علم باید طوری باشد که بتواند ما را به خودمان بشناساند نه اینكه یك «منِ» بدلى به ما بدهد كه سایهی ذهن ما شود. بعضى علمها یك «منِ» بدلى به انسان مىدهد. به طور مثال عرض کردم: از فلانى با توجه به شخصیت انسانیاش مىپرسند شما چه كسى هستى؟ در پاسخ مىگوید: من دانشجوی فیزیک هستم. این یعنی تخصص علمی او، او را از خود حقیقیاش جدا کرده، در حالى كه ما انسانها همان قدری كه مىتوانیم با خدا اُنس داشته باشیم هستیم و حقیقت ما تنها بندگی ما و اُنسی است که با خدا داریم. اگر نتوانیم با خدا سخن بگوئیم و نیایش کنیم، نیستیم. غیر از احساس بندگی نسبت به خودمان، بقیهی احساسهایی که از خودمان تصور میکنیم وَهم است و واقعیت ندارد. وقتی تخصصِ علمی ما جای حقیقت بندگی ما بنشیند، ما را گرفتار سراب کرده است. وقتی انسان نتواند با اُنس با خدا به خدا متصل شود، هیچ چیز نیست. چون حقیقت وجودی انسان «عین الربط» است و تنها با اتصال به حضرت حق میتواند بقاء داشته باشد. به اندازهاى كه مىتوانى بگویى «یا حَىُّ یا قَیُّوم» و به اندازهاى كه مىتوانى بگویى «لا اِلهَ اِلاَّ اللّه»؛ هستى. بقیه تصوراتی که انسان از خود دارد وَهم است. پردهها و حجابها كه عقب رفت، مىبیند كه نیست و نیستی خود را احساس میکند و مییابد که یک عمر با «منِ» وَهمى به سر میبرد. قرآن اعمال کافران را مانند سرابی میداند که در کویر به چشم میخورد، شبیه آب است ولی واقعیتی ندارد تنها به خیال بیننده میآید. میفرماید: «وَ الَّذینَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِساب»(192) كسانى كه كافر شدند، اعمالشان همچون سرابى است در یك كویر كه انسان تشنه از دور آن را آب مىپندارد؛ امّا هنگامى كه به سراغ آن مىآید چیزى نمىیابد، و خدا را نزد آن مىیابد كه حساب او را به طور كامل مىدهد؛ و خداوند سریع الحساب است.
مولوى در رابطه با این که باید خود را با اتصال به خداوند معنا کرد مىگوید:
آسمان شو ابر شو باران ببار
ناودان بارش كند، نبود به كار
یعنى ناودان كه فقط آب باران را مىریزد روى زمین كارى از او نمىآید، چون آب ناودان از خودش نیست مثل دانش است در انسان و نه مثل بینش یا بصیرت. در ادامه میگوید:
آب اندر ناودان عاریت است
آب اندر ابر و دریا فطرت است
فكر و اندیشه است مثل ناودان
وَحى و مكشوف است ابر و آسمان
اگر شما تنها به فکر خودتان امیدوار شوید مثل این است كه به آب ناودان امیدوار شدهاید، فکر میتواند خدا را پیدا کند تا قلب از طریق عبادات با حق ارتباط برقرار نماید ولی اگر به فکر خود مشغول شدیم و به حق متصل نگشتیم به اسم علم گرفتار وَهم شدهایم. اگر كسى ریاضیات بخواند كه ذهنش منظم شود چیز بدى نیست. امّا اگر مغرور شود كه ریاضىدان است، این علم در قیامت برایش نمیماند و بیسواد محشور میشود، چون آن را وسیلهی اُنس با خدا قرار نداد. آیا تجربه کردهاید وقتى شما را ترس مىگیرد و هول مىشوید همه چیز از یادتان مىرود؟ علمى كه قلبی نباشد و جزء ملکات ما نگردد در فشار سکرات همه میرود. این علوم همان علومی است که تنها در حافظهی ما جای گرفته، علمی که علم عقیدهی انسان شود و در قلب جای گیرد تا قیامت همراه انسان است، بر همین اساس حضرت صادق(ع) میفرمایند: «اِنَّ اللهَ یحْشُرُ النّاسَ عَلَی نِیّاتِهِم یوْمَ الْقِیامَة»(193) خداوند مردم را در روز قیامت براساس نیّاتشان محشور میکند، و حضرت صادق(ع) مىفرمایند: «إِذَا كَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَالِمَ وَ الْعَابِدَ فَإِذَا وَقَفَا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قِیلَ لِلْعَابِدِ انْطَلِقْ إِلَى الْجَنَّةِ وَ قِیلَ لِلْعَالِمِ قِفْ تَشْفَعْ لِلنَّاسِ بِحُسْنِ تَأْدِیبِكَ لَهُمْ»(194) در روز قیامت خداى عزّوجلّ عالم و عابد را برمىانگیزاند، پس چون آن دو در محضر حق قرار گرفتند، به عابد گفته مىشود به طرف بهشت برو، و به عالم گفته مىشود بایست و به جهت حُسن تربیت مردم، هر اندازه مىخواهى آنها را شفاعت كن.
عنایت داشته باشید كه عالمى به چنین مقامى مىرسد كه طبق روایات مربوطه «بَعَثَهُ اللهُ یوْمَ الْقِیامَةِ فَقیهاً»(195) در روز قیامت فقیه برانگیخته شود و علمش فراموشش نشده باشد و این آن عالمى است كه علمش با جان و قلبش همراه است و در دنیا با چشم دل با حقایق مرتبط بوده، تا در قیامتی كه جاى ظهور چشمِ دل است، او بینا و عالم است و لذا قرآن در رابطه با حضور در قیامت مىفرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»(196) هركس با حسنه بیاید دهبرابرِ آنچه انجام داده پاداش مىگیرد.
در آیهی فوق نفرمود هركس كار نیك انجام داده چنین و چنان است، بلكه فرمود آنكس كه توانسته باشد آن حسنه را در حین گذر از گذرگاههاى هولانگیز سكرات و برزخ، حفظ كند، چنین نتایجى مىگیرد، و این همان عالمى است كه در موردش فرمود: «بَعَثَهُ اللهُ یوْمَ الْقِیامَةِ فَقیهاً» خداوند او را در قیامت فقیه مبعوث مىكند. و این عالِم، طورى خود را ساخته است كه مرگ، علم او را از او نمىگیرد، چون علم او در حدّ حافظهاش نبوده است، زیرا قبل از مرگ، در پیرى و سپس در مواقف مرگ، انسان هرچه را در حافظه دارد فراموش مىكند. روایت نشان مىدهد علم او در مقام و مرتبه قلب بوده است كه برایش مىماند و به بیان دیگر از علمالیقین سیر كرده و به عینالیقین رسیده و در این حدّ هم متوقف نشده، بلكه نور عین الیقین همچنان او را جلو برده تا به حق الیقین نایل شده است. حالا این علم در ابدیتِ او برایش مانده و مىتواند از آن بهرهها بگیرد. با توجه به این امر دقت بفرمائید چرا مولوی میگوید:
آب باران باغ صد رنگ آورد
ناودان همسایه در جنگ آورد
آیا پیامبران(ع) همدیگر را رد مىكردند یا هر كدام دیگرى را تصدیق و تأیید مىفرمودند و هر کدام «مُصَّدِقَاً بَیْنَ یَدَیْه» بودهاند. ولی بقیه اكثرا نظرات همدیگر را قبول ندارند مگر آن که به سخنان خدا و انسانهای معصوم(ع) رجوع داشته باشند. مولوی میخواهد بگوید: علمى كه با علم دیگر دعوا دارد حقیقی نیست و همان علم است که غرور مىآورد چون علمِ ناودانى است. هر پیامبرى كه آمد، فرمود: «لانُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ»(197) هیچ فرقى بین احدى از پیامبران از جهت اصل و حقیقت نیست. پیامبر اسلام(ص) هرگاه مىخواستند نام حضرت عیسى(ع) را بیاورند مىفرمودند برادرم عیسى(ع).
حال حضرت على(ع) به فرزندشان توصیه مىفرمایند براى اصلاح خودش متوجه باشد که «لَا خَیْرَ فِی عِلمِ لَا یَنْفَعْ» علمی که او را به مقصد الهیاش نرساند، مفید نیست. و فراموش نکنیم باید بین علمی که ما را در ابدیت سود میرساند و بین علمی که به عنوان ابزار زندگی دنیایی به ما کمک میکند، فرق بگذاریم تا یکی را جای دیگری ننشانیم. فكر نكنید اگر فقط به این علوم رسمی بسنده كنید، عاقبت به خیر مىشوید باید این علوم ابزاری را به اندازهی خودشان برایشان ارزش قائل شوید.
گاهى زیاد دانستن، انسان را از عمیق دانستن و یافتن حقیقت محروم مىكند. ما در توصیههاى ائمه(ع) داریم كه با ادعیه و زیارت مخصوصه هر روز زندگى كنیم، با قرآن سالها زندگى نماییم! این تکرارها و همراه با تدبّر همان عمیقفهمیدن آن معارف را به همراه دارد و موجب سرایتدادن آن معارف در عمل میشود.