صاحب «عُدّة الدّاعی» از رسول اكرم(ص) روایت كرده است كه: «قَالَ اللَهُ سُبْحَانَهُ: إذَا عَلِمْتُ أَنَّ الْغَالِبَ عَلَی عَبْدِیَ الاِشْتِغَالُ بِی نَقَلْتُ شَهْوَتَهُ فِی مَسْأَلَتِی وَ مُنَاجَاتِی ؛ فَإذَا كَانَ عَبْدِی كَذَلِكَ فَأَرَادَ أَنْ یَسْهُو حُلْتُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَنْ یَسْهُو.أُولَـئِكَ أَوْلِیَآئِی حَقًّا؛ أُولَـئِكَ الابْطَالُ حَقًّا؛ أُولَـئِكَ الَّذِینَ إذَا أَرَدْتُ أَنْ أَهْلِكَ الارْضِ عُقُوبَةً، زَوَیْتُهَا عَنْهُمْ مِنْ أَجْلِ أُولَـئِكَ الابْطَالِ.»(150) خداوند سبحانه میفرماید: زمانی كه از اندیشه و افكار بندهی خودم چنین بدانم كه آنچه بر او غالب است مشغول بودن با من است، میل و خواست او را به دعا و مناجات با خودم بر میگردانم. و در این صورت كه بندهی من چنین شود، اگر أحیاناً بخواهد سهو كند و خطائی از او سر زند، خودم بین او و بین آن اراده حائل میگردم، و مانع از چنین ارادهای میشوم. حقّاً ایشان اند اولیای من ؛ حقّاً ایشاناند شجاعان و شیران بیشهی معرفت؛ ایشاناند كسانی كه چون بخواهم به عقوبت، اهل زمین را هلاك گردانم، به خاطر این شجاعان عذاب را از مردم دور مینمایم .
ملاحظه کنید وقتی انسان به جایی برسد که همهی امور خود را به خدا بسپارد و یاد حضرت حق بر روح و روان او غالب آید، چگونه تا این اندازه وسعت مییابد که موجب امنیت سایر مردمی میشود که باید هلاک شوند.
در حدیث قدسی داریم که خداوند میفرماید: «أَیُّمَا عَبْدٍ اطَّلَعْتُ عَلَی قَلْبِهِ فَرَأَیْتُ الْغَالِبَ عَلَیْهِ التَّمَسُّكَ بِذِكْرِی، تَوَلَّیْتُ سِیَاسَتَهُ وَ كُنْتُ جَلِیسَهُ وَ مُحَادِثَهُ وَ أَنِیسَهُ»(151) چون من بر دل و اندیشهی بندهی خودم مطّلع گردم و ببینم كه آنچه بر او غلبه دارد تمسّك به ذكر و یاد من است، من خود به شخصه زمام تدبیر امور او را به دست میگیرم و متولّی انجام مهمّات او میشوم ؛ و من خودم همنشین و همزبان و هم صحبت و انیس او خواهم بود.
این همان معنای فانی شدن از خود و باقی شدن به حق است، چون چنین بندهای همهی امور خود را و نتیجهی کار را به خدا سپرده و تنها به وظیفهی خود عمل میکند.
و نیز در حدیث قدسی داریم که خداوند فرمود: «یَا دَاوُدُ! ذِكْرِی لِلذَّاكِرِینَ، وَ جَنَّتِی لِلْمُطِیعِینَ، وَ حُبِّی لِلْمُشْتَاقِینَ؛ وَ أَنَا خَآصَّةٌ لِلْمُحِبِّینَ»(152) ای داود! یاد من برای كسانی است كه مرا یاد میكنند؛ و بهشت من برای كسانی است كه مرا اطاعت میكنند، و محبّت من نسبت به كسانی است كه به زیارت و لقای من اشتیاق دارند؛ من صرفاً اختصاص به محبّان خودم دارم.
بنده در آن حال در شرایطی خود را قرار داده که همهی امور خود را به خدا واگذار کرده و در این راستا دائماً نظر به خدا دارد و مطیع فرمان حضرت حق است و مشتاق رضایت اوست.
همهی این روایات نشان می دهد كه خداوند در تمام امور، كفیل و وكیلِ کسی است که همهی امور خود را به خدا واگذار کرده، در این صورت زنده است به حیات خداوند عزّوجلّ و باقی است به بقاء آن ذات متعال. آیا روشن شد چرا حضرت به فرزند خود توصیه می کنند: «وَ اَلْجِئْ نَفْسَكَ فى اُموُرِكَ كُلِّها اِلى اِلهِكَ فَإنَّكَ تُلْجِئُها اِلى كَهْفٍ حَریزٍ وَ مانِعٍ عَزیزٍ» فرزندم! نفس خود را در همهی امور به پروردگارت واگذار كه با این كار خود را به پناهگاهى استوار و مدافعى بسیار قدرتمند سپردهاى؟
اگر اولیاى خدا در كارهایشان، به ابزارها رجوع مىكنند نه به خاطر آن است كه برای ابزارها تأثیر استقلالی قائلاند بلكه به خاطر آن است كه خداوند ارادهی خود را از طریق این وسایل جاری میکند و به همین جهت در همهی امور به خدا و تأثیر ارادهی او نظر دارند و تنها در بعضی موارد خداوند ماورای ابزارها ارادهی خود را ظاهر مینماید. درست است كه انسان آب مىخورد تا سیراب شود امّا این خداست كه سقایتش را در آب قرار داده است، او ساقی است، همین آب، بعضىها را خفه مىكند یا در پارهاى موارد باعث بیمارى مىگردد. در ذیل ارادهی الهی است كه ما آب مىخوریم و در سلامت به سر مىبریم.