«و نُصْبِ الْآفاتِ»، «نُصب» هدفى را گویند كه به طرف آن تیر مىزنند. انسان در این دنیا همچون هدفى است كه انواع آفات به طرف او نشانه میرود. مشکل اكثر انسانها در این است که وقتى آفتى به آنها اصابت كرد هیچ آمادگی برای روبهروشدن با آن را ندارند و متوجه نیستند دنیا با همین آفتها محل امتحان انسان است، تا متوجه حضور حق و توسل به آستان ربوبی او شوند.
انسانها با امیدوارشدن به غیر خدا با آفتها به بدترین شکل روبهرو میشوند. مسلّم كسى كه مبتلا به بیمارى سختى شد باید به سراغ پزشک برود ولی نباید تمام توجهاش به پزشک باشد و بیماری خود را نبیند و جایگاهی برای آن در نظر نگیرد. این یك نكته روانى است كه بعضیها جهت درمان بیماریِشان سى سال با یك پزشک ارتباط دارند ولی بدون آنکه درمان شوند همچنان از آن پزشک تعریف و تمجید مىكنند. چون در تمام این سى سال، شخص بیمار به جاى اینكه بیماری خود را ببیند و آن را به عنوان قسمتی از زندگی بپذیرد، دائماً پزشک را دیده است.
این اشكال در نوعِ آدمى هست كه از واقعیاتِ طبیعیِ پیرامون خود غافل است و توجه نمىكند كه جنس دنیا آفت است و باید جایی برای این آفات در نظر بگیرد. افراد در ارتباط با شغل نیز گرفتار همین غفلت هستند. بالاخره افراد یا دانشآموزند و یا دانشجو و یا كاسباند و یا كارمند، هر کدام از این مراحل محل برخورد آفتهایی هست و باید نقصها و محدودیتهای آن مرحله را پذیرفت. دانشآموز غصه مىخورد كه چرا به مطلوب خود نرسیده، کسبه عموماً از شغل خود ناراضىاند با اینكه تا به حال هیچ كدامشان از گرسنگى تلف نشدهاند. اگر كسى پاى صحبت افراد مختلف بنشیند پى مىبرد كه همهی افراد از اوضاع خودشان ناراضى هستند و نگران آفاتی هستند که به موقعیت آنها ضربه میزند. غافل از اینکه برخورد آن آفات با آنها حتمی است ولی سرنوشت آنها در دست خودشان است که در دل آن آفات چگونه زندگی را شکل دهند. تنها کسانی نگران نیستند که پذیرفتهاند جنس دنیا طوری است که همراه با آفت است و لذا خودشان را از سطح دنیا بالاتر آوردهاند، آن وقت چه فقیر باشند و چه ثروتمند، در هر دو حال با رضایت خاطر و همراه با آرامش زندگی میکنند و این همان هدفی است که حضرت از طریق این نامه دنبال مینمایند تا مخاطبانِ خود را از دنیا بالاتر ببرند.
«و صَریعِ الشَّهَواتِ»، صریع یعنى زمینخورده و شهوات یعنى میلهاى افراطى كه میل جنسى یكى از انواع آن است. حضرت در اینجا به نوع انسانی نامه مىنویسند كه نوعاً شهوتها او را زمین زده و میلهای افراطی او را از تعادلِ لازم در فکر و عمل خارج کرده است. هر انسانى كه در این دنیا دنیایی شد چنین وضعى دارد. هركس كه به خودش رجوع كند به طور طبیعی میلهاى افراطىِ زیادی را در خود پیدا مىكند. به عنوان نمونه بسیارى اوقات پیش میآید که عقل انسان حكم مىكند بدن او به غذای زیادی احتیاج ندارد امّا میل انسان به خوردن و لذتبردن از غذا، مانع از اجراى حكم عقل مىگردد. انسانبودن به طور طبیعی چنین اقتضایى دارد و هركس در هر سن و سالى به شكلى از شهوات و میلهای افراطیاش شكست مىخورد، مگر کسانی که در دنیا باشند ولی در ماوراء دنیا زندگی کنند. در حدیث معراج داریم که خداوند به رسول خود(ص) میفرماید از اهل یقین بندگانی دارم که چون آنها را قبض روح کنم از آنها میپرسم: «کَیْفَ تَرَکْتَ الدُنیا؟» در چه حالی دنیا را ترک کردید؟ آنها در جواب میگویند: «إِلَهِی وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَا عِلْمَ لِی بِالدُّنْیَا- أَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خَائِفَةٌ مِنْكَ- فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى صَدَقْتَ عَبْدِی- كُنْتَ بِجَسَدِكَ فِی الدُّنْیَا وَ رُوحُكَ مَعِی- فَأَنْتَ بِعَیْنِی سِرُّكَ وَ عَلَانِیَتُك»(4) خداوندا! به عزت و جلالت سوگند اطلاعى از دنیا در دست ندارم، از آن روز كه مرا آفریدى در خوف از تو بهسر میبردم. بعد خداى تعالى میفرماید: راست گفتى بندهى من، تو پیكرت در دنیا و روحت با من بود، تو در آشكار و نهان در نظرِ من بودى.
حضرت علی(ع) در ادامهی نامهی خود میفرمایند: «وَ خَلیفَةِ الاَمْواتِ» به فرزندی نامه مىنویسم كه جانشین مردگان است. و لذا خود او نیز چندان در این دنیا نمىماند پس باید چشمهای خود را باز كند تا دنیا را جایگاه ابدى خود نداند، در غیر این صورت نگاه صحیحى به دنیا نینداخته است. گفت:
از آن سرد آمد این کاخ دلآویز
که چون جا گرم کردی گویدت خیز
تا اینجا حضرت در مقدمهی نامهی خود جایگاه انسان و دنیا را نشان دادند، از این پس سخن خود را برای زندگیکردن در این دنیا با این خصوصیاتی که بر شمردند مطرح میفرمایند تا انسانها از طبیعت خود بالاتر بیایند. حضرت در ادامه، رهنمودهایی را مطرح میکنند که حقیقتاً انسان میتواند با بهکارگیری آن رهنمودها در بالاترین قلهی انسانیت قرار گیرد. البته همانطور كه عرض شد لازم است متوجه باشیم با سخنانی روبهروئیم که سراسر حکمت است و لذا لازم است با آن سخنان برخورد حكیمانهای داشته باشیم تا با نگاهی همه جانبه به خود و به دنیایی که در آن هستیم بنگریم. زیرا تا واقعیات خود را درست نشناسیم و ندانیم در طبع و طبیعت خود چگونه هستیم نمیتوانیم گوهر رهنمودهایی را بفهمیم که بنا دارد ما را از طبع و طبیعتِ خود بالاتر ببرد. همچنان که اگر نفهمیم در کجا زندگی میکنیم و با چه تنگناهایی روبرو هستیم به جای آن که در اصلاح خود بکوشیم سعی میکنیم دنیا را به صورت ایدهآلی در آوریم که دنیا برای آن ایدهآلها ساخته نشده است.
مىفرمایند: فرزند عزیزم! بعد از آن که دنیا را به درستى بررسى كردم و ناسازگارىهای دنیا را مد نظر قرار دادم و ملاحظه کردم دنیا رفتنى و آخرت در حال آمدن است. به این نتیجه رسیدم كه باید فكرى براى خودم بكنم، و حال مىخواهم آنچه را كه بدان رسیدهام با تو در میان بگذارم تا در مسیر زندگی در دنیا ضایع نگردی و بتوانی تجربههاى مرا وسیله و سرمایهی زیستن خود بنمایی که إنشاءالله در جلسات آینده به آن میپردازیم.
باز تأکید میکنم اگر مقدمه نامه به خوبی مورد دقت واقع شود إنشاءاللّه رهنمودهای بعدی به خوبی جای خود را پیدا میکند و تأثیر خود را میگذارد به همین جهت عرض میکنم از مقدمهای که حضرت مطرح فرمودند به سرعت نگذرید، كمى روى آن فكر كنید، نگاهتان را با نگاه على(ع) نسبت به واقعیتهاى هستى كه اطراف ما را فرا گرفته است، منطبق نمائید و به خودتان به همان شکلی که حضرت نشان دادند نظر کنید. آنچه حضرت برشمردند، ترسیم وضعیت انسان در زندگی دنیوی است، به این معنا که اگر در عنفوان جوانی هستی چنین وضعیتی داری و اگر پا در وادی کهولت نهادهای و به اواخر راه رسیدهای، چنان موقعیتی.
پروردگارا! ذرّهاى از بصیرت امیرالمؤمنین(ع) را بر ما عطا بفرما!
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»