تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

دارایی، نه دانایی

هنر انسانِ متقی آن است که عقیده خود را به عمل نزدیک کند و علم وقتی نور است که ما را به سوی عبادات بکشاند، احوالاتی برایتان پیش می‌آید که دست و دلتان به کار نمى‏رود حتی نمی‌توانید مطالعه کنید، بسیار خوب، وضو بگیرید، سجاده پهن كنید شروع كنید نماز بخوانید، قرآن را باز كنید با حال عبادى قرآن بخوانید. استغفار كنید، بروید به سجده و نیم ساعت بگویید «سُبْحانَ رَبِّى الاَْعْلى وَ بِحَمْدِهِ». وقتى انسان به دریا رسید دیگر نباید که به اسبش شلاق بزند كه برود در دریا. باید پیاده شود و سوار كشتى شود. گاهى انسان دیگر نیاز ندارد كه بداند، نیاز دارد كه از طریق عبادت، بشود. هر وقت حال مطالعه ندارید این را غنیمت شمارید و به عبادت بپردازید. تا آماده شوید برای مطالعه موضوعاتی عمیق‌تر از معارف الهی و إن‌شاءالله آن معارف شما را به عباداتی مناسب خودش وارد کند و همچنان این سیر ادامه یابد.
علمِ این جهانى که موجب گذراندن امور دنیایی ما باید باشد، نباید همه انرژى‏هاى ما را بگیرد. همیشه از خودتان بپرسید این علم كه من مشغول آن هستم چقدر این جهانى است و من خودم چقدر این جهانى هستم؟ شما باید چیزهایی در رابطه با این دنیا بدانید ولى همه‌ی زندگى‏تان را نباید با دانش این جهانى پر كنید.
علمى كه زیركى روباه‏گونه به بار می‌آورد تا بتوانیم سر مردم کلاه بگذاریم، ما را به هلاكت مى‏كشاند. زیركىِ روباه‏گونه هنر نیست، ننگ است. بعضى‏ها خیلى بدجنس هستند، چیزهایى مى‏دانند كه مى‏توانند سر بقیه كلاه بگذارند. این علم، علم روباهى است. معاویه این‌گونه بود. علمى كه ما را غرق حق كند یا به عنوان ابزارِ یك زندگى سالم قابل استفاده باشد، خوب است. گفت:
زیركى بفروش و حیرانى بخر

زیركى ظن است و حیرانى نظر

بله! همین كه انسان با خود است و همه‌ی توجه خود را صرف امیالش کرد، دیگر عشق و بندگى مى‏رود، این هوشیارى وَهمى، بندگى را مى‏میراند. هوشیارى و زیركى که امثال مولوی آن را تقبیح می‌کنند، یعنى خود را به نحو استقلالى نگریستن و عملاً انسان‌هادر این حالت، با وَهم‏ها و گمان‏های خود زندگى‌ می‌کنند و عقلِ حقیقت‏بین را از دست‌ می‌دهند. این نوع توجه به منِ خود، و خود را و بقیه چیزها را مستقل دیدن و حساب براى آن‏ها باز كردن، یك نحوه گرفتارى در گمان‏ها است در حالی‌که تنها حیران حق‌بودن آن نگاه واقعى و غیر وَهمى است. یكى از دعاهاى پیامبر اسلام(ص) این بوده است كه‏ «رَبَّ زِدْنِی تَحَیُّراً»(198) خدایا! حیرتم را زیاد كن! كه فقط تو را ببینم و لاغیر. گفت:
خیره گشتم، خیرگى هم خیره گشت‏

موج حیرت عقل را از سر گذشت‏

یعنى موج حیرت از سر عقل هم گذشت؛ باید با چشمى بالاتر از عقل كه همان حیرت است با حقایق روبه‏رو شد. با عقلِ جزیى و علم حاصل از آن نمى‏توان خیلى از چیزها را دید، چون بالأخره یك نحوه عُجب و خودبینى و در نتیجه حجاب نسبت به حق، در آن هست .چون تا انسان فضل و ولایت خود را ببیند از نظر به حقیقت محجوب است و به همین جهت حافظ می‌گوید:
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی

و آن گه برو که رستی از نیستی به هستی

تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی

یک نکته‌ات بگویم خود را مبین‏که رستی

عارفى گفت: «اهل فضل را فضل باشد بر همه تا آن‏گاه كه فضل خود نبیند، و اهل ولایت را ولایت بر همه، تا آن‏وقت كه ولایت خود نبینند، كه چون بدیدند ولایتشان نماند، زیرا آن‏جا كه فضل و ولایت بُوَد، رؤیت از آن ساقط بُوَد، چون رؤیت حاصل شد معنى ساقط شد، از آن جهت كه فضل صفتى است كه فضل نبیند، و ولایت صفتى كه رؤیت ولایت نباشد».(199)
بعضى از علم‏ها علم ایمانى است. علم ایمانى، ایمان را حفظ مى‏كند و از آن‌جایی که حقیقت انسان با علم ایمانی حیات می‌باید، باید اصالت را بر علمى داد كه ایمانتان را حفظ كند، جملات امیرالمؤمنین(ع) علم ایمانى بود ولی آن علمى كه صفحه سفید جانمان را سیاه كند «علم لاینفع» است. همان دانش‏هایى كه ما را از حقیقت غافل مى‏كند. ملاحظه فرمودید کار غربى‏ها در علوم بیشتر پرداختن به علوم پژوهشى و دانشى بود که به ظاهر خیلى پیشرفت به حساب می‌آید ولی نسبت به درک حقیقت هیچ است. مى‏گویند «ما تا حالا نه میلیون پشه كشف كرده‏ایم»؟ آیا بشر برای این کار خلق شده؟ ممكن است بفرمائید بالاخره با شناخت بعضى از این پشه‏ها علت بعضى از بیمارى‏ها كشف می‌شود ولی باید بدانیم اگر مسیر صحیح زندگی الهی را درست طی کنیم به طور طبیعی ما از نزدیکی به آن نوع بیماری‌ها توسط آن نوع پشه‌ها فاصله می‌گیریم. شما این را در نظر بگیرید كه بشر چقدر انرژى برای به‌دست‌آوردن چنین دانش‌هایی صرف مى‏كند تا آن‌جایی که فرصت یافتن و به‌کارگیری معارف نورانی را از دست می‌دهد. اگر این فرصت و انرژى صرف بصیرت بشر مى‏شد انسان در نوعی دیگر از زندگی وارد می‌گشت که نتیجه‏اش قابل مقایسه با این نوع زندگی‌‌ها نبود.
حضرت به فرزندشان مى‏فرمایند: فرزندم! آفتى در راه سعادت تو هست و آن آفت پرداختن به دانشی است که غیرمفید است و آگاه و هوشیار باش، در دانشی که آموختن‌اش شایسته نیست، سودی نیست.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»