امام بعد از توصیف دنیا میفرمایند: «اَمّا بَعْد فَاِنَّ فیما تَبَیَّنْتُ مِنْ اِدْبارِ الدُّنیا عَنّى و جُموُحِ الدَّهْرِ عَلَىَّ و اِقْبالِ الاْخِرَةِ اِلَىَّ...»
با تأمل در خصوصیات دنیا، سه چیز براى من روشن شد؛ اول آنكه دیدم دنیا به من و دیگر انسانها پشت مىكند. دوّم آنكه روزگار همواره سركشى و چموشى دارد. و آخر اینكه ناگزیر آخرت به من روى میآورد.
نكاتی بسیار هشدار دهنده را مطرح فرمودند كه ما انسانها در حالت عادی متأسفانه از آنها غافلیم و آن نکات را به طور جدّی نمىپذیریم كه واقعاً دنیا اینگونه است. بسیار پیش میآید که شخصی با هزار فكر و برنامه دست به كارى میزند تا طبق محاسبات خودش به جایى برسد اما ناگهان اتفاقى مىافتد و آن اتفاق تمام برنامههاى او را برهم مىزند و او به راحتی تقصیر را به گردن آن اتفاق میاندازد، غافل از اینکه ظرفیت دنیا اینطور نیست که جایی برای سركشى و چموشى آن نگذاریم. دنیا با هركسی به نوعى سرِ ناسازگارى دارد و عاقل كسى است كه ناسازگارى و چموشى دنیا را جزء دنیا بداند و تأکید حضرت علی(ع) در وصف این خصوصیت از دنیا عبارت است از «جُمُوحِ الدّهر» به این معنا که همواره سرکشی دنیا را در محاسبات خود مدّ نظر داشته باشید، بدون آنکه فکر کنید آن پیش آمدها از دست خدا به در رفته است. نمونهاش جنگ تحمیلی بود که بعد از انقلاب بر ما تحمیل شد و درست در ابتدای انقلاب که ما برنامههای مهمی برای آبادانی کشورمان داشتیم، به ظاهر همهی آنها را به هم ریخت ولی کسی که متوجه چموشی دنیا باشد چنین پیش آمدهایی برایش غیر منتظره نیست.
خاصیت ذاتى آب رفتن و جاریشدن است و بالاخره به شكلى جریان دارد، این ما هستیم كه باید آن را کنترل کنیم و حتىالامكان به نفع خودمان از آن بهره ببریم، اما نمىتوانیم بگوییم آب نباید جریان داشته باشد و سیل شود. برداشت ما از سخنان حضرت آن است که بدانیم بنا است انسانها مریض شوند، بناست جوانها پیر گردند، بناست كه گاهى برنامههای ما با مشکلات غیر قابل پیشبینی روبرو شود. همه این اتفاقات به طور طبیعی در این دنیا پیش میآید، همین طور که برای حضرت علی(ع) پیش آمد، اما انسان با اینهمه مشکلات و چموشیهای دنیا، محكوم به نابودى در زیر لگد چموشى و ناسازگارى دنیا نیست. امام الموحدین(ع) این نکات را میفرمایند تا اینكه كسى گمان نکند باید در مقابل چموشىهای دنیا مضمحل و متوقف شود بلکه باید با فرضِ وجود این چموشیها زندگی را جلو ببرد، زیرا:
ز آب خرد ماهی خرد خیزد
نهنگ آن بِه که در دریا ستیزد