تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

مشکل ما درونی است

ناخشنودی انسان، چیزی مستمر و پایان ناپذیر است، مشکل ما درونی است و آن را با خود به همه‌جا می‌بریم. اگر مشکل در خارجِ ما بود با تغییر اوضاع خارجی، حل می‌شد و ما آرام می‌گرفتیم. مشکلِ ما نداشتن فلان چیز و بهمان چیز نیست بلکه این سیری ناپذیری، نوعی گریز از خویشتن و ناتوانی در کنار آمدن با خود است. همه چیز به اصلاحِ درونمان بستگی دارد و در واقع ما با جمع‌آوری امکانات و اندوختن اموال، در صددیم مشکل اصلی را فراموش کنیم یا آن را به تاخیر و تعویق بیاندازیم.
مادام که از درون گرسنه‌ایم، هیچ‌چیز سیرمان نمی‌کند و هیچ‌چیز راضیمان نمی‌نماید. دشمن ما نفسانیت خودخواه و افزون طلبی است که در درونمان نشسته است و فقط با انس با خدا رفع می‌شود. مولوی در این باب می‌گوید:
لوح را اول بشوید بی وقوف

آنگهی بر وِی نویسد او حروف

انسان تا هنگامی كه در مَن مجازی است ، فیض انسانی را از خدا نمی گیرد.
خویش را عریان كن از جمله فضول

تركِ خود كن تا كند رحمت نزول

گر ببینی میل خود سوی سماء

پَرّ دولت برگشا همچون هما

گر ببینی میل خود سوی زمین

نوحه می كن هیچ منشین از حنین

عاقلان خود نوحه ها پیشین كنند

جاهلان آخر به سر برمی زنند

ز ابتدای كار آخر را ببین

تا نباشی تو پشیمان یَوْمِ دین

اگر به شما خبر دهند عارف بزرگى در شهر آمده است و آنچنان سخن می‌گوید که بر شما تأثیر شگرفی مى‏گذارد، مسلّم مایلید به خدمتش برسید و از او بهره ببرید. آیا عارفى بزرگ‌تر از امیرالمؤمنین(ع) سراغ دارید؟ اكنون به محضر این عارف بزرگ رسیده‏ایم و الهی‌ترین سخنانی را که می‌شود در زیر آسمان بر زبان راند، برای ما فرموده‌اند، آیا راهی در زندگی جز این می‌شناسید که توصیه‌های آن حضرت را پیوسته به قلبتان تلقین كنید؟ حضرت مى‏فرمایند: «و اَلْجِئ نَفْسَكَ فى اُمُورِكَ كُلِّها اِلى اِلهِكَ فَانَّكَ تُلْجِئُها اِلَى كَهْفٍ حَریزٍ وَ مانِعٍ عَزیزٍ» همه‌ی جانت را در همه‌ی امور به خدا بسپار كه به پناهگاهى مطمئن و شكست‏ناپذیر سپرده‏اى.
اگر به توصیه‌‌ی فوق عمل کنیم بیش از پیش حضور حق را در امور عالم می‌یابیم و به آن یقینی که همه به دنبال آن هستیم نزدیک می‌شویم و این عالی‌ترین برکتی است که در دل عمل به این توصیه، نصیب انسان می‌شود. مشکل اینجا است که ما در همان لحظه كه مى‏گوییم: «فقط خدا»، جهت رفع خواسته‏هایمان هزار حساب برای غیرخدا باز كرده‏ایم، با زبان مى‏گوییم: خدایا نجاتمان بده، امّا در دل به صد ستونِ نجاتِ دیگر امید بسته‏ایم. آیا در این حال به خدا رجوع کرده‌ایم تا خدا را به صورتی فعّال در صحنه‌ها بیابیم؟ مَثل ما در رابطه با خدا مَثل كسى است كه از روى طمع با دیگران معاشرت مى‏كند تا شاید روزى، روزگارى به دردش بخورند و گره از مشكلاتش بگشایند، یک گوشه‌ای هم از اموراتمان برای خدا می‌گذاریم، در حالی که خدا در گوشه‌ای از امور این عالم نیست پس عملاً بدون توجه به خدا عمل کرده‌ایم. اگر صحبت‌هاى دو نفر را بشنوید كه به طرف شما مى‏آیند و یكى از آن‌ها به دیگرى مى‏گوید: «برویم به فلانى سلام كنیم شاید روزگارى به دردمان بخورد!» بعد به طرف شما بیایند و بگویند: «ما مخلص شما هستیم و فقط به قصد دیدار شما آمده‏ایم...» آیا از دورویى آن‌ها ناراحت نمى‏شوید؟ و از این‌كه دل آن‌ها با زبانشان یكى نیست از ایشان متنفّر نمى‏گردید؟ موفقیت اولیای خدا - که خداوند همه‌ی امورشان را به عهده گرفته- به جهت آن است که با خدا این طور عمل نمى‏كنند، تمام وجودشان را به او مى‏سپارند و او هم اراده‌های آن‌ها را در راستای اراده‌ی خودش قرار می‌دهد و به هر آن‌چه می‌خواهند می‌رسند تا آن‌جایی که خداوند در حدیث قدسی می‌فرماید: «عَبْدى اطِعْنِى حَتَّى‏ اجْعَلَكَ‏ مِثْلى‏ فَانّى اقُولُ كُنْ فَیَكُون، فَانْتَ تَقُول كُنْ فَیَكُون»(143) ای بنده‌ی من؛ مرا فرمان بر تا تو را همانند خود سازم. من به هرچیز بگویم بشو! می‌شود، تو آنچنان می‌گردی که به هرچه بگویی بشو! می‌شود. این‌طوری خداوند امور چنین بندگانی را به عهده می‌گیرد.