نكتهی دیگرى كه در موضوع تربیت و ارتباط با جوانان قابل توجّه است، ارتباط امیدوارانه با جوانان است و لذا نه تنها همواره امید به موفقیت را در جوانان باید زنده نگه دارید بلکه لازم است خودمان نیز هرگز از ارتباط با جوانان خسته نشویم و در تربیت آنها مأیوس نگردیم. بهخصوص در ارتباط با جوانان دبیرستانى و دانشگاهى، هرچند در برخورد اولیه با ما مقابله هم مىكنند ولى شما با آنها قهر نكنید، بعداً مىبینید كه سخن شما را در عمل پذیرفته است هر چند در ابتدا این را نشان نمىدهند، شما از طریق تذکرات دینی عملاً به او میگویید: در اعماق وجدان خود این سخن را بنگر، درست است که او این کار را بیارتعاش انجام نمیدهد ولی ارتعاشات سخن ما وجدان او را به حرکت درمیآورد.
آری منظرهای عظیمتر از دریا هست که آن آسمان است و تماشاگهی عظیمتر از آسمان هست که آن درون آدمی است، که از اعمال و افکار پست شرم دارد و درون جوانان فوق العاده نسبت به اعمال شرمآور حساس است. چه غوغایی است درون سینهی یک جوان نو رسیده، او اگر بخواهد خدا را هم در درون خود راه ندهد خدا در درون او حاضر است تا جان تازهای به او ببخشد - که به آن «تشنج وجدان» میگوئیم- تا به خواب غفلت گرفتار نشود. یک نوجوان میخواهد هیچ شبههای نداشته باشد تا با مسرت تمام با حقیقت مأنوس گردد، خداوند وجدان جوانان را همچون اقیانوس میشوراند تا اگر بخواهند، همهی سیاهیها را از خود دفع کنند و شما این را در صدای اعتراض جوانان ملاحظه میکنید. جوانان با خود حرف میزنند و موضوعات را با فطرت خود در میان میگذارند، بر خود بانگ میزنند، خود را قانع میکنند و باز بر خود اعتراض مینمایند، بیآنکه سکوت خارجیشان در هم بشکند، در درون آنها هنگامهی بزرگی است، در آن حال همه چیز در درونشان سخن میگوید، به استثنای دهانشان و در این حال حقایق را نمیتوانند انکار کنند، پس در این حال آنها را دریابید تا از هدف مقدسی که آنها را مقدس میدارند پا بیرون ننهند. بنده مکرراً تجربه كردهام كه دانشجویی بر سر موضوعی با بنده مخالفت میکرد اما وقتى بر سر همان موضوع با دیگران بحث مىنمود بر همان سخنانی تأکید میکرد که ابتدا مخالف بود، چون نمیتوانست با وجدان خود بازی کند. به همین جهت عرض میکنم شما فكر مىكنید او حرف شما را نپذیرفته ولی چون عادت ندارد حق را زیر پا بگذارد، در موقعاش با آن کنار میآید و به همین جهت نمىتواند سخن معلم و والدینش را اگر حق تشخیص داد نپذیرد. اگر شما به این نكته توجّه نداشته باشید با او قطع رابطه مىكنید و مىگویید چه فایدهاى دارد که به او تذکر دهیم و فراموش میکنید آن جوان قلبی دارد که آمادهی بذر پاشی است. پس با تمام امید و براى نتایج درازمدت باید به فكر مزرعهی خالى قلب جوانانمان باشیم و بدانیم براى بذر که باید در آن پاشید برنامهریزى كنیم. عمده آن است كه خودمان و با دست خودمان در آن مزرعهی پاك بذرهاى مسموم نپاشیم و آنچه امیرالمؤمنین(ع) به ما یاد دادند را در این مزرعهها بیفشانیم. مزرعههایی که به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظهالله»:
«جوان، مظهر آئینهوار صفا و صمیمیت و همت و شوق به آرمانها و ایدآلها است. ممکن است گذشتِ سن، بعضیها را محافظه کار کند، اما موتور حرکت، جوانی است».
مقام معظم رهبری«حفظهالله» نگاههای بسیار حکیمانه به جوانان دارند که با طرح آن نگاهها بحث را به پایان میرسانم. ایشان خطاب به جوانان میفرمایند:
«... دلهای شما جوانها نورانی است، فطرت الهی در شماها زنده و درخشان است. امروز شما خودتان را به کارهای نیک، خُلق نیک، رفتار نیک اگر وادار کنید و عادت بدهید، هویت انسانی شما همین جور شکل میگیرد و تا آخر عمر این دستاورد با شما خواهد ماند، بهخصوص در این مقطع سنی شماها که یک مقطع زرّین است، یک مقطع طلایی است. در این مقطع خیلی کارهای بزرگ میشود روی شخصیت خود انجام داد؛ خودسازی. ارتباطتان را با خدا قوی کنید. انرژی ، امید و ابتكار اینها سه خصوصیت برجسته در جوان است.
جوانی، یك پدیدهی درخشان و یك فصل بیبدیل و بینظیر از زندگی هرانسانی است.... باید بگویم كه جوانی این دورهی مشعشع و درخشان، دورهیی است كه اگر چه چندان طولانی نیست، اما آثارش یك آثار ماندگار و طولانی در همهی زندگی انسان است... جوان در دورهی جوانی بهخصوص در آغاز جوانی تمایلات و انگیزههایی دارد: اولاً: چون در حال تكوین هویت جدید خود است، مایل است شخصیت جدید او به رسمیت شناخته بشود، كه غالباً این اتفاق نمیافتد و پدر و مادرها جوان را در هویت و شخصیت جدید او گویا به رسمیت نمیشناسند. ثانیاً: جوان احساسات و انگیزههایی دارد؛ رشد جسمانی و روحی دارد، به دنیای تازهیی قدم گذاشته است كه غالباً دوروبریها، خانواده، كسان، افراد در جامعه، ازاین دنیای جدید بیخبر و بیاطلاع میمانند، یا به آن بیاعتنایی میكنند؛ لذا جوان احساس تنهایی و غربت میكند... ثالثاً: جوان در دورهی جوانی چه اوایل بلوغ و چه بعدها با مجهولات زیادی روبه رو میشود؛ مسائل جدیدی برای او مطرح میشود كه سؤالانگیز است؛ در ذهن او شبههها و استفهامهایی بهوجود میآید كه مایل است به این شبههها و سؤالها و استفهامها پاسخ داده بشود كه در بسیاری از موارد، پاسخ بههنگام و دلنشین داده نمیشود؛ لذاجوان احساس خلاء و ابهام میكند. رابعاً: جوان احساس میكند در وجود او انرژیهای متراكمی وجود دارد، تواناییهایی را در خود احساس میكند، هم از لحاظ جسمانی، هم از لحاظ فكری و ذهنی. حقیقتاً هم تواناییهایی كه در جوان هست، میتواند معجزه كند، میتواند كوهها را جابه جا كند، اما جوان احساس میكند كه از این نیروها و از این انرژی متراكم و از این تواناییهای او بهرهبرداری نمیشود، لذا احساس بیهودگی و اهمال میكند. خامساً: جوان برای اولین بار با دنیای بزرگی در دورهی جوانی مواجه میشود كه این دنیا را تجربه نكرده و از این دنیا چیزهای زیادی نمیداند. بسیاری از حوادث زندگی برای او پیش میآید كه تكلیف خودش را در مقابل آنها نمیداند، احساس میكند كه احتیاج به راهنمایی و كمك فكری دارد و از آن جا كه پدر و مادرها غالباً اشتغال دارند، به جوان نمیرسند و این كمك فكری به او داده نمیشود. مراكزی كه در این زمینه مسئولند، غالباً در جای لازم و در نقطهی نیاز حضور ندارند، لذا این كمك به او داده نمیشود و جوان احساس بیپناهی میكند. این احساسات در جوان ما به طور غالب وجود دارد؛ از یك طرف احساس تنهایی، از یك طرف احساس بیپناهی، از یك طرف احساس تواناییهای فراوان و احساس این كه از این تواناییها استفاده نمیشود.
.... بعضیها نسبت به نسل جوان ایرانی، از لحاظ اعتقادات و از لحاظ ایمان، به طور افراطی دچار قضاوتهای غلط و انحرافی هستند. من اعتقادم این است، كاوشها هم همین را نشان میدهد كه جوان ایرانی، جوانی است مؤمن، پاكدامن، پاكگوهر، دارای زمینههای دینی بسیار زیاد، مایل به جنبههای معنوی. البته توقعی كه ما از یك جوان داریم، با توقعی كه از یك آدم مسن جا افتادهی، قوا از دستداده داریم، بهكلی متفاوت است. جوان ایرانی چه دخترانش، چه پسرانش هم از لحاظ امكانات روحی و معنوی و ذهنی، هم از لحاظ امكانات ایمانی، در حدّ بسیار خوبی هستند، این مسئولیت بزرگی را بر دوش مسئولان میگذارد.
اسلام دربارهی جوانان، نظرش دقیقاً منطبق بر همان چیزی است كه امروز پیشنهاد و نیاز ما از نسل جوان و برای نسل جوان است. پیامبراكرم(ص) دربارهی جوانان توصیه كرده است، با جوانان انس گرفته است، ازنیروی جوانان برای كارهای بزرگ استفاده كرده است.... شما امیرالمؤمنین(ع) را فقط به عنوان یك چهرهی دوران چهل ساله و پنجاه ساله و شصت ساله نبینید، درخشش امیرالمؤمنین(ع) در دوران جوانی، همان الگوی ماندگاری است كه همهی جوانان میتوانند آن را سرمشق خودشان قرار بدهند. در دورهی جوانی در مكه، یك عنصر فداكار، یك عنصر با هوش، یك جوان فعال، یك جوان پیشرو و پیشگام بود، در همهی میدانها مانعهای بزرگ را از سر راه پیامبر(ص) برطرف میكرد، در میدانهای خطر سینه سپر میكرد و سختترین كارها را بر عهده میگرفت. با فداكاری خود، امكان هجرت پیامبر(ص) را به مدینه فراهم كرد و بعد در دوران مدینه، فرماندهی سپاه، فرماندهی دستههای فعال، عالم، هوشمند، جوانمرد و بخشنده بود. در میدان جنگ، سرباز شجاع و فرماندهی پیشرو بود. در عرصهی حكومت، یك فردِ كارآمد بود، در زمینهی مسائل اجتماعی هم یك جوان پیشرفتهی به تمام معنا بود. پیامبر اكرم(ص) نه فقط از كسی مثل علی، بلكه دردوران ده سال و چندماه حكومت خود، از عنصر جوان و نیروی جوان حداكثر استفاده را كرده است. پیامبر اكرم(ص) در یكی از حساسترین لحظات عمر خود، مسئولیت بزرگی را به یك جوان هجده ساله داد. در جنگها خود پیامبر اكرم(ص) فرماندهی را عهدهدار میشد، اما آن وقتی كه پیامبر در آخرین هفتههای زندگی خود احساس كرد كه از این عالم خواهد رفت و لشكركشی به سرزمین امپراتوری روم به وسیلهی خود او امكان ندارد چون كار بسیار بزرگ و دشواری بود، لازم بود نیرویی برای این كار برگزیده بشود كه هیچ مانعی نتواند جلوی آن را بگیرد لذا این مسئولیت را به یك جوان هجده ساله داد. پیامبر(ص) میتوانست یك نفر از اصحاب پنجاه ساله، شصت ساله و دارای سابقهی جنگ و جبهه را بگذارد، اما یك جوان هجده ساله را گذاشت و او «اسامه بن زید» بود. پیامبر(ص) از ایمان و از سابقهی فرزند شهیدبودن او هم استفاده كرد. آن نقطهیی كه اسامه را فرستاد، همان نقطهیی بود كه پدر اسامه بن زید یعنی زید بن حارثه در دو سال قبل از آن در آن نقطه به شهادت رسیده بود. پیامبر(ص) فرماندهی این سپاه بزرگ و گران را به این جوان هجده ساله داد كه همهی اصحاب بزرگ و پیرمرد و سرداران سابقهدار پیامبر(ص) درآن سپاه عضو بودند. حضرت به او گفت تا آن محلی كه پدرت در آن جا شهید شد، میروی یعنی در «موته» كه محلی در امپراتوری روم آن روز و در كشور شام امروز بود آن جا را اردوگاه می كنی، و بعد دستورات جنگی را به او داد. از نظر پیامبر(ص)، نیروی جوان این قدر حایز اهمیت است. ما امروز در كشورمان اسامه بن زیدهای زیادی داریم، جوانان زیادی داریم، دختران و پسران عظیم و جمعیت انبوهی از این مجموعهها داریم كه حاضرند در همهی میدانهای فعّال، در میدان درس، در میدان سیاست، در میدان فعالیتهای اجتماعی، در میدان مشاركتهای گوناگون برای فقرزدایی، برای سازندگی، و در هر صحنه و عرصهیی كه برای آنها برنامهریزی بشود و امكان داده بشود شركت كنند، این موقعیت بسیار مهمی برای این كشور است. این نسل، شبیه همان نسلی است كه توانست یكی از بزرگترین تجربههای این كشور یعنی تجربهی جنگ تحمیلی را با قدرت و با موفقیت به پایان ببرد. بد نیست شما برادران و خواهران عزیز بدانید آن روزی كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشكیل شد، بیشتر آن كسانی كه در این سپاه عضویت داشتند، جوانان و نوجوانان بودند. همین كسانی كه امروز سرداران این سپاه محسوب میشوند و درجات بالا را دارند، آن روز یا دانشجو بودند، یا تازه فارغالتحصیل شده بودند، یا حتی قدم به دانشگاه هم نگذاشته بودند. فرماندهی سپاه كه سالهای متمادی میدانهای جنگ را اداره كرد، آن روزی كه امام او را به فرماندهی منصوب كردند، سن او در حدود بیست و شش سال بود! انقلاب از این تجربه یك بار دیگر استفاده كرده و توانسته نقش عظیم و سازندهی جوانان را اثبات كند. این،آن بخشی بود كه مایل بودم بزرگترها و مسئولان به آن توجه كنند. یعنی از منظر جوان به مسالهی جوانی نگاهكردن، آرزوها، توقعات و احساسات جوان را دیدن، وظایف خود را در قبال این توقعات و خواستههای بهحق فهمیدن. همهی دستگاههای مسئول، چه دولتی و چه غیر دولتی، چه صدا و سیما، چه وزارتخانههای مربوط به جوانان، آموزش و پرورش و دانشگاهها چه بخشهای مربوط به ورزش، چه بخشهای ویژهی جوانان، چه بسیج، چه روحانیت، چه ارگانهای تبلیغ و ترویج دین، باید احساس بكنندكه در مقابل این نسل، در مقابل این جمعیت عظیم، در مقابل اینهمه استعداد و اینهمه انرژی متراكم مسئولند.
بخش بعدی، یك جمله خطاب به شماست: عزیزان من! با امكاناتی كه این كشور در حال حاضر از آن برخوردار است، نتیجه ی منطقی، یك آیندهی روشن، رضایتبخش و افتخارآمیز است.جمعیت كشور، اكثراً جوانند. در دنیا كشورهایی هستند كه به كمبود جوان دچارند؛ سطح سنی آنها بالاست و مجبورند نیروی جوان خودشان را از كشورهای دیگر بیاورند! كشور ما از لحاظ جمعیت جوان كشور، یكی از پرفرصتترین كشورهاست. به بركت انقلاب، روحیهی جوانان و روحیهی عموم مردم، روحیهی كار و ابتكار و خلاقیت است. قبل از انقلاب، به جوان و غیرجوان فرصت ابتكار و خلاقیت داده نمیشد نه در زمینهی علمی، نه در زمینهی صنعتی، و نه در زمینهی ابتكارات گوناگون و ابتكارات با بیاعتنایی مواجه میشد. اما انقلاب نیروی استقلال و نیروی اتكا به نفس و اعتماد به خود را در جامعهی ما زنده كرد، لذا این روحیه هم یكی از فرصتهای بزرگ است. جمعیتی با اینهمه جوان و با چنین روحیهیی. از طرفی، همین جمعیت جوان و آحاد ملت احساس میكنند كه در سرنوشت كشور دخیلاند، دولتهایی را انتخاب میكنند، مسئولانی را گزینش میكنند، در واقع حركت و ادارهی كشور به وسیلهی كسانی است كه مردم در انتخاب آنها نقش دارند.... از نسل جوان كشور برای سازندگی كشور استفاده شود، برای تحصیلات و ارتقاء معلومات نسل جوان كار و تلاش بشود. بدون تردید آیندهی كشور، یك آیندهی روشن است و این شعار نیست، این یك امر منطقی و استدلالی است، یك محاسبه است. كشوری با چنین جوانانی، با چنین استعدادی، با چنین انرژییی، با چنین امكانات طبیعی و اقلیمی یی، با آن زمینههای معرفتی و مكتبی، اگر مسئولانش درست كار كنند كه مسئولان كشورمان تصمیم هم دارند كه كار بكنند بلاشك آیندهیی كه در انتظار آنهاست، یك آیندهی بسیاردرخشان است، آیندهیی كه میتواند برای دنیای اسلام در درجهی اول، و برای دیگران در درجهی بعد، به عنوان یك الگو مطرح بشود. اما تهدیدهایی هم هست؛ این تهدیدها را باید شناخت. اینكه من اصرار دارم در همهی گفتهها و اظهارات چه در خطاب به نسل جوان، چه در خطاب به عموم ملت تهدیدهایِ متوجه به كشور و ملت و بهخصوص نسل جوان را تذكر بدهم، به این خاطر است كه اهمیت این تهدیدها خیلی زیاد است... تهدیدهای آیندهی درخشان ما دو نوعاند: تهدیدهای خارجی، و تهدیدهای داخلی. من اول این یك كلمه را بگویم كه اگر از داخل، این ملت دشمن داخلی نداشته باشد، نفوذی نداشته باشد، دو چهرگان در مسائل كشور تخریب نكنند، دشمن خارجی نمیتواند كار زیادی انجام بدهد. البته توجه كنید كه بعضی از تهدیدها از درون خود ما و در میان نفس خود ماست. من میگویم هر چیزی كه به سلامت و ایمان و عزم و نشاط لطمه بزند و كار و كوشش و تحصیل جوانان را معوق بگذارد، تهدید است: ولنگاری تهدید است، بی بند و باری تهدید است، مواد مخدر تهدید است، بیاهمیتی به علم و درس و كار تهدید است، سرگرمشدن به مناقشات اجتماعی بیهوده، تهدید است، درگیریهای داخلی تهدید است، بی اعتمادی به نظام و مسئولان تهدید است، البته غفلت مسئولان هم تهدید است».(218)
دین عجیبی است دینی که حضرت محمد(ص) به صحنه آوردند و حضرت علی در تبیین آن دین این نکات را فرمودند که ملاحظه کردید. اجازه دهید سخن خود را با شعر مولوی تمام کنم که روشن میکند چگونه با دین حضرت محمد(ص) برخورد کنیم تا بهترین نتیجه را بگیریم. میگوید:
چند بُت بشکست احمد در جهان
تا که یا رب گوی گشتند اُمتان
گر نبودی کوشش احمد، تو هم
میپرستیدی چو اجدادت صنم
گر توانی شکر این رستن بگو
کز بُت باطن همات برهاند او
سر ز شکر دین از آن برتافتی
کز پدر میراث ارزان یافتی
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»