بسماللهالرحمنالرحیم
وَ مَثَلُ مَنِ اغْتَرَّبِها كَمَثَلِ قَوْمٍ كانُوا بِمَنْزِلٍ خَصیبٍ فَنَبَاَ بِهِمْ اِلى مَنْزِلٍ جَدیبٍ، فَلَیْسَ شَىْءٌ اَكْرَهَ اِلَیْهِمْ وَ لا اَفْظَعَ عِنْدَهُمْ مِنْ مُفارَقَةِ ما كانُوا فیهِ اِلى ما یَهْجُمُونَ عَلَیْهِ وَ یَصیرُونَ اِلَیْهِ.
یا بُنَىَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِیزانا فیما بَیْنَكَ وَ بَیْنَ غَیْرِكَ، فَاَحْبِبْ لِغَیْرِكَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكَ، وَ اكْرَهْ لَهُ ما تَكْرَهُ لَها، وَ لا تَظْلِمْ كَما لا تُحِبُّ اَنْ تُظْلَمَ، وَ اَحْسِنْ كَما تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ اِلَیْكَ. وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ ما تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَیْرِكَ، وَ ارْضَ مِنَ النّاسِ بِمَا تَرْضاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ. وَ لا تَقُلْ ما لا تَعْلَمُ وَ اِنْ قَلَّ ما تَعْلَمُ، وَ لا تَقُلْ ما لا تُحِبُّ اَنْ یُقالَ لَكَ.
و مَثَل آنان كه فریفتهی دنیا شدند، مَثَل آن قومی است که در استراحتگاهی سبز و خرم، جا خوش کرده بودند و برای کوچ به دیاری خشک و بیآب و علف مجبور شدند. برای این گروه، سختترین و ناخوشایندترین کار، جدایی و کندن از مکان پیشین و پیوستن به مکان واپسین است.
اى فرزندم! خود را و دیگران را با یك ترازو بسنج به این صورت که آنچه برای دیگران میپسندی همان را برای خود بپسند و چیزى را كه برای خود ناروا مىدانى برای دیگران نیز ناروا دان، و آن سان كه نمىخواهى بر تو ستم كنند بر كسى ستم مكن، و چنان كه از مردمان چشمِ نیكى دارى، نیكى كن. كارى را كه از دیگران زشت مىدانى نیز از خود زشت دان و رفتارى كه چون با دیگران كنى خشنود گردى، چون با تو كنند به آن خشنود باش. آنچه ندانى مگوی، هرچند اندك باشد آنچه دانى. آنچه نمىپسندى كه دربارهی تو چنان گویند، دربارهی دیگران بر زبان میاور.
ملاحظه میفرمائید که چگونه تمام تلاش حضرت آن است تا به فرزندشان - به عنوان نماد همهی جوانان تاریخ - بصیرتى همهجانبه بدهند تا هیچکس در ازاى چنین بصیرتی، در زندگی زمینىاش سرگشته نگردد و از حیات آسمانى غافل نشود. اگر انسان بتواند خودش را و شرایطى را كه در آن زندگى مىكند درست تحلیل كند، در اوج امیدواری، عین تحرك و نشاط و فعالیت مىشود و از یأس و غرور و سكون آزاد مىگردد. و این صفت الهى كه قرآن در موردش مىفرماید: «كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فى شَأْن»(303) همواره خدا در ایجاد است، در قلب او تجلّى مىكند. چون قلب مؤمن شأنی از شئون الهی است و به نور الهی هر لحظه در تحرك و شأن جدیدى است.
بیشتر خمودگىها و سستىها به جهت آن است كه جایگاه خود را از یک طرف و شرایط زمینىمان را از طرف دیگر در این عالم درست تحلیل نمىكنیم.
فرمودند: فرزندم! من از دنیا و زوال دنیا و تغییرات آن به تو خبر دادم. جنس دنیا آن چنان است كه پایدارى بر او نگاشته نشده است و از آخرت و وعدههاى آخرتى هم به تو خبر دادم. جنس آخرت آن چنان است كه نابودى بر او نگاشته نشده است. دنیا «بودن» ندارد و آخرت «نبودن» ندارد. فرمودند مثالهایى برایت زدم تا عبرت بگیرى و بفهمى كسى كه دنیا را درست بشناسد مىفهمد كه مسافر است و آداب مسافر بودن را از دست نمىدهد. مسافر خصوصیاتى دارد، از جمله آن که به منزلى كه در آن است دل نمىبندد و از مقصدش غافل نمىشود. هر حركتى كه او را به مقصدش نزدیک کند برایش پسندیده است و هر تلاشى كه او را به مقصد برساند برایش شیرین است و هر سختى و محرومیتى در این راه برایش عین زندگى است و هر رفاه و عیشى كه او را از راه باز دارد، عین مرگ است.