تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

هماهنگی با نظام هستی

این نوع کرامت‌ها حکایت از حضور مولی‌الموحدین(ع) در آینده‌ی زمان خود دارد و نشان می‌دهد که حضرت از حاکمیت تن و عالم ماده آزاد هستند مثل آن که شما در مرتبه‌ی نازل‌تر، وقتی در خواب از تنِ خود آزاد می‌شوید رؤیای صادقه دارید و نفس ناطقه‌ی شما در صحنه‌هایی حاضر می‌شود که هنوز در عالم ماده واقع نشده است. مگر نه این است كه هنگام خواب فقط «تن» شماست كه مى‏خوابد، نه «نفس ناطقه یا مَن» شما؛ و چون نفس ناطقه‌ی شما مجرد است در حالت خواب گذشته و آینده براى «منِ» شما معنا ندارد؟! این اندازه حضور حضرت در آینده کمترین کمال برای حضرت مولی الموحدین(ع) به حساب می‌آید. مهم آن است كه مقام ملکوتی حضرت را بشناسیم و این که چه اندازه در عالم عرش و کرسی حضور دارند و از اسرار آن عالم برای ما سخن می‌گویند، در این راستا عرض می‌کنم باید متوجه سرّی بودن جملات ایشان بود که چگونه حضرت ما را با نحوه‌ای از زندگی آشنا می‌کنند که بتوانیم هماهنگ با کلّ نظام هستی جلو برویم.
حضرت در همان جلسه که در مورد سرنوشت حبیب بن حمار سخن می‌فرمودند شخصى به نام اعشى باهلی بلند مى‏شود و مى‏گوید: «یا على این گفتار شما به خرافات بیشتر شبیه است» حضرت فرمودند: «اى جوان اگر در گفتارت گناهكارى، خدا به دست غلام ثقیف به قتلت برساند». در آن هنگام چند نفر از پاى منبر برخاسته گفتند: «یا امیرالمؤمنین غلام ثقیف كیست؟» فرمودند مردى است كه بر شهر شما مسلط مى‏شود و احكام الهى را پایمال مى‏سازد و با شمشیر گردن این جوان را مى‏زند. پرسیدند چند سال حكومت مى‏كند؟ فرمودند: «بیست سال اگر به بیست سال برسد». گفتند كشته مى‏شود یا به مرگ طبیعى از دنیا مى‏رود؟ فرمودند: «به واسطه‌ی مرض اسهال به مرگ مى‏رسد». اسماعیل بن رجا مى‏گوید: با چشم خودم دیدم كه اعشى باهلی را اسیر كرده نزد حجاج آوردند. او را كتك زد و توبیخ نمود و در همان مجلس گردنش را زد.
قضیه‌ی میثم تمار معروف است. حضرت تمام جریانات شهادت میثم را به او خبر مى‏دهند. حتى درخت خرمایى را كه قرار است میثم به آن بسته شود، به او نشان مى‏دهند و آن درختی بود در نزدیک خانه‌ی عمروبن حریث. میثم مى‏گوید: «دیدم درخت را بریدند و در گوشه‏اى انداختند...» او دائم مى‏رفت جایى كه حضرت به او گفته بودند تو را آن‌جا دار مى‏زنند، آن‌جا را آب مى‏پاشید و نماز مى‏خواند و به درخت خطاب مى‏كرد: «من براى تو آفریده شده‏ام و تو براى من روییده شده‏اى». و به عمروبن حریث می‌گفت: «إنّی مُجاورکَ فَاَحْسِنْ جواری» من همسایه‌ی تو خواهم بود، همسایگى مرا نیكو بدار. همه مى‏دانستند امیرالمؤمنین(ع) گفته‌اند كه میثم را چگونه دار مى‏زنند. وقتى عبیداللّه‏ بن زیاد، میثم را دستگیر مى‏كند براى این‌كه ثابت كند حضرت على(ع) دروغ گفته است او را به زندان مى‏اندازد امّا پس از مدتى كار به آنجا مى‏كشد كه خودش مى‏گوید: «هیچ روشى بهتر از آن نیست كه مولایت گفته است!» مى‏روند درختى را كه در گوشه‏اى افتاده بود برمى‏دارند - همان درخت كه على(ع) در پیش‏گویى‏شان گفته بودند- درخت را به صورت قائم برپا مى‏كنند و میثم را به دار مى‏زنند. دار زدن در آن روز به این شكل بوده كه فرد را به درخت مى‏بستند و طنابى دور او مى‏پیچاندند و به او نیزه مى‏زدند، میثم در آن حال هم دست از سخن گفتن برنمى‏دارد. به عبیداللّه‏ خبر مى‏دهند كه اگر افشاگرى‏هاى میثم ادامه پیدا كند تو را رسوا مى‏كند. دستور مى‏دهد به دهان او دهنه بزنند و بالاخره همان طور كه حضرت پیش‏گویى كرده بودند او را به شهادت مى‏رسانند.
عرض بنده آن است کسی که این پیش‌بینی‌ها را کرده ما را متوجه حقایقی بالاتر نیز نموده است که شما در نهج‏البلاغه‌ باید آن حقایق را پیدا کنید، همان طور كه ما در مقابل قرآن از شقّ القمرِ پیامبر(ص) حیرت نمى‏كنیم زیرا شقّ القمر نسبت به یك «لا إله إلاّ اللّه‏» که در فرهنگ محمدی(ص) گفته شود، هیچِ هیچِ هیچ است، رهنمودهای حضرت علی(ع) نسبت به پیش‌بینی‌های ایشان چیز مهمی نیست، گویا حضرت مأموراند با اظهار علم‌شان از آینده، ذهن‌ها را متوجه شخصیت ملکوتی‌شان بکنند و مردم را در هدایت‌های معنوی راهنمایی نمایند.
در جلسه‌ی گذشته عرض شد كه امام به مقام وحدت رسیده‌اند و در مقام وحدت، گذشته و آینده معنا ندارد. پس امام در رهنمودهای خود از سرّ بقاء سخن می‌گویند. اگر به این نكته توجّه شود نگاهمان نسبت به نهج‏البلاغه عوض خواهد شد و نهج‏البلاغه را جور دیگرى خواهیم دید. همین طور كه قرآن را باید در اتصال با حقیقت غیبیِ آن مدّ نظر قرار دهیم.