کامل الهی مطابق می‌شود و عملاً اراده الهی را به صحنه آورده. محال است کسی به آن خلوص برسد که تنها از خدا بخواهد و در آن صورت اراده‌ای جز اراده‌ی الهی داشته باشد. پس عملاً حضرت با این توصیه در صدد اصلاح اراده‌ی ما می‌باشند.