تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

رؤیای مخوف

کیست که گذرگاه یک ذرّه را این اندازه به حساب شکل داده، چه کسی جزر و مدها را در بی‌نهایت بزرگ و بی نهایت کوچک مدیریت می‌کند در حالی‌که همه در جای خود ضروری هستند؟ رؤیای مخوفی است اگر انسان متوجه نباشد بین موجودات و اشیاء روابط دقیقی حاکم است. در این مجموعه‌ی پایان‌ناپذیر از خورشید گرفته تا پشه هیچ‌چیز دیگری را خوار نمی‌شمارد، همه در جای خودشان هستند، همه‌ی پرندگانی که پرواز می‌کنند رشته‌ی مأموریت الهی خود را برگردن دارند. وقتی دیدیم همان کسی که فانی می‌کند همان کسی است که برمی‌گرداند می‌فهمیم آنجا که نگاه با تلسکوپ تمام می‌شود، نگاه با میکرسکوب آغاز می‌گردد. کدامیک عظیم‌ترند؟ ازدحام ستارگان در آسمان یا ازدحام هزاران موجود ذرّه‌بینی در یک قطره آب؟ وقتی همه چیز در دست خدای بزرگ است چه چیزی کوچک است، حتی اگر آن موجودات، موجوداتی ذرّه‌بینی باشند و چه چیزی بزرگ است حتی اگر آن چیز انبوه کهکشان‌ها باشد؟
براى این‌كه به عمق سخن حضرت در این رابطه پی ببریم که تأکید دارند مالک مرگ همان مالک حیات است و همان که مبتلا می‌کند همان کسی است که عافیت می‌بخشد. باید از خود بپرسیم چه شده كه حضرت بر این نكته به عنوان یك وصیت بزرگ دست گذاشته‌اند، به عبارت دیگر اشكال ما انسان‏ها كجاست كه با دانستن این نكته، نجات پیدا مى‏كنیم؟
راستی جز این است که اگر انسان‌ها زندگى را محدود و تك بُعدى فرض كنند خود را در میان حادثه‏ها اسیر می‌بینند و از زندگی به‌کلّی باز می‌مانند؟ جوانى را در نظر بگیرید كه آمادگی ورود به بازار کار را دارد امّا هنوز شغلى پیدا نكرده است. این جوان اگر متوجه پروردگار عالم و آدم نباشد، زندگى خود را چگونه تجزیه و تحلیل مى‏كند؟ فكر بى‏كارى و آینده‌ی نامعلوم، باعث اضطراب او می‌شود و او را دچار توقف و یأس و افسردگى می‌كند و درست در عنفوان جوانی با دلمردگی روزگار می‌گذراند، امّا اگر وراى وضعیت خودش به حضور خداوند نظر كند، می‌بیند كه جهانِ روبه‌روی او تماماً جهان كار و فعالیت است و هر كسى براى خودش كارى دارد پس اگر او در حال حاضر، مشغول كار مخصوصى كه مى‏طلبد نیست این وضع تا ابد طول نخواهد كشید و او هم بالاخره كارى پیدا خواهد كرد، در نتیجه با زاویه‌ی محدود در نظر به بى‏كارىِ امروزش همه‌ی زندگى‏اش را تحلیل نمی‌کند بلكه با این قاعده كه «من نیز همچون همه‌ی انسان‏ها حتماً به كاری که باید به وسیله‌ی آن زندگی خود را بگذرانم دست خواهم یافت» به زندگى نگاه می‌كند و از دیوار تنگ تحلیل‌های محدود آزاد مى‏شود. این برای كسى كه شغلِ محدود خود را همه‌ی زندگى‏اش فرض می‌كند و از آن‌جایی كه چندان رضایتى از شغلش ندارد، فكر می‌كند زندگى‏اش را باخته است، نیز صدق می‌کند. این هم مثل آن جوان که به خاطر بى‏كار بودن، زندگى‏اش را از دست رفته مى‏دید، زندگی خود را از دست رفته احساس می‌کند. باز اگر جلوتر برویم، كسى هم كه زندگی زمینى‏اش را تمام زندگى‏اش فرض كند، همانند شخصى است كه بى‌كارىِ موقتش را همه‌ی زندگى‏اش می‌گیرد و گرفتار همان اضطراب‌ها و افسردگی‌‌ها می‌شود، چون نمی‌داند كرانه‌ی بزرگ زندگىِ انسان در قبضه‌ی خداوند حكیمی است که زندگی و حیات او را در چهره‏هاى مختلف مدیریت می‌کند، چهره‏اى به نام زنده‌بودن و چهره‏اى به نام مردن. غفلت از این نكات، نه تنها مانع تنفس صحیح در این زندگى می‌شود بلكه او را از اهداف اصلى خلقت و سیر و سلوکی که باید به سوی خداوند داشته باشد، باز مى‏دارد.