تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

وسعت انسان تا کجا!

صاحب «عُدّة الدّاعی» از رسول اكرم(ص) روایت كرده است كه: «قَالَ اللَهُ سُبْحَانَهُ: إذَا عَلِمْتُ أَنَّ الْغَالِبَ عَلَی عَبْدِیَ الاِشْتِغَالُ بِی نَقَلْتُ شَهْوَتَهُ فِی مَسْأَلَتِی وَ مُنَاجَاتِی ؛ فَإذَا كَانَ عَبْدِی كَذَلِكَ فَأَرَادَ أَنْ یَسْهُو حُلْتُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَنْ یَسْهُو.أُولَـئِكَ أَوْلِیَآئِی حَقًّا؛ أُولَـئِكَ الابْطَالُ حَقًّا؛ أُولَـئِكَ الَّذِینَ إذَا أَرَدْتُ أَنْ أَهْلِكَ الارْضِ عُقُوبَةً، زَوَیْتُهَا عَنْهُمْ مِنْ أَجْلِ أُولَـئِكَ الابْطَالِ.»(150) خداوند سبحانه می‌فرماید: زمانی كه از اندیشه و افكار بنده‌ی خودم چنین بدانم كه آنچه بر او غالب است مشغول بودن با من است، میل و خواست او را به دعا و مناجات با خودم بر می‌گردانم. و در این صورت كه بنده‌ی من چنین شود، اگر أحیاناً بخواهد سهو كند و خطائی از او سر زند، خودم بین او و بین آن اراده حائل می‌گردم، و مانع از چنین اراده‌ای می‌شوم. حقّاً ایشان اند اولیای من ؛ حقّاً ایشان‌اند شجاعان و شیران بیشه‌ی معرفت؛ ایشان‌اند كسانی كه چون بخواهم به عقوبت، اهل زمین را هلاك گردانم، به خاطر این شجاعان عذاب را از مردم دور می‌نمایم .
ملاحظه کنید وقتی انسان به جایی برسد که همه‌ی امور خود را به خدا بسپارد و یاد حضرت حق بر روح و روان او غالب آید، چگونه تا این اندازه وسعت می‌یابد که موجب امنیت سایر مردمی می‌شود که باید هلاک شوند.
در حدیث قدسی داریم که خداوند می‌فرماید: «أَیُّمَا عَبْدٍ اطَّلَعْتُ عَلَی قَلْبِهِ فَرَأَیْتُ الْغَالِبَ عَلَیْهِ التَّمَسُّكَ بِذِكْرِی، تَوَلَّیْتُ سِیَاسَتَهُ وَ كُنْتُ جَلِیسَهُ وَ مُحَادِثَهُ وَ أَنِیسَهُ»(151) چون من بر دل و اندیشه‌ی بنده‌ی خودم مطّلع گردم و ببینم كه آنچه بر او غلبه دارد تمسّك به ذكر و یاد من است، من خود به شخصه زمام تدبیر امور او را به دست می‌گیرم و متولّی انجام مهمّات او می‌شوم ؛ و من خودم همنشین و همزبان و هم صحبت و انیس او خواهم بود.
این همان معنای فانی شدن از خود و باقی شدن به حق است، چون چنین بنده‌ای همه‌ی امور خود را و نتیجه‌ی کار را به خدا سپرده و تنها به وظیفه‌ی خود عمل می‌کند.
و نیز در حدیث قدسی داریم که خداوند فرمود: «یَا دَاوُدُ! ذِكْرِی لِلذَّاكِرِینَ، وَ جَنَّتِی لِلْمُطِیعِینَ، وَ حُبِّی لِلْمُشْتَاقِینَ؛ وَ أَنَا خَآصَّةٌ لِلْمُحِبِّینَ»(152) ای داود! یاد من برای كسانی است كه مرا یاد می‌كنند؛ و بهشت من برای كسانی است كه مرا اطاعت می‌كنند، و محبّت من نسبت به كسانی است كه به زیارت و لقای من اشتیاق دارند؛ من صرفاً اختصاص به محبّان خودم دارم.
بنده در آن حال در شرایطی خود را قرار داده که همه‌ی امور خود را به خدا واگذار کرده و در این راستا دائماً نظر به خدا دارد و مطیع فرمان حضرت حق است و مشتاق رضایت اوست.
همه‌ی این روایات نشان می دهد كه خداوند در تمام امور، كفیل و وكیلِ کسی است که همه‌ی امور خود را به خدا واگذار کرده، در این صورت زنده است به حیات خداوند عزّوجلّ و باقی است به بقاء آن ذات متعال. آیا روشن شد چرا حضرت به فرزند خود توصیه می کنند: «وَ اَلْجِئْ نَفْسَكَ فى اُموُرِكَ كُلِّها اِلى اِلهِكَ فَإنَّكَ تُلْجِئُها اِلى كَهْفٍ حَریزٍ وَ مانِعٍ عَزیزٍ» فرزندم! نفس خود را در همه‌ی امور به پروردگارت واگذار كه با این كار خود را به پناهگاهى استوار و مدافعى بسیار قدرتمند سپرده‏اى؟
اگر اولیاى خدا در كارهایشان، به ابزارها رجوع مى‏كنند نه به خاطر آن است كه برای ابزارها تأثیر استقلالی قائل‌اند بلكه به خاطر آن است كه خداوند اراده‌ی خود را از طریق این وسایل جاری می‌کند و به همین جهت در همه‌ی امور به خدا و تأثیر اراده‌ی او نظر دارند و تنها در بعضی موارد خداوند ماورای ابزارها اراده‌ی خود را ظاهر می‌نماید. درست است كه انسان آب مى‏خورد تا سیراب شود امّا این خداست كه سقایتش را در آب قرار داده است، او ساقی است، همین آب، بعضى‏ها را خفه مى‏كند یا در پاره‏اى موارد باعث بیمارى مى‏گردد. در ذیل اراده‌ی الهی است كه ما آب مى‏خوریم و در سلامت به سر مى‏بریم.