حضرت در ادامه مىفرمایند: «وَ اِنْ اَنْتَ لَمْ یَجْتَمِعْ لَكَ ما تُحِبُّ مِنْ نَفْسِكَ وَ فَراغِ نَظَرِكَ وَ فِكْرِكَ فاعْلَمْ اَنَّكَ اِنَّما تَخْبطُ الْعَشْواءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْماءَ» اگر آن همت واحدى كه مىطلبى و به دنبال آن هستی در تو جمع نشد و در طول تحقیق، فكر و نظر تو آسوده نبود، بدان که راه به خطا بردهای و به ورطهی سیاهی غلتیدهای. در آن حال هرچند که انسان، انسان با اطلاعی باشد، چونان شتر مستى میماند كه جلو خود را نمىبیند و تلوتلوخوران به این طرف و آن طرف مىخورد و عملاً با آن همه دانائی، در ورطهی تاریكىها مىافتد.
تعبیر بسیار دقیقی است برای توصیف عالمانی که از انگیزههای الهی محروماند، آدمى كه هم مست باشد و هم جلوش را نبیند چگونه پرت و پلا مىرود و دائم زمین مىخورد؟ چنین عالمانی اینگونه زندگی میکنند. در جامعه افراد زیادى داریم كه مطالعات زیادى كردهاند و استادان مختلف دیدهاند امّا از آنجا كه انگیزهی زلال و قلب خاشع و همت واحد نداشتهاند، دردسرهاى زیادى براى جامعه درست كردهاند. آرزو مىكنم خداوند چشم جوانان ما را بیدار كند تا خودشان مواظب خودشان باشند و به ظاهرِ کلمات و رفتارهای افراد بسنده نکنند. به گفتهی مولوی:
آن منافق با موافق در نماز
از پی استیزه آید نه نیاز
در نماز و روزه و حج و زکات
با منافق، مؤمنان در برد و مات
مؤمنان را بُرد باشد عاقبت
بر منافق مات اندر آخرت
گرچه هر دو بر سر یک بازیاند
هر دو با هم مروزی و رازیاند
هر یکی سوی مقام خود رود
هر یکی بر وفق نام خود رود
زرّ قلب و زرّ نیکو در عیار
بی محک هرگز ندانی ز اعتبار
هر که را در جان خدا بنهد محک
هر یقین را باز داند او ز شک
در دهان زنده خاشاکی جهد
آنگه آرامد که بیرونش نهد
در هزاران لقمه یک خاشاک خرد
چون در آمد حس زنده پی بِبُرد
حسّ دنیا نردبان این جهان
حسّ دینی نردبان آسمان
صحت این حس بجویید از طبیب
صحت آن حس بجویید از حبیب
صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز تخریب بدن
راه جان مر جسم را ویران کند
بعد از آن ویرانی، آبادان کند
کرد ویران خانه بهر گنج زر
وز همان گنجش کند معمورتر
آن یکی را روی او شد سوی دوست
وان یکی را روی او خود روی اوست
چون بسی ابلیس آدمروی هست
پس بهر دستی نشاید داد دست
زانک صیاد آورد بانگ صفیر
تا فریبد مرغ را آن مرغگیر
کار مردان روشنی و گرمیست
کار دونان حیله و بیشرمیست
آن شراب حق ختامش مشک ناب
باده را ختمش بود گند و عذاب
گر به صورت آدمی انسان بدی
احمد و بوجهل هم یکسان بدی
بعضاً كتابهایى را مشاهده میکنید كه پر از آیه و روایت است ولى نورى نمىدهد كه انسان را به امام معصوم نزدیك كند. اینها نكاتى است كه باید به آنها توجّه داشت. حضرت مىفرمایند اگر اهل تحقیق و مطالعه بودى امّا نیّت پاك، قلب خاشع، نظر جمع و اندیشهی متحد نداشتى، بدان مانند شتر مستى هستى كه در ورطهی تاریكىها افتاده است و كسى كه مىخواهد دین را پیدا كند با این خصوصیات، راه به جایى نمىبرد.
«وَ لَیْسَ طالِبُ الدّینِ مَنْ خَبَطَ اَوْ خَلَطَ» طالب دین، پیوسته این طرف و آن طرف نمىافتد و حق و باطل را ممزوج نمىكند. انگیزهی افراد خیلى مهم است. كسى كه مىخواهد در مورد دین تحقیق كند باید متواضع باشد و پیامبران(ع) را نوكرى كند تا بهرهی لازم را از معارف الهی ببرد. خدا با كسى كه از ابتدا مقابل دین سینه سپر مىكند و مىگوید: «من این حرفها را قبول ندارم» كه سخنى ندارد. سخن با طالب دین است، اوست که لجبازى ندارد و سوز دارد و به انسآنهای معصوم که نمونهی کامل دینداری هستند، نظر میکند. هرکس در مسیر علم به جایی رسید به جهت آن بود که حافظ که گفت:
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقهی رهت شود همت شحنه نجف
حقیقتاً باید مولیالموحدین(ع) که به تعبیر حافظ شحنهی نجف هستند ما را بدرقه کنند تا هدفگیری درستی داشته باشیم و یا چون مولوی باید بگویی:
هست اشارات محمد المراد
كل گشاد اندر گشاد اندر گشاد
صد هزاران آفرین بر جان او
بر قدوم و دور فرزندان او
آن خلیفه زادگان مقبلش
زادهاند از عنصر جان و دلش
با نظر به ائمهی اطهار(ع) میتوان متوجه حقیقت شد. علماء بزرگ گرد پاى انبیاء(ع) را سرمهی چشم خود کردند تا چشمشان بینای حقیقت شد.
محققى كه دلِ خاضع و پرسوز نداشته باشد ممكن است دانا بشود امّا هیچگاه حكیم نمىشود تا با استحکام شخصیت خود راهنمای حقیقت باشد و در همین راستا به كسانى كه اندیشهی زیگزاگى و پراكنده دارند نباید اعتماد کرد، چون اگر امروز یك نظر دارند فردا معلوم نیست بر همان نظر باقی باشند. در مقابل این عده، افرادی هستند كه سخنانشان از ابتدا نور دارد و هرچه زمان مىگذرد نورشان بیشتر مىشود. شهید مطهرى«رحمتاللهعلیه» را مىتوان در زمرهی اینگونه افراد نام برد. اگر دقت كنید پى مىبرید كه اولین سخنان شهید مطهرى هیچگونه ضدیّتى با آخرین سخنان ایشان ندارد. و این امتیاز است كه تفاوت ایشان را با كسانى كه سخنانشان پر از شلوغى است ثابت مىكند.