تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

نوری که از پشت سر می‌آید

وقتى فكر كنیم احتیاجات امروز ما جدا از خلوتِ علماى عالَم‏دارِ گذشته است، باید بدانیم آینده را از دست مى‏دهیم، همان طور كه غرب با رنسانس، از گذشته‏ى علماى خود، گسسته و بى‏آینده شد. گره خوردن با عالَم علماء، شرط درست اندیشیدن و درست عمل‏كردن است. نورى است كه از پشت سر ما بر ما مى‏تابد و آینده را روشن مى‏كند. درست است آن تفكرات در پشت سر ما قرار دارند، ولى آینده را مى‏نمایانند و مى‏توانند در فكر و عمل و عقل و تدبیرهاى امروز و فرداى ما حضور پیدا كنند و ما را راه ببرند، مانع‏ها را به ما بنمایانند و نگذارند مأیوسانه از حركت باز ایستیم. این است كه باز تأكید مى‏كنم هركس آینده مى‏خواهد، باید با چنین گذشته‏اى كه عرض شد، مرتبط و همراه باشد وگرنه تباه مى‏شود همان‌طور که انبوه روایات عمیق معرفتى سرمایه‏اى هستند تا آینده‏ى خود را در بستر تمدن اسلامى به عالى‏ترین نحوه شكل دهیم، باید به سیره‌ی علماء دین به عنوان راه سازماندهى به آینده نگریست تا معنى حقیقى خود را بنمایانند.
اگرچه شخص متفكر تنها است و تفكر در خلوت صورت مى‏گیرد، ولى كسى خلوت دارد كه با دیگران باشد. تفكر، راه صحیح واردشدن بین انسآن‌ها است تا روزمرّگى‏ها ارتباط‌ها را ضایع و آینده را پوچ ننمایند. علماى ما تنهایى و خلوتِ تفكر را پس از باهم‏بودن به‏دست آورده‏اند و براى ارتباط‌هاى صحیح امروز ما، حاصل آن خلوت و تفكر را به كتابت آورده‏اند. آرى آن خلوت‏ها بریدن از دیگران براى برقرارى پیوند مستحكم با انسآن‌هایى است كه تشنه‏ى تفكر و پیوند علمى‏اند، براى زندگى در آینده‏اى كه ماوراء امروز است.
آیا نمى‏توان گفت آن گروه از مردم ایران كه گرفتار فرنگى‏مآبى شدند و دیگر زبان مردم را نمى‏فهمند به جهت آن است كه از تاریخ ملت ایران بیرون افتاده‏اند، تا آن‏جا كه ایرانى‏بودن خود را با منظرى كه غرب به‏آن‌ها مى‏نمایاند، در ایران باستانِ قبل از اسلام دنبال مى‏كنند؟ انقلاب اسلامى راهى است تا این گسستگى‏ها جبران شود و غرب‏زدگى به‏كلى از روح ملتى كه مى‏تواند با تاریخ دینى خود زندگى كند برچیده شود و از این جهت انقلاب اسلامى مرحله‏ى گذار ملت است از غرب‏زدگى - كه منشأ گسست‏ و تنفر بین آحاد افراد بوده و هست- به سوى اخوّتى كه همه‏ى دست‏ها و دل‏ها را یگانه مى‏كند. ما در شرایطى قرار داریم كه لازم است خود را و اندیشه‏هاى خود را در عالَمى ارزیابى كنیم كه سخن گفتن از آن عالَم كار مشكلى است و بیشتر باید حساس شویم تا آن را درك كنیم و تا وقتى مبادى تفكر زمانه‏ى خود را درست درك نكنیم نه دانشمند ما و نه عامى ما هیچ‏كدام نمى‏توانند تاریخ را جلو ببرند. زمانى دانشمندان ما و مردم ما مى‏توانند زبان همدیگر را بفهمند و با هم مراوده داشته باشند و در كنار هم زندگى كنند كه هر دو در درك مبادى زمانه مشترك باشند، چیزى كه در بعضى مقاطعِ تاریخ اتفاق افتاده است. نمونه‏ى اخیر آن در زمان وقوع انقلاب اسلامى بود، زمانى كه حضرت امام متذكر نوعى از مبادى شدند و جامعه‏ى ما در فطرت خود آن را شناخت و با حضرت امام احساس همسخنى كرد، آن زمان، زمان همسخنى ما با یکدیگر بود. بعد از دفاع مقدس و رجوعِ به غرب، گرفتار گسست‏ تاریخى شدیم به طورى‏كه امروز افراد نمى‏دانند مبادى آن‌ها براى فكركردن چه‏چیز باید باشد و از كجا باید كار را شروع كنند و به كجا باید برسند. شاید در حال حاضر بتوانیم عیب كار را بفهمیم ولى چون در بى‏فكرى به‏سر مى‏بریم چگونگى عبور از عیب را نمى‏دانیم چون نیاز به مبانى داریم، آن‏هم آن مبانى كه مثل هوا است و باید احساس كنیم بدون آن‏كه بتوان به آن اشاره كرد. مبادى مثل بَنایى است كه فلسفه و علم و سیاست و اقتصاد همه محصول آن‏اند، بدون آن‏كه بتوان به روش علم حصولى از آن سخن گفت، مبادى چیزى است كه ریشه در وضع حضورى ما در جهان هستى دارد.