تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

رابطه‌ی سکوت و حکمت

حضرت به فرزندشان فرمودند: مواظب باش به دنبال هر علمی و هر حرفى نباشی وگرنه عمرت باطل مى‏شود. زیرا رجوعِ هر سخنی و علمى یا باید به سوی حقیقت باشد و یا مقدمه‌‌ای باشد برای رجوع به حقیقت. مثل زبان عربى که خودش حقیقت نیست ولى مقدمه‏اى است براى فهم قرآن. و قرآن هم خودش مقدمه‌ی ارتباط با حق است. اگر سخنى را بگوییم یا بشنویم كه مقدمه‌ی وصل به حق نباشد، انسان‌های سرگشته و بى‏كارى هستیم كه مقصد را گم كرده‏ایم.
عرض شد «حکمت» به معنای آن نوع سکوتی است که زمینه‌ی تجلیات انوار الهی را بر قلب مؤمنین فراهم می‌کند و این بعد از به دست آوردن علومی است که انسان را از وجود حقایق و عوالم معنوی آگاه می‌کند. آری در این حالت به گفته‌ی مولوی:
خاموشى بحر است و گفتن همچو جو

بحر مى‏جوید تو را، جو را مجو

از اشارت‏هاى دریا سر متاب

ختم كن واللّه‏ اعلم بالصواب

با توجه به این‌كه در زیاددانستن و زیادشنیدن و زیادگفتن، علم نیست، باید عادت كنیم به گفتن و شنیدن‌های مفید و بعد از آن بهترین علم را با سكوت به‌دست آوریم. اگر توانستیم به این نوع سكوت دست بیابیم که قلب ما آماده‌‌ی تجلیات انوار الهی شود، علم ما از سنخ علم انبیاء و اولیاء الهی می‌شود. كسى كه از این نوع سكوت گریزان است در حقیقت از ارتباط با باطنی‌ترین ابعاد وجودی‌اش محروم است، آن ابعادی که در عالم معنا حاضر است، در واقع این آدم با خودش قهر است و به همین جهت دوست دارد همیشه بگوید و بشنود تا صداى جان خود را نشنود. كسى كه صداى جان خود را نشنید با خداوند ارتباط ندارد و نمى‏تواند تنها باشد. وقتى تنها شد خود را به نحوى مشغول مى‏كند چون با خودش فاصله دارد و از این رو با جانِ جان خودش یعنى با خداوند فاصله دارد. مولوی در وصف این افراد می‌گوید:
ساعتى خالى بماند او ز خلق

در غم و اندیشه ماند تا به حلق

انسانی که به ماوراء ابعاد خود آگاهی نیافته در تنهایی، غم او را فرا مى‏گیرد چون نمى‏تواند با خود خلوت كند. به همین جهت مولوی در ادامه می‌فرماید:
مرغ خویشی صید خویشی دام خویش

صدر خویشی فرش خویشی بام خویش

گرتو آدم زاده‌ای با او نشین

جمله‌ی ذرات را در خود ببین

تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق

بلکه گردونی و دریای عمیق

خویشتن نشناخت مسکین آدمی

از فزونی آمد و شد در کمی

خویشتن را آدمی ارزان فروخت

بوداطلس خویش را بر دلق دوخت

و به یک اعتبار این همان بیتی است که منسوب به حضرت علی(ع) می‌باشد که فرموده‌اند:
اتَزْعَمُ انَّكَ جِرْمٌ‏ صَغیرٌ

وَ فیكَ انْطَوَى الْعالَمُ الاكْبَر

تو مى‏پندارى كه همین جسم كوچك هستى، در حالى‌كه جهان بزرگى در نهاد تو پنهان است.
كسى كه به «خود» رجوع كند مى‏بیند بسیارى از چیزهایى را كه مى‏طلبیده است در «خود»ش دارد؛ حتى خدا را! چون در ذات خود عین اتصال به خداوند است، کافی است از جزئیات عبور کند و به حقیقت خود که عین تجلی حضرت حق بر جنبه‌ی امکانی اوست، نظر نماید.
بعضى‏ها نمى‏خواهند تنها باشند چون وقتى تنها شدند وجدان‌شان با آنها درگیر می‌شود، در نتیجه برای فرار از خود تلویزیون را روشن مى‏كنند تا مبادا لحظه‏اى با خودشان تنها شوند، مى‏خواهند هیچ وقت خود را نبینند در حالی‌که گاهى انسان در تنهایی خود با یك «یا اللّه‏»گفتن از سر اخلاص، ارتباط عمیقى با خودش پیدا مى‏كند، چون «اللّه‏» خالق ما و اصلِ اصلِ وجود ما است، ارتباط با او، ارتباط با تمام جانِ جان خود است و این نوع ارتباط با «صمت» حاصل می‌شود.
درباره‌ی صمت و اجتناب از تكلّمِ بى‌فایده و تكلّم زیاد از حد، رسول اكرم(ص) فرمودند: «مَنْ صَمَتَ نَجَا»(201) هركس صمت اختیار كند، نجات مى‏یابد. چون صمت در حد خود راه نفوذ شیطان به قلب را مى‏بندد، و غلبه‌ی سالك بر شیطان، و كنارزدن خواطر شیطانى را آسان‏تر مى‏سازد و این براى سالك یك موفقیت بزرگ است. لذا رسول اكرم(ص) فرمودند: «وَ اخْزُنْ لِسَانَك‏ اِلاّ مِنْ خَیْرٍ، فَاِنَّكَ بِذلِكَ تَغْلبُ الشَّیطانَ»(202) زبانت را نگهدار، مگر در كلام خیر، زیرا تو با این عمل بر شیطان غلبه مى‏كنى.
سالك صادق و كسى كه قدم در طریق طلب گذاشته و به ذكر و فكر روى آورده است، در حال صمت، در سیر عبودى مى‏باشد و خودِ صمت از این جهت عبادت است. او در این حال، تحت تربیت حضرت ربوبیت قرار مى‏گیرد. عیسى بن مریم«(ع)» فرمود: «اخْزُنْ لِسَانَكَ لِعِمَارَةِ قَلْبِكَ وَ لْیَسَعْكَ بَیْتُكَ وَ فِرَّ مِنَ الرِّیَاءِ وَ فُضُولِ مَعَاشِك‏»(203) زبانت را حفظ كن تا دلت آبادان شود و در خانه‌ی خود قرار گیرد و از ریا و زیادکردن امکانات زندگی فرار كن. رسول خدا(ص) به ابوذر فرمود: «أَ لَا أُعَلِّمُكَ عَمَلًا ثَقِیلًا فِی الْمِیزَانِ خَفِیفاً عَلَى اللِّسَانِ قَالَ بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الصَّمْتُ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ تَرْكُ مَا لَا یَعْنِیك‏»(204) آیا تو را عمل و كردارى نیاموزم كه بر زبان آسان و در میزان سنگین باشد عرض كرد بلى اى رسول خدا بیاموز مرا! حضرت فرمودند: آن عمل، سكوت و خوش‌خلقى و ترك‌نمودن حرف‌هاى بى‏فایده است. بدین لحاظ صمت، وسیله‌ی جذب رحمت حق مى‏شود و خداى متعال نقایص و معایب وجودى سالك را می‌پوشاند تا آن نقایص مانع سلوك سالك نگردد و سد راه او نباشد. و این براى سالك در سفر پر فراز و نشیب و پر مخاطره‏اى كه در پیش گرفته، موفقیت بزرگى است و لذا رسول اكرم(ص) فرمودند: «مَنْ كَفَّ لِسَانَهُ سَتَرَ اللَّهُ عَوْرَاتِه‏»(205) هركس زبان خود نگه دارد، خداى متعال عیوب او را مى‏پوشاند.
سالك در حال صمت، به لحاظ این‌كه سخن نمى‏گوید و تحت تلقین مبادى نفسانى و شیطانى، و به تعبیرى، تحت تلقین نفس و شیطان نیست و خود را از تحت تلقین این دو كنار كشیده است، و از طرفى هم طالب حق است و با ذكر و فكر به سوى او اقبال مى‏كند، طبعاً تحت تلقین مَلكى و ربوبى قرار مى‏گیرد، و ابواب حكمت بر دل وى باز مى‏شود، و آنچه باید به او تلقین گردد، تلقین شده و دقایق طریق و اسرار وجود را دریافت مى‏كند؛ و در نتیجه، سلوك او سریع‏تر وكامل‌تر، و مصون از لغزش‌ها مى‏گردد. و این، عنایتى است بسیار پر ارزش براى سالك دردمند. در همین رابطه رسول اكرم(ص) فرمودند: «إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُؤْمِنَ صَمُوتاً وَقُوراً فَادْنُوا مِنْهُ فَإِنَّهُ یُلْقِی الْحِكْمَة»(206) وقتى مؤمنى را در صمت و داراى وقار خاصى دیدید، پس به او نزدیك شوید، زیرا كه به او حكمت تلقین مى‏شود.
از امام باقر(ع) داریم: «إِنَّمَا شِیعَتُنَا الْخُرْس‏»(207) شیعیان ما آنقدر كم حرف مى‏زنند كه گویى لال هستند. از امام رضا(ع) داریم: «كَانَ الرَّجُلُ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ إِذَا أَرَادَ الْعِبَادَةَ صَمَتَ قَبْلَ ذَلِكَ عَشْرَ سِنِین‏»(208) در میان بنى اسرائیل این چنین بود كه هروقت شخصى مى‏خواست به عبادت و سلوك بپردازد، قبل از آن، ده سال صمت اختیار مى‏كرد. مولوی در همین رابطه می‌گوید:
این زبان چون سنگ و فم آهن وش است

و آنكه بجهد از زبان چون آتش است

سنگ وآهن را مزن بر هم گزاف‏

گه ز روى نقل و گه از روى لاف

زانكه تاریك است و هر سو پنبه‏زار

در میان پنبه چون باشد شرار

ظالم آن قومى كه چشمان دوختند

وز سخنها عالمى را سوختند

وقتی انسان متوجه خطرات گفتن‌های غیر مفید و مضرّ شد مسلّم به دنبال علمی نیست که او را گرفتار چنین سخنان و گفتارهایی بکند و بر این مبنا امام على(ع) مى‏فرمایند: «وَ اعْلَمْ اَنَّهُ لا خَیْرَ فِى عِلْمٍ لاْیَنْفَعُ» فرزندم! حقیقت این است كه علمى كه نفعى در آن نیست مفید نخواهد بود؟