حضرت على(ع) در واقع این سؤال را از ما دارند: آیا از این علمى كه مىآموزید بهرهای در راستای اهداف بلندی که یک انسان باید داشته باشد، میبرید؟ این علمی که به دنبال آن هستی اگر تو را به مقصد بزرگى که داری، نمىرساند، دنبال نكن، زیرا ملتى كه از هدف بلند الهی خود غفلت كند علم و هنرش بىهدفىاش را پنهان میکند و دانشهایی که با انواع سرگرمیها بیهدفی ما را پنهان کند، دانش و علم محسوب نمیشود، چیزی که ما امروزه در فرهنگ غربی با آن روبهروئیم.
آیا تا به حال از خود پرسیدهاید چرا قرآن جریان زندگى یك پیامبر را از اوّل تا آخر تعریف نمىكند و فقط قسمتهایی از آن را متذکر میشود که بتوانیم از آن عبرت بگیریم؟ چون قرآن كتاب هدایت است و نه کتاب قصه و سرگرمی و به همین دلیل قسمتهایی از حرکات و گفتار رسولان را متذکر میشود که نکتههای هدایتی برای ما در بر داشته باشد. نام مادر حضرت موسى(ع) در قرآن نیست تا ما مشغول اشخاص نشویم و از هدایت غافل بمانیم. مشغولشدن به بعضی از دانستنىها، غافلشدن از هدایت است، حالا بعضىها مسابقه مىگذارند و جایزه مىدهند به كسانى كه بدانند اسم مادر حضرت موسى(ع) چه بوده است! آنها با این کارها بىهدفى خود را اظهار مىكنند و بقیه را هم با این كارها به پوچىِ زندگىِ خود وصل مىكنند، مگر معنى انسان، دانستن این چیزها است؟ امیدوارم برای عزیزان روشن شده باشد چرا دانشهای سرگرمكننده وارد فرهنگ جدید جهان شد و ملاحظه فرموده باشید ریشهی این دانشها کجا است. از طریق رنسانس فرهنگ بریده از دین به صحنهی تاریخ جهان آمد و این فرهنگ با خود دانستنیهای سرگرمكننده را به همراه داشت. به گفتهی هایدگر؛ انسان در فرهنگ جدید در فضاى بىنهایتى، سرگردان و پرت شده است که هیچ تکیهگاهی ندارد. او روشن میکند بدنهی فرهنگ غرب اومانیسم است و نتیجهی آن گمگشتگى انسانى است كه جایى براى رفتن ندارد. در نتیجه به خودش و به علوم و هنرِ لاینفع مىپردازد.
در فرهنگی که انسانها از دین جدا شده باشند، سرگرمیها صورت زندگی به خود میگیرند، با آنکه ما آن سرگرمیها را خلق میکنیم ولی آنها «رب» ما میشوند و تفریح ما آن میشود که خودمان نباشیم و از خودِ حقیقیمان بیخود شویم و یکسره در دنیای مجازی و خیالیِ خودمان زندگی نمائیم. در این حالت ما نیستیم که زندگی میکنیم بلکه سرگرمیهایی به نام زندگی ما را بازی میدهند، این ما نیستیم که زندگی را انتخاب میکنم بلکه این سرگرمیها است که ما را بازی میدهند، مثل فوتبالیستی که فراموش میکند در حال بازی است، چون بازی بر او غلبه کرده است، زیرا انسان مدرن، بازی عالَم را جدّی گرفته و هویت حقیقی خود را که همان بندگی خدا است از دست داده. انسانِ دینی نیازی به سرگرمی ندارد، اگر فراغتی بیابد مشغول ذکر میشود و همهچیز برای او ذکر است. در عالَم دین، بازی کودکان نیز جایگاه تربیتی خاص خود را دارد و آنها را به دامان زندگی فرا میخواند، بازی باید به کودک اجازه دهد تا حقیقتِ دینی خود را ظاهر کند. به همین جهت بازی نباید هر جایی و هر زمانی باشد، در حالیکه بازیهای عالم مدرن به دنبال سرایت سرگرمیهای کودکانه به سراسر زندگی بشراست و غفلت به بار میآورد. این است راز اینکه باید از علوم غیرمفید حذر کرد، علمی که با هزاران محاسبه و دقت برای بشر، بازیهای رایانهای را به همراه آورد تا هرکس خیال کند در آن بازی بر بازی مسلط است در حالیکه ناخودآگاه در نظامِ معناییِ خاصی قرار گرفته که او را تربیت میکند.
با اینکه به نظر میرسد بازیِ رایانهای فردیتبخش است و فرد ساعتها میتواند به تنهایی باز کند و هر بازی رایانهای را که دوست دارد برگزیند، اما پشت پردهی آن، یک مرجع جمعی است که برای فرد برنامهریزی میکند، او غافل است از اینکه خود را به بازی سپرده تا او را تربیت کند. کسی که مبتلا به بازی و یا معتاد به اینترنت شد، همزبان با بازیِ رایانهای و یا اینترنت میشود و از زبان و فرهنگ خود فاصله میگیرد، زبان فرهنگی که پای در سنت و عالَم دینی دارد.
براى ملتى كه راه را گم كرده هر چیزى كه او را سرگرم كند با ارزش جلوه میکند. اگر به آنها بگویى چه فایده دارد كه شما تا این اندازه گرفتار مدلهای جدیدی از زندگی هستید؟ تمام رگهای گردنش از شدت غضب متورم میشود. زیرا شما با این کار همهی معنای او را زیر سؤال بردهای. اینها از این طریق كه مدام مدل جدیدی از زندگی را طلب میکنند، گمگشتگى خود را پنهان میدارند و هویّت خود را در همین سرگرمیها معنا میکنند و در جواب سؤال من كیستم؟ مىگویند آن كسى كه مدل قبلى را كنار گذاشت و مدل جدید را پذیرفت و آن کسی که مدل جدید را پذیرفت آن كسى است كه به دنبال مدل بعدى است، آیا از این همه بىهدفى و پوچی نباید عبرت گرفت که چرا حضرت ما را از «عِلم لا یَنْفَع» بر حذر میدارند؟