تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

غفلت از وظیفه

نمى‏دانم حساسیت موضوع روشن شد یا نه. به هر حال حضرت مولی الموحدین(ع) مى‏فرمایند: آنچه را نمی‌دانی اظهار نکن تا خود را جای کسی جا بزنی که آن کس تو نیستی و از طریق اظهار نظرهای نابجا غیرِ خود واقعی‌ات را به میدان بیاوری. چون اگر ما در کاری فرو رفتیم که مربوط به ما نیست، از كارى كه بر عهده‏ی ماست باز خواهیم ماند و سعی می‌کنیم شخصیتی را نمایان سازیم که شخصیت حقیقی ما نیست، تحمل شخصیت کاذب، مثل روی دست‌گرفتن سنگ بزرگی است که همواره باید تلاش کنیم سقوط نکند و این یک نحوه جان‌کندن است و نه زندگی‌کردن. به قول مولوی:
ما چرا چون مدعی پنهان کنیم.....بهر ناموس مزوّر جان کنیم
اگر انسان‌ها بدانند آنچه را كه بر عهده‏شان نیست نباید انجام دهند بسیارى از مسائل جامعه حل مى‏شود چرا باید با آبروسازی‌های دروغین زندگی خود را تبدیل به جان‌کندن کنیم؟ بسیار دیده‏ایم كه بعضى‏ها كارهاى بیهوده براى ما درست مى‏كنند و نمى‏گذارند به كار اصلى‏مان برسیم و وقتى ریشه‌یابی مى‏كنیم مى‏بینیم آن‌ها مى‏خواسته‏اند کارى كرده باشند و این دردسر را براى خودشان و برای ما به‌وجود آورده‏اند. مولوی در رابطه با کارافزایی‌های بی‌جا، قصه‌ی آن کُرّه اسب را به میان آورد که از مادرش می‌پرسد چرا صاحب آن‌ها در هنگام آب خوردن برایشان صوت می‌زند؟ مادرش می‌گوید از این کارافزاها زیاد است تو مواظب باش فرصت را از دست ندهی. مولوی مادر را به‌عنوان سالک ره‌رفته، و کرّه‌ را به‌عنوان سالکِ مبتدی ترسیم می‌کند و می‌گوید:
گفت مادر، تا جهان بوده است از این

کار افزایان، بُدند اندر زمین

هین تو کار خویش کن ای ارجمند

زود، کایشان ریشِ خود بَر می‌کَنند

وقتْ تنگ و می‌رود آبِ فراخ

پیش از آن کز هجر گردی شاخ شاخ

شهره کهریزی‌ست پر آبِ حیات

آب کَش، تا بَر دَمَد از تو نبات

آب خضر از جوی نطق اولیاء

می‌خوریم ای تشنه‌ی غافل بیا

ما چون آن کُرّه، هم آب جو خوریم

سوی آن وسواس طاعن ننگریم

کسی که طالب آب خضر از جوی نطق اولیاء الهی است مواظب است گرفتار کارافزاهای روزگار نگردد. بسیارى از ادارات به حساب این‌كه مى‏خواهند كارى كرده باشند بزرگترین موانع را در مقابل مردم ایجاد می‌کنند. بیشه‌ها و مراتع طبیعى و حتی زمین‌های کشاورزی را دست‌كارى و درخت‌های آن را قطع مى‏كنند برای آن‌که آن‌ها را تبدیل به پارک کنند و چمن بكارند و بعد هم براى رسیدگى به چمن‌ها باغبان استخدام مى‏كنند و هزینه‌هایی بر بودجه‌ی عمومی تحمیل می‌کنند و مردم هم مجبورند برای جبران این هزینه‌ها بیشتر كار كنند و از فرصت و فراغت برای فکرکردن و عبادت باز می‌مانند. علت اصلى همه‌ی این فعالیت‌ها این است كه عده‏اى نتوانسته‏اند جلوى خود را بگیرند و لذا دست به كارهایى می‌زنند كه بر عهده‏شان نیست، چون فكر مى‏كنند در هر حال باید كارى بكنند و با این فکر مسیر طبیعى امور را تغییر مى‏دهند و این را كار مى‏دانند.
تعویض دكورهای رنگارنگ با مدل‌های مختلف نیز نمونه‌ی دیگرى از همین کارهایی است که انسان‌ها به خود تحمیل می‌کنند، وقتى مى‏پرسیم مگر رنگ اتاق بد بود كه مى‏خواهید تغییر دهید؟ مى‏گویند نه ولی از این رنگ خسته شده‏ایم! این‌ها خودشان را با این كارها سرگرم مى‏كنند و غافل‌اند كه در حقیقت با این كارها از كار مهمشان باز مى‏مانند، اگر مشکل ما در خارج بود باید با تغییر اوضاع خارجی آرام می‌گرفتیم، مشکل ما آن است که از خود غافل شده‌ایم. تا انسان در منِ مجازی خود به‌سر می‌برد از فیض الهی محروم است و می‌خواهد با این‌گونه امور خود را آرام کند. عده‏اى به مسافرت مى‏روند و ادعا مى‏كنند كه در حالِ سیرِ فِى اْلاَرض هستند كه در دین خدا به آن سفارش شده ‏است، بعد هم عبرتی که باید از سیر فی الارض بگیرند این است كه مثلاً درخت‌هاى چنار شیراز قدمت بیشتری نسبت به درخت‌های چنار اصفهان دارد! وقتی هم كه حوصله‏شان از خیابان‌گردی‌های شیراز سر رفت شروع می‌کنند به همدیگر انتقاد کردن، اگر هم سری به آرامگاه حافظ می‌زنند به جاى این‌كه با روح حافظ مرتبط شوند فکر و ذکرشان این است که چقدر گنبد حافظیه مهم است و به این نتیجه‌ی مهم مى‏رسند كه آن گنبد به شكل كلاه صوفیّه ساخته شده ‏است.
حالا خودتان بگویید آیا واقعا این كارها سِیر فِى الَاَرض است؟ و آیا ما با این كارها مى‏توانیم ادعا كنیم كه به توصیه‌های امیرالمؤمنین(ع) عمل مى‏كنیم؟ آیا آن‌جا که حضرت به فرزندشان می‌فرمایند: «سِرْ فِی دِیارهم و آثارهم» به دیار گذشتگان سیر کن. به این معنى است که دنیای مدرن پیشنهاد می‌کند؟ بیایید به جاى توجیه‌كردن توصیه‌های ائمه(ع) تلاش كنیم به دستورات آن‌ها عمل كنیم تا نتیجه‌ی لازم را بگیریم. امام تأكید دارند نگاه ما به زندگی طوری نباشد که ما را از اصلاح آخرتمان باز دارد پس روحیه‌ی خودنمایی را فرو گذاریم و آنچه را که به عهده‏مان نیست رها كنیم. این است راه رسیدن به زندگی روحانی در این دنیا. به گفته‌ی مولوی:
گر همی خواهی که بفروزی چو روز

هستی همچون شب خود را بسوز

چون ز خود رستی همه برهان شدی

چون که گفتی بنده‌ام سلطان شدی

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»