تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

واژگونی بشریت

موضع‏گیرى كسى كه دنیا را درست بشناسد این است كه با تمام وجود احساس می‌کند در دنیا مسافر است و مسافرخانه، خانه‌ی همیشگى مسافر نیست. انسان‏هاى غافل خانه‏هایشان را طورى سازماندهی مى‏كنند که گویا همیشه در دنیا هستند و در وقتی كه خانه مى‏ماند امّا او می‌رود احساس می‌کند از منزل همیشگی‌اش جدایش کرده‌اند. این یک سخن و تذکر عادی نیست که حضرت به فرزندشان می‌فرمایند تو در مسافرخانه‌ی دنیا، مسافر هستى، هر اندازه هم انسان مسافرخانه را پایدار تصور كند از مسافربودن و خارج‌شدن از آن گریزی نیست. بشریت وقتى از نظر فکری واژگون شد که زوال و انتقال دنیا را ندید و آن را ابدی پنداشت و ابدیت را به‌کلی منکر شد، چنین بشری تمام موضع‏گیرى‏هایش واژگونه است. در حالی که دلیل و برهان عقلى برای اثبات این كه دنیا عین حركت و زوال و انتقال است کم نداریم و از همه بالاتر سخن امام معصوم(ع) است كه مى‏فرمایند جنس دنیا انتقال است. مشکل بشر غفلتی است که از این موضوع دارد و در نتیجه زندگی خود در دنیا را تباه می‌کند بدون آن که برای زندگی ابدی خود کاری انجام دهد. زندگی را با عمقی که دارد نمی‌نگرد و اسیر لذت‌ها و رنج‌هایی می‌شود که سراسر سطحی است. در این فراز حضرت مى‏خواهند تنگنائیِ دنیا در مقابل قیامت را به قلب ما برسانند تا علاوه بر عقلمان، قلب‏مان هم نسبت به این موضوع آگاه و بیدار شود.
برهان حركت جوهرىمى‏گوید: «دنیا عین حركت است» و برهان صدیقین مى‏گوید: «دنیا همواره نو و جدید است» همان‌طور که نور چراغ هر لحظه یك نور جدید است. به محض این كه چراغ را خاموش كنید دیگر نور ندارید چون نور جدیدی تجلی نکرد و نور قبلى هم كه رفت. این یعنى وقتى چراغ روشن بود شما هر لحظه یك نور جدیدی داشتید، كلّ دنیا هم همین طور است هر لحظه در حال انتقال است و هر لحظه شما با دنیای جدیدی روبه‌رو هستید و چون هر لحظه كه مى‏رود، دوباره به جاى آن دنیاى دیگرى مى‏آید انسان متوجه جدیدبودن آن نمی‌شود ولی خالق دنیا مرتّبا و دائما در حال خلق‌کردن دنیا است مثل منبع نور كه دائما نور مى‏دهد. به تعبیر قرآن «كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فیِ شَأنٍ»؛(287) یعنى خداوند همواره در حال ایجاد است، پس جهانِ مادى همواره در حال پذیرش فیض از عالم مافوق خود است، تا باقى بماند، و عالم ربوبى هم همواره در حال فیض‌دادن است. بنا به فرمایش قرآن؛ این كافرانند كه از خلقت جدید غافلند «بَلْ‏ هُم‏ فی‏ لَبْسٍ‏ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ»(288) یعنى نمى‏فهمند كه خداوند دائم در حال فیض‏دهى به عالم است. پس طبق حركت جوهرى، عالم ماده، دائماً یك عالم جدید است و به همین جهت هم عالم در قبضه‌ی مطلق اراده‌ی خداوند است و اگر یك لحظه اراده كند كه فیض خود را به عالم نرساند، تمام عالم یك‏سره نیست و نابود مى‏شود. علّت موجود بودن و تحقّق دائمى این عالم، به جهت فیض دائمى از عالم مافوق است. خداوند ما را و تمام دنیا را مى‏برد.
كسى كه این شعور را پیدا كرد كه دنیا چیست، موضعش در قبال دنیا مثل گروهى از مسافران است كه از منزلى كه در آن هستند راضى نمى‏باشند و به مقصد حقیقی خود نظر دارند. اگر مسافر به مقصد و منزل رسید كه دیگر مسافر نیست، منزل جایى است كه مسافر آن را مى‏پسندد، دنیا جاى منزل گرفتن نیست و لذا پسندیدنى نیست چون رفتنى است. هر اندازه هم دنیا را محكم بگیرید، هر كارى هم بكنید که دنیا از دست شما نرود و شما هم از دنیا نروید، فایده ندارد، بالأخره هم شما از این دنیا می‌روید و هم دنیا از دست شما مى‏رود. حالا بر فرض و افسانه‌وار بگوئید ما آب حیات مى‏خوریم كه جلوی مرگ خود را بگیریم و جاودانه در این دنیا بمانیم، نتیجه‏اش این می‌شود كه احمقانه مى‏میرید. كسى بخواهد ورزش كند و یا رژیم غذایى بگیرد كه نمیرد، چنین چیزى ممكن نیست و در حقیقت جهل خود را نسبت به مرگ افزون مى‏كند. آری ورزش كن تا آن مدتی كه در این دنیا هستى از نظر بدنى سالم بمانى، چون پیرى نباید همراه با بیمارى باشد. شناخت خویش یعنی شناخت این واقعیت که ما در این دنیا مسافر هستیم و منزل و جایگاه ما در عالم دیگری است به گفته‌ی مولوی:
ما از براى مصلحت در حبس دنیا آمدیم

حبس از كجا، ما از كجا، مال كه را دزدیده‏ایم؟‏

وقتى این دنیا را زندان خود دیدیم، فریاد برمى آوریم:
ما به فلك بوده‏ایم، یار ملك بوده‏ایم‏

باز همان جا رویم جمله، كه آن شهر ماست‏

خود ز فلك برتریم، وز ملك افزون‏تریم‏

زین دو چرا نگذریم، منزل ما كبریاست‏

عالم خاك از كجا، گوهر پاك از كجا

بر چه فرود آمدیم، بار كنید این چه جااست‏