حضرت مولی الموحدین(ع) پس از طرح آن نکات بسیار دقیق و کارساز در ادامه میفرمایند: «اَىْ بُنَىَّ اِنّى لَمّا رَاَیْتُنى قَدْ بَلَغْتُ سِنّا وَ رَاَیْتُنى اَزدادُ وَهْنا بادَرْتُ بِوَصِیَّتِى اِلَیْكَ وَ اَوْرَدتُ خِصالاً مِنْها قَبْلَ اَنْ یَعْجَلَ بى اَجَلى دُونَ اَنْ اُفْضِىَ اِلَیْكَ بِما فى نَفْسِى اَوْ أَنْ اَنْقُضَ فى رَأْیى كَما نُقِضَتْ فى جِسْمى اَوْ یَسْبِقَنى اِلَیْكَ بَعْضُ غَلَباتِ الْهَوى وَ فِتَنِ الدُّنْیا فَتَكُونَ كَالصَّعْبِ النَّفُورِ».
فرزندم! وقتى دیدم كه در آستانهی کهنسالی هستم و سستى و ناتوانی بر من افزایش یافته تصمیم گرفتم به تو وصیت كنم و به بیان بعضی از خصلتهای لازم بپردازم قبل از آن که اجل به سویم بشتابد و آنچه در اندیشه دارم ناگفته بماند یا اندیشهام ضعیف گردد همان طور كه جسمم ضعیف مىشود. و از طرف دیگر قبل از آن که هوسها و فتنهها و شیفتگىهاى دنیا پیش از اقدام من اتفاق بیفتد و نفسات همچون شتر سرکش، لجام نگیرد و تربیت نپذیرد، من اقدام به چنین وصیتی کردم.
این فراز از سخن حضرت نكات تربیتى فراوانى را به همراه دارد تا انسان بهترین برخورد را با خود و جوانان داشته باشد. معلوم است وقتی کودک شما دوران دبستان را میگذراند آمادگی بیشتری دارد که به سخنان شما گوش فرا دهد و شما در این شرایط بهتر میتوانید با او ارتباط برقرار كنید و اگر نشان دهید از یک طرف حرفها و رهنمودهای اساسی برای او دارید و از طرف دیگر با صمیمیتِ تمام با او برخورد میکنید بدون آنکه از جدّیت شما در امر تربیت در کنار آن صمیمیت کاسته شود، زمینهی موفقیت زیادی در این امر فراهم نمودهاید، در دوران راهنمایى و دبیرستان هم مىتوانیم آن ارتباط را ادامه دهیم. بنده تجربه كردهام، تنها دانشجویانى در دانشگاه به موضوعات دینى و اخلاقى روی خوش نشان میدهند که والدین و معلمانشان در دورهی دبیرستان و قبل از آن، زمینهی توجه به آن موضوعات را فراهم کرده باشند. ما در دانشگاه تقریبا نمىتوانستیم كسى را جذب مباحث دینی كنیم ولى مىتوانستیم كسانى را كه قبلاً جذب این موضوعات شدهاند حفظ كنیم و تا حدّی رشد بدهیم. توصیهی حضرت قسمتِ دومی هم دارد که میفرمایند: قبل از آن که هواهای نفسانی و فتنههای دنیوی روح و روان جوانان ما را احاطه کند باید به کمک سخنان حکمتآموز روح آنها را تغذیه کنیم تا نفسِ آنها همچون شتر سرکشی نگردد که از پذیرش حقیقت سرباز زند. این نكتهی مهمی است که باید مواظب جوانان و نیز مواظب خودمان باشیم، زیرا اگر مدتى با معارف الهی و تذکرات دینی ارتباط نداشتیم شیطان راههای ورودِ خود را پیدا میکنند و از غفلت ما به نفع خودش استفاده مینماید.
حضرت به فرزندشان مىفرمایند: انگیزهی نوشتن این نامه براى تو دو وجه داشت، یكى این كه ممکن است من در ارائهی مطالب به جهت زیادشدن سن، ناتوان شوم و آن زوایایى كه باید براى تو روشن كنم از منظر اندیشهام محو شود و دیگر اینكه با رشد میلها و جذبههاى دنیایى، آمادگى پذیرفتن آن مطالب در شخصیتات ضعیف گردد و درست آن وقتى كه مىتوانى شخصیت خود را شكل دهى در مسیر دیگری قرار گیری که مسیر حق و حقیقت نیست. تنها در ابتدای نوجوانی و جوانی است که اگر انسان توانست تعریف درستی از زندگی داشته باشد، در ادامهی زندگی، درست جلو میرود و درستکاری را عین زندگیکردن مییابد. چقدر زیباست وقتی یک نوجوان بفهمد به بدیها تعلق ندارد و میتواند انسان درستکاری باشد و راه درستکاری را نیز به او آموخته باشند. جان جوانان آماده است تا دانههای فداکاری و خدمتگذاری و خداپرستی در آن کاشته شود و به همین جهت حضرت در ادامه میفرمایند:
«وَ اِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاَْرْضِ الْخالِیَةِ ما اُلْقِىَ فیها مِنْ شَىْءٍ قَبِلَتْهُ»
و حقیقت آن است که قلب جوان همچون زمین آمادهای است، سرشار از قابلیت و پذیرش که هر بذری را در خود میپذیرد و رشد میدهد. از این جهت تأثیرى كه یك نوجوان از برنامههاى تلویزیون مىپذیرد قابل مقایسه با تأثیری که بقیه میپذیرند نیست، مکرر تجربه کردهاید که مثلاً این نوجوان عیناً همان كارى را انجام مىدهد كه آن دلقك در برنامهی تلویزیون انجام میداد، كارى كه هیچ آدم عاقل و سالمى نمىكند ولی نوجوان بدون آن که فکر کند، از حرکات آن دلقک تأثیر مىپذیرد به حدّى كه متوجه زشتى و غیر معمولبودن آن کار نمىشود.