تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

در جستجوی گوهر شکیبایی

غرب در فرهنگ مدرنِ خود ابتدا روحیه‌ی سختى‏پذیرى را از دست داد و در راستای آن روحیه گرفتار تکنیکی شد که اگر باری از روی بازوانش برداشت چندین برابر آن بار را بر روی روانش گذاشت و عملاً شما چیزی به نام شکیبائی در آن فرهنگ نمی‌یابید بلکه برعکس، عجله و شتاب همه‌ی شکیبائی را از آن‌ها ربوده است. با این كه بشر می‌توانست با بیل شخم بزند و با آرامشِ تمام با زمین مأنوس باشد و بازوان خود را نیز به کار گیرد، به تكنیك روآورد و به ابزارهایی دل بست که به راحتی - مثل دستانش- در اختیار او نبود و همه‌ی زندگی‌اش‏ مشغول ساختن ابزارهایی شد که می‌خواست به کمک آن‌ها راحت‌تر زندگى كند و البته وقتى كه راحتى مقصد بشر شد دیگر تکنیک‌ها هر روز باید پیچیده‌تر گشته و باید به فكر ابزار پیشرفته‏تر باشد تا راحت‏تر زندگى نماید. اگر تا دیروز خوشحال بود که با ماشین سواری صد کیلو متر را پنج ساعت طی می‌کند، امروز تحمل آن را ندارد که آن صد کیلومتر را نیم‌ساعت طی کند و به دنبال وسیله‌ای است که با شتاب بیشتر عمل نماید و نام آن را هم رفاه گذاشته چون نمی‌دانست در آن سختی‌ها گوهری به نام صبر و شکیبائی نهفته بود، چون صبر و شکیبائی مقصد او نبود، راحتی را مقصد خود می‌دانست. به‌راستی اگر به بشر امروز بصیرتی عطا شود که بتواند جایگاه سختی‌های منطقیِ زندگی در طبیعت را بفهمد این اندازه ستایشگر ابزارهای مهیب تکنیکی خواهد بود؟
امام الموحدین(ع) مى‏فرمایند: روحیه‏ای در خود ایجاد کن که به سختى‏ها عادت کند و در ناملایمات به دنبال بردباری باشد زیرا بهترین اخلاق، تلاش برای شکیبائی در مسیر حق است. عموماً وقتی فضای زندگی‌ها فضای دینی باشد و نفس امّاره حکومت نکند انسان‌ها به دنبال رفاه‌زدگی نیستند. اگر به تاریخ گذشته‌ی خودمان نظر كنیم که فضای جامعه‌ی ما فضایى دینى بود و انتخاب‏ها و گزینش‏ها و روابط اجتماعى براساس دین شکل گرفته بود، مردم در مقابل كارهاى دشوار، بى‏قرارى نشان نمى‏دادند و سختى‏ها را در آن فضا قسمتى از زندگى مى‏دانستند زیرا بیشتر به دینداریِ خود ارزش می‌دادند تا به رفاه و لذا آن سبک از زندگی که روحیه‌ی دینی جامعه را حفظ می‌کرد برایشان ارزشمند بود. كلام امام هم همین معنى را متذکر مى‏شود تا ما زندگى را به گونه‏اى ببینیم كه به خاطر فرار از سختى و رنج به هر ذلتی تن ندهیم و عملاً با هیچ نتیجه‌ی مطلوبی روبه‌رو نگردیم.
ما عموماً با چند نوع سختى روبرئیم. بعضى از سختى‏ها به خاطر گناهان است و بعضى از سختى‏ها بر اثر تعلّقات دنیایى ماست و بعضی از سختی‌ها اقتضای زندگی دینی است. آن سختی‌هایی که به جهت تعلقات دنیایی ما است هیچ ارزشی ندارند و با فروافتادن در آن‌ها باید خودمان را ملامت کنیم مثل آن که برای فخرفروشی بر دیگران ولخرجی می‌کنیم و گرفتار فقر می‌شویم. ما در این موارد چوب تعلّقات و بى‏دینىِ خودمان را مى‏خوریم. منظور حضرت از سختى، آن گونه سختى‌هایی است كه نه‌تنها تكامل‏سوز نیست بلكه تكامل‏ساز است.
ابن مسعود روزی بر پیامبر(ص) وارد شد در حالی‌که حضرت بر حصیری استراحت می‌کردند. پس از بیدار شدن حضرت، ابن مسعود اثر چوب خشک و زبرِ حصیر را بر بدن مبارک و اثر لیف خرما را بر چهره حضرت مشاهده نمود. در حالی‌که صورت آن حضرت را پاک می نمود، از حضرت پرسید: چگونه به حصیر تن داده‌اید در حالی که کسری و قیصر روم بر حریر و دیبا می‌خوابند؟ حضرت در پاسخ فرمود: به خدا سوگند! مَثَل من و دنیا، مَثَل سواره‌ای است که در زیر سایه‌ی درختی، استراحتِ اندک نماید و به مجرد زوال سایه، راه را پی گیرد و ادامه‌ی طریق دهد.(124)منظورم از نقل این واقعه تذكردادن این نكته است كه براى پیامبر(ص) حتی مهم نیست كه كجا بخوابند. زیرا در اندیشه و روحیه‌ی آن حضرت زندگى براى فرار از سختى‌ها نیست بلكه این نوع سختى‌ها، زندگى محسوب می‌شود. مسلّم آن موقع تشك برای رسول خدا(ص) بود ولی یقیناً آن حضرت به آن اعتنایى نمى‏كردند، چون این چیزها از چشم پیامبر(ص) افتاده بودند. خودتان را امتحان كنید. اگر دیدید خیلى دلتان نمى‏خواهد راه پیامبر(ص) را ادامه دهید به روح ایمانى خودتان شك كنید. لازم نیست همین الان سخنان بنده را قبول كنید، طرح آن را در ذهنتان داشته باشید و روى آن فكر كنید چون لازم است جایگاه این امور در زندگى شما مشخص شود. اگر دیدید از سختى‏ها گریزانید بدانید قدسى‌شدن و از عالم ماده فاصله‌گرفتن را نمى‏خواهید و اگر اراده نکرده‌اید قدسى شوید چگونه به «قرب الى اللّه‏» خواهید رسید؟ دو انگیزه‌ی مختلف باعث مى‏شود كه انسان، سختى‏ها را تحمل كند: یكى انگیزه‌ی رسیدن به اهداف بسیار والا و دیگرى انگیزه‌ی رسیدن به اهداف شهوانىِ خیالى. به عبارت دیگر عاشق، بلاكِش است. عاشق خدا، بلاى خدا را مى‏كشد و عاشق دنیا بلاى دنیا را.