تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

آبادانی‌اش ویران شود

امام علی بن ابیطالب(ع)، در خطبه‏ها و حکمت‌های نهج‏البلاغه بنا به ضرورت و به مناسبت‌های گوناگون، با تشبیهات و استعاره‏های متفاوت به بیان زشتی‌ها و ناهنجاری‌ها و ناپایداری دنیا پرداخته‌اند و با بیانی رسا و منطقی گویا اندیشمندان مومن و خردپیشگان عارف را از دلبستگی و گرایش به دنیا پرهیز داده و همه‏ی پیروان اسلام و رهروان حقیقت را از پیوند و روی آوری به دنیا و مظاهر فریبای آن برحذر داشته است. در این رابطه به فرازی از خطبه‌ی 113 امام(ع) توجه کنید که می‌فرمایند: «وَ أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْیَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَ لَیْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ قَدْ تَزَیَّنَتْ بِغُرُورِهَا وَ غَرَّتْ بِزِینَتِهَا دَارُهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَیْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَیَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا لَمْ یُصْفِهَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِیَائِهِ وَ لَمْ یَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ خَیْرُهَا زَهِیدٌ وَ شَرُّهَا عَتِیدٌ وَ جَمْعُهَا یَنْفَدُ وَ مُلْكُهَا یُسْلَبُ وَ عَامِرُهَا یَخْرَبُ فَمَا خَیْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ وَ عُمُرٍ یَفْنَى فِیهَا فَنَاءَ الزَّادِ وَ مُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّیْرِ اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْكُمْ مِنْ طَلَبِكُمْ وَ اسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَكُم‏»(297) شما را از دلبستگی به دنیا پرهیز می‏دهم، زیرا دنیا سرای جاویدان و خانه‏ی سرسبزی نیست. دنیا خود را با جلوه‏های فریبنده آراسته و با این آرایش شما را می‏فریبد. دنیا در پیشگاه پروردگار سرایی خوار و ناچیز است، که حلال آن با حرامش آمیخته و خوبی آن با بدی‌هایش، زندگانی آن با مرگ و شیرینی آن با تلخی و ناگواریش به هم آمیخته است. خدای بزرگ دنیا را برای دوستان خود گوارا نساخته و از واگذاری آن به دشمنانش دریغ نکرده است. خیر و خوبی دنیا اندک و زشتی و بدی آن فراهم آمده است، آنچه از دنیا فراهم آورند فانی شود، دولت آن پاینده نیست و آبادانی‌اش ویران شود. چه خیری است در سرایی که مانند ساختمانِ روی به ویرانی نهاده است؟ چه خیری است در عمری که در آن توشه‏ی سرای جاویدان از میان می‏رود؟ و چه خیری است در فرصتی که مانند زمانِ پیمودن راهی به پایان می‏رسد؟ خواست و مطلوب شما چیزهایی باشد، که خدا انجام آن را بر شما واجب کرده است. و در بجا آوردن آنچه که خدا از شما خواسته، از وی یاری بجوئید...».
امام(ع) در بیان فریبندگی دنیا و توصیف گذرایی و زیان‏رسانی آن در کلام 415 نهج‏البلاغه می‌فرمایند: «الدُّنْیَا تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ‏ تَعَالَى لَمْ یَرْضَهَا ثَوَاباً لِأَوْلِیَائِهِ وَ لَا عِقَاباً لِأَعْدَائِهِ وَ إِنَّ أَهْلَ الدُّنْیَا كَرَكْبٍ بَیْنَا هُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا» دنیا فریب می‏دهد، زیان می‏رساند و می‏گذرد. همانا خدای سبحان- به دلیل پستی و حقارت دنیا- راضی نشد که دنیا را پاداش دوستان خود و کیفر دشمنانش قرار دهد. مردم در دنیا به مانند کاروانیانی هستند که هر جا در میان راه فرود آمده‏اند- تا اندکی استراحت کنند- ناگهان قافله‏سالارِ آن‌ها فرمان حرکت می‏دهد و کاروانیان به فرمان او کوچ می‏کنند.
این‌ها، بیان اندکی از بی‏ارزشی و ناپایداری دنیا در کلام آن بزرگوار است. صفحات روشن نهج‏البلاغه و خطبه‏ها، حکمتها، نامه‏ها و کلمات قصارِ آن بیانگر نهایت نفرت امام(ع) از دنیا و زشتی‌ها و فریبندگی‌ها و پستی‏های آن است.
مرحوم شهید مطهری«رحمة‌الله‌علیه» در رابطه با آزادی علی(ع) از دنیا می‌فرماید:
چرا انسان باید مسخّر باشد؟ خدا انسان را مسخّر هیچ موجودى قرار نداده است؛ آنچنان آزادى و حریتى به انسان داده كه اگر بخواهد، مى‏تواند خود را از همه چیز آزاد كند و بر همه چیز مسلّط باشد ولى این درگیرى مى‏خواهد. انسان باید با خود نیز درگیرى داشته باشد؛ با هواى نفس خود، با لذت پرستى و راحت طلبى خود درگیرى داشته باشد. مسلماً اگر درگیرى نداشته باشد، محكوم است. امر دایر است میان یكى از این دو: یا درگیرى با نفس امّاره و برده كردن و در اطاعت خود در آوردن آن، یا درگیرنشدن و اسیر و زبون آن گردیدن. «النَّفْسُ انْ لَمْ تَشْغَلْهُ شَغَلَتْكَ» خاصیت نفس امّاره این است كه اگر تو او را وادار و مطیع خود نكنى، او تو را مشغول و مطیع خود خواهد ساخت. فلسفه‌ی زهد حضرت على(ع) و منطق او در فلسفه‌ی ترك دنیاى خود چه بود؟ آزادى.
حضرت على(ع) همان‏طور كه نمى‏پسندید در میدان جنگ مغلوب عمروبن‌عبدودها و مرحب‌ها باشد، به طریق اولى‏ و صدچندان بیشتر هرگز بر خود نمى‏پسندید كه مغلوب یك میل و هواى نفس باشد. روزى حضرت از كنار دكان قصابى مى‏گذشت. قصاب گفت: یا امیرالمؤمنین! - ظاهراً در دوران خلافت ایشان بوده است- گوشت‌هاى بسیار خوبى آورده‏ام، اگر مى‏خواهید ببرید. فرمود: الآن پول ندارم. گفت: من صبر مى‏كنم. حضرت فرمود: من به شكم خود مى‏گویم صبر كند. اگر من نمى‏توانستم به شكم خود بگویم كه صبر كند، از تو مى‏خواستم كه‏ صبر كنى! ولى من به شكم خود مى‏گویم كه صبر كند. معنى این كار این است كه من خود را در اسارت هواى نفس خود قرار نمى‏دهم. حضرت خطاب به دنیا در تعبیر بسیار زیبایى می‌فرمایند: «الَیْكِ عَنّى یا دُنْیا فَحَبْلُكِ عَلى‏ غارِبِكِ، قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخالِبِكِ وَ افْلَتُّ مِنْ حَبائِلِكِ»(298) من در برابر تو آزادم. تو چنگال‌هایت را به طرف من انداختى ولى من خود را از چنگال‌هاى تو رها كردم. تو دام‌هاى خود را در راه من گستردى، ولى من خود را از این دامها نجات دادم. من آزادم و در مقابل این فلك و آنچه در زیر قُبّه‌ی این فلك است، خود را اسیر و ذلیل و زبون هیچ موجودى نمى‏كنم. به این مى‏گویند درگیرى واقعى یا جهاد با نفس.(299)