ملاحظه فرمودید که حضرت در فراز قبلیِ سخن خود فرمودند: فرزندم! سفارشهاى مرا سرسرى مگیر و تلاش کن آن را در یابی زیرا براى تو سودمند است «فَاِنّ خَیْرَ الْقَوْلِ مَانَفَعَ» بهترین کلام آن است كه نافع باشد. با دقت به این نکته است که باید متوجه باشیم ما نیامدهایم هر حرفى را بشنویم، ما آمدهایم در این دنیا کلامی را بشنویم که نافع باشد و پیرو آن سخنهای نافع بر زبان برانیم. ملاحظه فرمودید که حضرت امام خمینی«رض» فرمودند: سخنگفتن براى اظهار آن چه كه در درون ما است چیز بدى نیست ولى سخن گفتن برای خودنمایی بد است. همیشه باید مواظب زبانمان باشیم كه تنها با سخنانی نافع آن را به حرکت در آوریم، در آن صورت متوجه میشویم بسیاری از حرفها را نباید گفت، همین طور که بسیاری از حرفها را نباید شنید. گاهى اوقات برایتان پیش آمده که با دیدن یک فیلم مىخواهید بدانید آخر فیلم چه مىشود در حالی که مىدانید موضوعات فیلمها ساختهی افكار افراد عادى و معمولی است و دو حالت بیشتر ندارد، یا قهرمان داستان موفق مىشود و یا شكست مىخورد، بدون آنكه عموماً نتیجهی عبرتآموزی در آن باشد و بتواند تأثیرى در سازمان انسانیت ما بگذارد ولى چون به دنبال هر سخنى هستید حاضرید فیلم را تا آخر دنبال کنید.
بعضىها فكر مىكنند اگر خیلى حرف بشنوند عالم مىشوند در حالىكه معلوم نیست اگر انسان حریص به شنیدن شود، حریص به یافتن حقیقت هم باشد و با بسیارشنیدن، چشمههاى فهم از درون انسان فوران كند. در حالیکه انسان از ابتدا باید به دنبال حقیقت باشد و هر سخنی نگوید و هر سخنی را نشنود، باید متوجه پیامهای درونی خود باشیم. به گفتهی مولوى:
باقى این نكته آید بىزبان
در دل آن كس كه دارد نور جان
یكى از توصیههاى عرفا به شاگردانشان این است كه چون پس از مدتى متوجه وجود حقایق معنوی شدند سعی کنند روح و قلب خود را با آن حقایق مأنوس نمایند و به این جهت به آنها توصیه میکنند مطالعه کتابها را متوقف کنند. زیرا در آن حالت که متوجه وجود حقایق به روش علم حصولی شدند، ادامهی تفکر به همان روش برای سیر قلبی مزاحمت ایجاد میکند و امکان اُنس با حقایق فراهم نمیشود، لذا باید كمى به خود فرصت دهید تا از جهت قلبی مسائلتان را با خدا حل كنید و خداوند بىزبان با شما سخن بگوید. نباید عادت كنیم كه روح ما همیشه با کلمات و الفاظ متوجه حقایق شود، مگر رسول خدا(ص) نفرمودند: «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»(200) در روزگار و گاه و بیگاه در زندگىتان نفحات و نسیمهاى معنوى بر جانتان مىوزد، آگاه باشید كه خود را در معرض آنها قرار دهید. به گفتهی مولوى:
گفت پیغمبر(ص) كه نَفْحَتْ هاى حق
اندر این ایام مى آرد سبق
گوش و هُش دارید این اوقات را
در ربایید اینچنین نَفْحات را
نفحهاى آمد شما را دید و رفت
هركه را مىخواست جان بخشید و رفت
حتماً تجربه كردهاید، گاهى شده است وقتى طرف را نگاه مىكنید تصور مینمایید او هیچ معرفتى از معارف الهى و هیچ توانى از انوار سلوکی با خود ندارد، امّا با اندک تماس با او خداوند برایتان روشن مىكند همهی آن چیزهایى كه آرزویش را داریم، او با سکوتش بهدست آورده است، چون خود را در معرض نفحات الهی قرار داده و از بركات صمت و سکوت آنجایی که باید سکوت میکرده، سرسرى نگذشته است. میفرماید:
نفحهای دیگر رسیدآگاه باش
تا ازاین هم وانمانی خواجه! تاش
یعنى تلاش كن نفحهی دیگری که میآید از دست ندهى تا كمكم بدون شنیدن و گفتن، به اُنس با خدا برسید. خداوند سمیع و علیم مطلق است مىشنود و مىداند، مطمئن باشید وقتى دلتان آماده شد كه از حق سخن بشنود دیگر حرف غیرحق را نمىگیرد و همواره به دنبال آن حالتی هستید که خداوند از درون شما با شما سخن بگوید. گفت:
اى خدا جان را تو بنما آن مقام
كاندر آن بىحرف مىروید كلام
به همین جهت مولوی میخواهد از حرف و صوت آزاد شود و ماوراء حرف و صوت سخن بگوید: میفرماید:
حرف و صوت و گفت را بر هم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم
قافیهاندیشم و دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من
این نوع علم را که به کمک آن جان انسان منوّر شود، علم پیامبران مىگویند. چون آنها جانشان را آمادهی گرفتن حقیقت كرده بودند خداوند هم فوق كتاب و درس و تعلیمِ رسمی، چیزهایى به آنها آموخت كه همهی مدرّسان عالَم شدند شاگرد آنها. راه رسیدن به این نوع علم آمادهكردن جان است براى گرفتن حقیقت و آزادكردن خود از شنیدن هر حرفى و پاك نمودن روح از شنیدههاى بىثمر. گفت:
بشوى اوراق اگر همدرس مایى
كه علم عشق در دفتر نباشد
باید روح خود را از خودنمائیها پاک کرد تا آن نوع علم تجلّی کند به گفتهی مولوی:
گر ز نام و حرف خواهی بگذری
پاک کن خود را ز خود، هین یکسری
همچو آهن ز آهنی بیرنگ شو
در ریاضت آینهی بیزنگ شو
خویش را صافی کن از اوصاف خود
تا ببینی ذات پاک صاف خود
بینی اندر دل علوم انبیا
بیکتاب و بیمُعید و اُوستا
مولانا میگوید به وسیلهی ریاضت، صفحهی دل خویش را از زنگار هوا و هوس برهان تا همچون آینهای یکدست و بدون آلودگی، هرچه در برابرش قرارگیرد، بی کم و کاست، عین آن را نشان دهد. ریاضت، کمخوری و کمنوشیدن و کمخوابی و پیوسته در ذکر و فکر بودن است و از آن مهمتر منظور از ریاضت. علاقهمند نشدن به خوردن و نوشیدن میباشد وتنها پایبندی سالک به عشقی الهی است که میتواند بر وسوسه و وسواس درون لگام زند. گفت:
پوزبند وسوسه عشق است و بس
ور نه کی وسواس را بسته ست کس؟
میگوید از صفتهای فردی که در مقایسه با دیگران به آن صفات نظر داری، خود را برهان تا ذات پاک و یکدست خویش را تجربه کنی. منظور از اوصاف، هرگونه صفتی ست از نیک و بد که انسان در بند بماند و موجب تعلق خاطر و تشویش ذهنی شود. آنگاه که از آن اوصاف آزاد شدی، در دل خویش به همان دانشی دست مییابی که پیش از تو به پیامبران بخشیده بودند. و اینهمه، بیواسطه و مستقیم، بدون نیاز به نوشتهای یا استادی حاصل میشود.
"بینی اندر دل علوم انبیا "، این همان سخنی است که خواجهی شیراز چنین سروده است:
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد