امام علی بن ابیطالب(ع)، در خطبهها و حکمتهای نهجالبلاغه بنا به ضرورت و به مناسبتهای گوناگون، با تشبیهات و استعارههای متفاوت به بیان زشتیها و ناهنجاریها و ناپایداری دنیا پرداختهاند و با بیانی رسا و منطقی گویا اندیشمندان مومن و خردپیشگان عارف را از دلبستگی و گرایش به دنیا پرهیز داده و همهی پیروان اسلام و رهروان حقیقت را از پیوند و روی آوری به دنیا و مظاهر فریبای آن برحذر داشته است. در این رابطه به فرازی از خطبهی 113 امام(ع) توجه کنید که میفرمایند: «وَ أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْیَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَ لَیْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ قَدْ تَزَیَّنَتْ بِغُرُورِهَا وَ غَرَّتْ بِزِینَتِهَا دَارُهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَیْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَیَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا لَمْ یُصْفِهَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِیَائِهِ وَ لَمْ یَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ خَیْرُهَا زَهِیدٌ وَ شَرُّهَا عَتِیدٌ وَ جَمْعُهَا یَنْفَدُ وَ مُلْكُهَا یُسْلَبُ وَ عَامِرُهَا یَخْرَبُ فَمَا خَیْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ وَ عُمُرٍ یَفْنَى فِیهَا فَنَاءَ الزَّادِ وَ مُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّیْرِ اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْكُمْ مِنْ طَلَبِكُمْ وَ اسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَكُم»(297) شما را از دلبستگی به دنیا پرهیز میدهم، زیرا دنیا سرای جاویدان و خانهی سرسبزی نیست. دنیا خود را با جلوههای فریبنده آراسته و با این آرایش شما را میفریبد. دنیا در پیشگاه پروردگار سرایی خوار و ناچیز است، که حلال آن با حرامش آمیخته و خوبی آن با بدیهایش، زندگانی آن با مرگ و شیرینی آن با تلخی و ناگواریش به هم آمیخته است. خدای بزرگ دنیا را برای دوستان خود گوارا نساخته و از واگذاری آن به دشمنانش دریغ نکرده است. خیر و خوبی دنیا اندک و زشتی و بدی آن فراهم آمده است، آنچه از دنیا فراهم آورند فانی شود، دولت آن پاینده نیست و آبادانیاش ویران شود. چه خیری است در سرایی که مانند ساختمانِ روی به ویرانی نهاده است؟ چه خیری است در عمری که در آن توشهی سرای جاویدان از میان میرود؟ و چه خیری است در فرصتی که مانند زمانِ پیمودن راهی به پایان میرسد؟ خواست و مطلوب شما چیزهایی باشد، که خدا انجام آن را بر شما واجب کرده است. و در بجا آوردن آنچه که خدا از شما خواسته، از وی یاری بجوئید...».
امام(ع) در بیان فریبندگی دنیا و توصیف گذرایی و زیانرسانی آن در کلام 415 نهجالبلاغه میفرمایند: «الدُّنْیَا تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ تَعَالَى لَمْ یَرْضَهَا ثَوَاباً لِأَوْلِیَائِهِ وَ لَا عِقَاباً لِأَعْدَائِهِ وَ إِنَّ أَهْلَ الدُّنْیَا كَرَكْبٍ بَیْنَا هُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا» دنیا فریب میدهد، زیان میرساند و میگذرد. همانا خدای سبحان- به دلیل پستی و حقارت دنیا- راضی نشد که دنیا را پاداش دوستان خود و کیفر دشمنانش قرار دهد. مردم در دنیا به مانند کاروانیانی هستند که هر جا در میان راه فرود آمدهاند- تا اندکی استراحت کنند- ناگهان قافلهسالارِ آنها فرمان حرکت میدهد و کاروانیان به فرمان او کوچ میکنند.
اینها، بیان اندکی از بیارزشی و ناپایداری دنیا در کلام آن بزرگوار است. صفحات روشن نهجالبلاغه و خطبهها، حکمتها، نامهها و کلمات قصارِ آن بیانگر نهایت نفرت امام(ع) از دنیا و زشتیها و فریبندگیها و پستیهای آن است.
مرحوم شهید مطهری«رحمةاللهعلیه» در رابطه با آزادی علی(ع) از دنیا میفرماید:
چرا انسان باید مسخّر باشد؟ خدا انسان را مسخّر هیچ موجودى قرار نداده است؛ آنچنان آزادى و حریتى به انسان داده كه اگر بخواهد، مىتواند خود را از همه چیز آزاد كند و بر همه چیز مسلّط باشد ولى این درگیرى مىخواهد. انسان باید با خود نیز درگیرى داشته باشد؛ با هواى نفس خود، با لذت پرستى و راحت طلبى خود درگیرى داشته باشد. مسلماً اگر درگیرى نداشته باشد، محكوم است. امر دایر است میان یكى از این دو: یا درگیرى با نفس امّاره و برده كردن و در اطاعت خود در آوردن آن، یا درگیرنشدن و اسیر و زبون آن گردیدن. «النَّفْسُ انْ لَمْ تَشْغَلْهُ شَغَلَتْكَ» خاصیت نفس امّاره این است كه اگر تو او را وادار و مطیع خود نكنى، او تو را مشغول و مطیع خود خواهد ساخت. فلسفهی زهد حضرت على(ع) و منطق او در فلسفهی ترك دنیاى خود چه بود؟ آزادى.
حضرت على(ع) همانطور كه نمىپسندید در میدان جنگ مغلوب عمروبنعبدودها و مرحبها باشد، به طریق اولى و صدچندان بیشتر هرگز بر خود نمىپسندید كه مغلوب یك میل و هواى نفس باشد. روزى حضرت از كنار دكان قصابى مىگذشت. قصاب گفت: یا امیرالمؤمنین! - ظاهراً در دوران خلافت ایشان بوده است- گوشتهاى بسیار خوبى آوردهام، اگر مىخواهید ببرید. فرمود: الآن پول ندارم. گفت: من صبر مىكنم. حضرت فرمود: من به شكم خود مىگویم صبر كند. اگر من نمىتوانستم به شكم خود بگویم كه صبر كند، از تو مىخواستم كه صبر كنى! ولى من به شكم خود مىگویم كه صبر كند. معنى این كار این است كه من خود را در اسارت هواى نفس خود قرار نمىدهم. حضرت خطاب به دنیا در تعبیر بسیار زیبایى میفرمایند: «الَیْكِ عَنّى یا دُنْیا فَحَبْلُكِ عَلى غارِبِكِ، قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخالِبِكِ وَ افْلَتُّ مِنْ حَبائِلِكِ»(298) من در برابر تو آزادم. تو چنگالهایت را به طرف من انداختى ولى من خود را از چنگالهاى تو رها كردم. تو دامهاى خود را در راه من گستردى، ولى من خود را از این دامها نجات دادم. من آزادم و در مقابل این فلك و آنچه در زیر قُبّهی این فلك است، خود را اسیر و ذلیل و زبون هیچ موجودى نمىكنم. به این مىگویند درگیرى واقعى یا جهاد با نفس.(299)